-
تبارکالله از آن روی دلستان که توراست***ز حسن و لطف کسی را نباشد آن که توراست
گمان مبر که شود منقطع به دادن جــان***تعلق دل از آن روی دلستان که توراســــــــــت
به خنده ای بت بادام چشم شیرین لب***شکر بریزد از آن پستهی دهان که توراســــــت
سیف فرغانی
-
تعالی الله یکی بی مثل و مانند
که خوانندش خداوندان خداوند
فلک بر پای دار و انجم افروز
خرد را بی میانجی حکمت آموز
گنجوی
-
زمانه پندی آزادوار داد مرا
زمانه را چو نکو بنگری همه پند است
به روز نیک کسان گفت تا تو غم مخوری
بسا کسا که به روز تو آرزومند است
-
تو رفته اي كه بي من تنها سفر كني
من مانده ام كه بي تو شب هاسحر كنم
تو رفته اي كه عشق من از سر به در كني
من مانده ام كه عشق تو را تاج به سر كنم
مشيري
-
من چون تو نیابم تو چو من یابی صد***پس چون کنمت بگفت هر ناکس زد
کودک نیم این مایه شناسم بخـــرد***پای از سر و آب از آتش و نیک از بد
سنائی غزنوی
-
دلم در سينه كوبد سر به ديوار
كه اين مرگ است و بر در مي زند مشت
بيا اي همزبان جاوداني
كه امشب وحشت تنهاييم كشت
مشيري
-
تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مــــرا***کی بود ممکن که باشد خویشتنداری مرا
سود کی دارد به طراری نمودن زاهدی***چون ز من بربـــــــود آن دلبر به طراری مرا
ساقی عشق بتم در جام امید وصــال***می گران دادست کــارد آن سبکساری مرا
انوری
-
اي ستاره غريب ما سلام مان بهانه است
عشق مان دروغ جاودانه است
در زمين زبان حق بريده اند
حق زبان تازيانه است
وانكه با تو صادقانه درددل كند
هاي هاي گريه شبانه است
اي ستاره اي ستاره غريب
ما اگر از خاطر خدا نرفته ايم
پس چرا به داد ما نمي رسد
ما صداي گريه مان به آسمان رسيد
از خدا چرا صدا نمي رسد؟
مشيري
-
در نهانخانه یادم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید ،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
فریدون مشیری ، کوچه
-
تا بود جوانی آتش جان افـزای***جان باز چـــــــو پروانه بدم شیفته رای
مرد آتش و اوفتاد پروانه ز پای***خاکستر و خاک ماند از آن هر دو بجای
خاقانی شیروانی