رفتي وبي تودلم پردرده
پاييز قلبم ساكت و سرده
دل كه ميگفتي محرم با من
كاش كه ميديدي بي تو چه طرده
Printable View
رفتي وبي تودلم پردرده
پاييز قلبم ساكت و سرده
دل كه ميگفتي محرم با من
كاش كه ميديدي بي تو چه طرده
هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند
گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را
اهل هيچستانم!!!!خوبه
آنتی بیوتیکهایم را چیده روی کاغذ
روبروی هر کدام ساعتی
شبها گریه میکنم
نمیداند
تمام آنها را یک جا
به وقت آمدنش
بالا میاندازم
به سلامتیاش
مریضم
چرک کردهام
گریه میکنم
دیرخواهد فهمید
کمبودش را
در گلوبولهای رنگ پریدهام
هی، بدک نیست!
ما صلاح خویشتن در بینوایی دیده ایم
هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را
از خاطر نمیروم
میمانم
بر تنهای تک تک شما
حسادتی را بیدار نمیکنم
سبک و ملایم و بیبند و بارم
زنها به شما دل میبازند
آرام میگیرند در کنارتان
هرجا بروید
آدمیان خیره سرمیچرخانند
و چه ساده
بو میبرند که
پای عشقی در میان است
تو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی
که روز معرکه بر خود زره کنی مو را
دیار هند و اقالیم ترک بسپارند
چو چشم ترک تو بینند و زلف هندو را
تنهاترين من تنها نذار منو
تنها سفر نكن
اين دل شكسته ي از ياد رفته رو ديوونه تر نكن
( كليد كردم رو كمرنگي [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )
این واژهها که جز تو نیستندنقل قول:
شب و روز
تمام زندگی من نیز همین است
که بتراشم واژهها را
چون آنجلو
که داوود را
و بیرون بکشم تو را
از دل سنگشان
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل
آنچه در سر سویدای بنی آدم ازوست
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
که میگرد تلاجن شاخه ها رنگ سیاهی..
گرم یاآوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
تو را من چشم در راهم.
(نمیدونم درست نوشتم یا اشتباه داشتم، بگید بهم.)