-
__________________
... هر روز خویش را خطاب میکرد: "استاد"
سپس به خودش پاسخ می گفت: "بله آقا؟"
و بعد می افزود:"هوشیار باش!"
دوباره پاسخ میداد: "بله آقا!"
و ادامه میداد: "و پس از آن فریب دیگران را نخور!"
پاسخ میداد: "بله، آقا. بله، آقا!"
پایان بیا کمک.اینا دست به یکی کردن من میام اینا میرن!!!
-
از تکان دادن گهواره چه سود
دستانت جاده ابريشم را
به روح سر ريز می کند
تمام آواز های مرده بر ديگ و سماور مادر بزرگانم
در تن من بيدارند
مادر لالايی نگو
موسيقی ها خواب ندارند
نگاه من بر سيب های سرخ جرقه مي زند
و تجارب بر درخت مانده اجدادم
در مغناطيسی گنگ
شيرينی گاز زدن را
چون اوراد معبدی کهن
در گوشم نجوا می کنند
حالا تو بگو
زن عاشق بايد سنگسار شود
و قهقه هزار ساله مرا
ساده بی انگار.
امضا که کش میری
تا بقیه چیزا رو کش نرفتی من برم:دی
-
سر کلاس ادبيات معلم گفت : فعل رفتن رو صرف کن : رفتم ... رفتي ... رفت... ساکت مي شوم،
مي خندم، ولي خنده ام تلخ مي شود. استاد داد مي زند : خوب بعد؟ ادامه بده . و من مي گويم :
رفت ...رفت ...رفت. رفت و دلم شکست...غم رو دلم نشست...رفت شاديم بمرد...شور از دلم ببرد .
رفت...رفت...رفت و من مي خندم و مي گويم : خنده تلخ من از گريه غم انگيزتر است...کارم از گريه
گذشته است به آن مي خندم
***
خدافظ عزیزم
-
ميبخشي يا الهي جرم مرا كه گاهي
گر غير حضرت تو ياري گزيده بودم
عارف طوطي همداني
منم برم محمد عزيز دعامون كن
شب خوش
(محمد اينقدر شعرت قشنگ بود كه ارزششو داشت اديت كنم.....هرچند خيلي خوابم ميومد)
-
ميسپارم دل به دريا بي خيال ....
مي شمارم لحظه ها را بي خيال......
مي کشم بر دفتر نقاشي ام .....
نقش ها ي زشت وزيبا بي خيال....
***
واقعا از تشکیل شدن جمع خوشحال شدم!!حالا بزار برم دلتون برام تنگ میشه.(البته شما از این ناپرهیزها نمیکنید)
-
لبت گر بی سخن باشد،نگاهت صد زبان دارد
بدین مستانه دیدن ها،نه خاموشی،نه گویایی
-
یک نظر در خـود نگـر تا کیستی؟ از کجایی، وز چه جایی، چیــستی؟
در جهـــان بهر چه عمـری زیستی؟ جمـع هـســـــتی را بزن بر نیستی
-
یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب
کز هر زبان که می شنوم نا مکرر است
-
تو به من خنديدي و نمي دانستي من به چه دلهره اي از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز سالهاست كه در گوش من
خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق اين پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت
-
تو نوشین لب،همه نوشی به کام من نمی ایی
تو مرغ عرش پروازی به دام من نمی ایی
تو مهتاب منی اما به شام من نمی تابی
تو خورشید منی اما به بام من نمی ایی!