يا اين دل خونخواره را لطف و مراعاتي بكن","يا قوت صبرش بده در يفعل الله مايشا"
خبرش رو تا دو ساعت ذیگه از همین رسانه منتشر خواهیم کرد(فقط دعا کن خیر باشه):31:
Printable View
يا اين دل خونخواره را لطف و مراعاتي بكن","يا قوت صبرش بده در يفعل الله مايشا"
خبرش رو تا دو ساعت ذیگه از همین رسانه منتشر خواهیم کرد(فقط دعا کن خیر باشه):31:
اتاقهاي اينجا ديوار ندارد
مي ماند دل تو
که براي من نمي تپد
واينهمه زيبايي
آفتاب خورده در روسري
هدرميرود
مي ماند
سربازهاي لاغرم
که به شکل پنجشنبه اي خوشبخت
جوهري مي شوند
بي آنکه بفهمي
سرباز روسري شطرنجي ات
من بودم.....
حتما
من درين گوشه كه از دنيا بيرون است،
آسماني به سرم نيست،
از بهاران خبرم نيست،
آنچه ميبينم ديوار است.
آه، اين سخت سياه
آن چنان نزديك است
كه چو بر ميكش از سينه نفس
نفسم را بر ميگرداند.
ره چنان بسته كه پرواز نگه
در همين يك قدمي ميماند.
كورسويي ز چراغي رنجور
قصه پرداز شب ظلماني است.
نفسم ميگيرد
كه هوا هم اينجا زنداني است.
انشالله-من برم 30 دقیقه دیگه میام
فعلا با اجازه
تمام هستی ام را برگی کن!
بر درختی بیاویز!
خودت باد شو!
بر من بوز!
به زمینم بیانداز!
خدا که شدی و از من گذر کردی ...
خیالم راحت می شود
جای پای تو، مرا
و همه هستی مرا
تقدیس می کند!
موفق باشی
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی به یاد خط تو بر آب میزدم
ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یاد گوشه محراب میزدم
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب میزدم
روی نگار در نظرم جلوه مینمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب میزدم
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن
که این مفرح یاقوت در خزانه توست
مشو غمگين که مادر هستنقل قول:
سحر جان
زندگي سرتا بسر جنگ است
فريب و رنگ و نيرنگ است
درون سينه ها سنگ است
درون سنگ نيرنگ است
سحر جان مردمان اين زمان
سر تا به پا رنگند و نيرنگند
اگر بيني خدا گويند
نه ار بهر خدايي خدا باشد
اگر بيني نمازي را به پا دارند
نه از بهر ستايش يا سپاسي از خدا باشد
نمازي را که مي خوانند
پر از رنگ است و نيرنگ است
در آن لحظه که سر بر سجده مي دارند
به فکر مال و در روياي فرداهاي فردايند
به هنگام قيام بعد تعظيم و بوقت گفتن تکبير
نه در فکر خدا بل چهره ابليس را در پيش رو دارند
اگر در ماه ميمون و مبارک
روزه مي دارند
نه از بهر جلاي جسم و جان باشد
سحر جان دختر نازم
نمي گويم تمام مردمان اينگونه ابليسند
زبانم لال
به دنيا مردمان خوب و نيک انديش
بسيارند اما
همه خاموش و در رنجند
همه لب بسته اند و در پي ناجي
یاران ره عشق منزل ندارد
وین بحر مواج ساحل ندارد
باری که ناید حملش ز گردون
جز ما ضعیفان حامل ندارد
گر ما نباشیم مجنون که لیلی
غیر از دل ما محمل ندارد
دل جای تو شد وگرنه پرخون کنمش
در دیـده تویـی وگرنه جیحـون کنمش
امیــد وصــال تـوسـت جــان را ور نـه
از تــن به هــزار حیـلــه بیرون کنمش
***
سلام
شراب را زهرآگین میکنی
سکوت را ضرب میگیری!
نگاه را آتش میزنی!
من اما
شراب مینوشم
کر میشنوم!
کور میبینم!