من منتظرت شدم ولي در نزدي
بر زخم دلم گل معطر نزدي
گفتي كه اگر شود مي آيم اما
مرد اين دل و آخرش به او سر نزدي
من منتظرت شدم ولي در نزدي
بر زخم دلم گل معطر نزدي
گفتي كه اگر شود مي آيم اما
مرد اين دل و آخرش به او سر نزدي
اي بزرگ موندني ... اي طلايه دار روز / سايه گستر رو تنه از گذشته تا هنوز
اي صدات صداي نور ... تو شب بوسيدني / اي سخاوت غمت بهترين بوسيدني
اگه شعرم زمزمه ... توي بازار صداس ... تپش قلبم اگه پچ پچ شاپرك هاس
تو رو فرياد ميزنم ... اي كه معجزه گري ... اي كه اين شب زده رو به سپيده ميبري ...
اي تو ياور بزرگ همه قلب هاي شكسته ... اي تو مرهم عزيز هرچي دست پينه بسته
رو كدوم قله نشستي ... تو كه دنيا زير پاته / واسه ي دست هاي خالي لرزش پاك صداته !!
توي قرن دود و آهن ... تو رسول گل و نوري:40: ... تو عطوفت مسلم ... تو حقيقت غروري
تو مفسر محبت ... تو طلايه دار صبحي ... تو خود سردار صبحي ...
اسم تو اسم شب من ... به شكوه اسم اعظم متبرك و عزيزي مثل سجده گاه آدم
اينم شعري در وصف حضرت محمد كه من الان خيلي يادش هستم!!
الهی سقف آرزوت خراب بشه روی سرش
بیای ببینی که همه حلقه زدن دور و برش
الهی که مریض بشه پیغام بده که زود بیا
وقتی که اونجا برسی بسته شه چشمای ترش
الهی که روز وصال
طوفان شه از سمت شمال
هیچی از اون روز نمونه به جز گلهای پرپرش
عمرت الهی کم نشه اما پر از غصه باشه
زجرایی که به من دادی خوب ببینی تا آخرش
الهی که یه آب خوش از تو گلوت پایین نره
رسوای عالمت کنن اون چشمای در به درش
قسم می خوردی با منی قسم می خوردی به خدا
خدا الهی بزنه تو کمرت تو کمرش
من اهل نفرین نبودم چه برسه که تو باشی
بیاد الهی خبرت بیاد الهی خبرش
یکی دو تا سه تا که نیست
از خیلی هاش بی خبرم
هر چیز رو که نمیشه گفت پس می کنم مختصرش
هرچی بدی کردی به من الهی اون با تو کنه
ببینی دیگری به جات رفته شده همسفرش
واسه خدام فکر می کنم مشکله قدری باورش
می خوام بدونم قد من عاشقته دوست داره؟
اینکه رها کردی منو می ارزه به دردسرش
نامه رو به تو نمی دم می فرستمش واسه خدا
تا ببینه چقد بده بنده از بد بدترش
چرخ گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
همونی بود که تو این لحظه احتیاج داشتمنقل قول:
خوشحالم که سر زدم به تاپیک ...
مرسی
برسیم به حال و احوال ما ...
خیلی دلم گیره خیلی گرفتارم...:40:
دوس داشتنت خوبه خیلی دوستت دارم ..:40:
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا به دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چه قدر تاریک است
خنده ای کو که به دل انگیزم ؟
قطره ای کو که به دریا ریزم ؟
صخره ای کو که بدان آویزم ؟
مثل این است که شب نمنک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیک غمی غمنک است
ای ستاره ؛ ای ستاره غریب!
ما اگر زخاطر خدا نرفته ایم
پس چرا به داد ما نمی رسد؟
ما صدای گریه مان به آسمان رسید
از خدا چرا صدا نمی رسد؟
دلتنگم از این قابهای مضحک بی روح
لبخندهای خشک
احوالپرسیهای معمولی
چشمان من
تصویری از جنس تو میخواهد....!
کاش می دانستند که دل من نه تلفن عمومیست و نه کلکسیونر عشق های رنگارنگ
دل من آن طور که آنها فکر می کنند با همه مهربان هم نیست
دل من تنها وحشی کوچکی است که با کمترین محبتی رام می شود
دل کوچکم میترسد نمی خواهد اهلی شود ، به همین سادگی !
هر بار که کودکانه دست کسی را گرفتم گم شدم
آنقدر که در من هراس گرفتن دستی هست هراس گم شدن نیست