يكشب چو نام من بزبان آری
می خوانمت بعالم رؤيائی
بر موج های ياد تو می رقصم
چون دختران وحشی دريائی
Printable View
يكشب چو نام من بزبان آری
می خوانمت بعالم رؤيائی
بر موج های ياد تو می رقصم
چون دختران وحشی دريائی
یا رب!زباد فتنه نگه دار خاک پارس
چندان که خاک را بود و باد را بقا
آن دم که با تو باشم يک سال هست روزی
وان دم که بی تو باشم يک لحظه هست سالی
چون من خيال رويت جانا به خواب بينم
کز خواب مینبيند چشمم بجز خيالی
يكشب لبان تشنه من با شوق
در آتش لبان تو می سوزد
چشمان من اميد نگاهش را
بر گردش نگاه تو می دوزد
(امشب چه قدر مشاعره متقاضی پیدا کرده :o )
در وهم مینگنجد کاندر تصور عقل
آيد به هيچ معنی زين خوبتر مثالی
شد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما را
هرگز به عمر روزی روزی شود وصالی
يكشب چو نوری از دل تاريكی
در كلبه ات شراره می افروزم
آه، ای دو چشم خيره بره مانده
آری، منم كه سوی تو می آيم
بر بال بادهای جهان پيما
شادان بجستجوی تو مي آيم
مرا باشد از درد طفلان خبر
که در طفلی از برفتم پدر
رحم آر بر دل من کز مهر روی خوبت
شد شخص ناتوانم باريک چون هلالی
حافظ مکن شکايت گر وصل دوست خواهی
زين بيشتر ببايد بر هجرت احتمالی
من اینو الا دیدم :blink: رامبد جان درسته گفتم حالم بده اما دلیل نمی شه کم بیارم. حالا ببین :cool:نقل قول:
نوشته شده توسط WooKMaN
يا دست خيال من تنت را
از مرمر آبها تراشيد
پنداشتم آن زمان كه رازيست
در زاري و هايهاي دريا
شايد كه مرا بخويش مي خواند
در غربت خود خداي دريا
انگار حالم خیلی بده :blink: توسط خودم ادیت شد
آن دم که با تو باشم يک سال هست روزی
وان دم که بی تو باشم يک لحظه هست سالی
چون من خيال رويت جانا به خواب بينم
کز خواب مینبيند چشمم بجز خيالی
(مشكلي پيش اومده ؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] كمكي از دست من بر مياد ؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )