آن لب خندان كه شب هاي غم و صبح نشاط
بوسه مي زد همچو گل بر روي ما يادش به خير
با همه بيگانه ماندم تا كه از من دل بريد
صحبت آن دلنواز آشنا يادش به خير
Printable View
آن لب خندان كه شب هاي غم و صبح نشاط
بوسه مي زد همچو گل بر روي ما يادش به خير
با همه بيگانه ماندم تا كه از من دل بريد
صحبت آن دلنواز آشنا يادش به خير
رهاییت باد رهاکن جهان را
نگه دار ز آلودگی پاک جان را
به سر بربشو این گنبد آبگون را
به هم بشکن این طبل خالی میان را
آشفته بازاري مكن اي دزد مادر زاد دل
صد حلقه ميپيچي بهم تا يك گره وا ميكني
یکی از این روزها
از خاکستر خود بر می خیزم
تو آمده ای
و جهان کنار تو
علف زاری مه آلود
با تیرک شکسته تلفن نیست
شور است و امید
و رستگاری ابدی
دیگر به مرگ نمی اندیشم
زیبایی تو
مرا نجات داده است.
تو ته تهای خواب یه صدای آشنایی چه خوش میخونه
بشنو.....
هی لیلی سیاه
اینقدر برام عشوه نیا
تو کوچه...
تو گذر...
تو سر تا سر این شهر
هرجا بری همراتم
سگ وسوتک میدونه
کشته عشوه هاتم
می گویند سر راه هر کسی که قرار گرفتی لابد حکمتی دارد. ابر اگر بود هوا حتی.
تو را من در عین ناباوری پیدا کردم ، یک روز معمولی .
یادت که هست؟
می گویند چشمان انسانها حرف می زنند.
باورداری باورداری که هر چه زبانت نتواست بگوید ، چشمانت می توانند راحت بگویند.
در دل من همه كورند و كرند .
دست بردار ازين در وطن خويش غريب .
قاصد تجربههای همه تلخ ،
با دلم میگويد
كه دروغی تو ، دروغ ،
كه فريبی تو ، فريب .
قاصدك ! هان ، ولی … آخر … ای وای !
راستی آيا رفتی با باد؟
با توام ، آی ! كجا رفتی ؟ آی …!
راستی آيا جايی خبری هست هنوز ؟
مانده خاكستر گرمی ، جايی ؟
در اجاقی طمع شعله نمیبندم خردك شرری هست هنوز؟
قاصدك !
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گريند.
***
شعر تکراری نیستا؟!!؟؟!
در غمستان نفسگير، اگر
نفسم ميگيرد
آرزو در دل من
متولد نشده، مي ميرد
يا اگر دست زمان درازاي هر نفس
جان مرا ميگيرد
دل گريان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
ما میرویم هرکه بماند مخیر است
مامیروم گرچه ز الطاف دوستان
بر جاجای پیکرمان زخم خنجر است
دلخوش نمی کنیم به عثمان و مذهبش
سلام علیکما
شمع داني به دم مرگ به پروانه چه گفت
گفت اي عاشق بيچاره فراموش شوي
سوخت پروانه ولي خوب جوابش را داد
گفت طولي نكشد نيز تو خاموش شوي
سلام
چه خبر از کنکور؟