من میروم ز کوی تو و دل نمی رود
این زورق شکسته ز ساحل نمی رود
گویند دل زعشق تو بر گیرم، ای دریغ
کاری که خود ز دست من و دل نمی رود!
گر بی سوی کعبه رود کاروان ما
پیداست آن که جز ره باطل نمی رود
در جست و جوی روی تو هرگز نگاه من
بی کاروان اشک ز منزل نمی رود.
خاموش نیستم که چو طوطی و آینه
ان روی روشنم ز مقابل نمی رود.