با تو بودن هميشه پر معناست
بي تو روحم گرفته و تنهاست
با تو يك كاسه آب يك درياست
بي تو دردم به وسعت صحراست
Printable View
با تو بودن هميشه پر معناست
بي تو روحم گرفته و تنهاست
با تو يك كاسه آب يك درياست
بي تو دردم به وسعت صحراست
سلام رفقای عزیز
خسته نباشید
ممنون از همه رفیقایی که تو تاپیک شعر گمنام شعر می ذارن
اما مشکلاتی هم هست که هر دفعه می خواستم مطرح کنم منصوف می شدم ... چون این انجمن مدیر و ناظر داره و نیازی به دخالت های من نیست ... امـــــــــا متاسفانه ...
اولین مشکل این تاپیک اینه که پست های تکراری به شدت زیاد شده ...
به عنوان مثال :
کد:http://forum.p30world.com/showpost.php?p=5909084&postcount=5692
و یاکد:http://forum.p30world.com/showpost.php?p=2387083&postcount=967
کد:http://forum.p30world.com/showpost.php?p=5660777&postcount=5427
و نمونه های دیگه ای که پیدا کردنشون از حوصله من خارج ِ !!!!کد:http://forum.p30world.com/showpost.php?p=5541342&postcount=5331
+
بعضی از پست ها هم که اصلا شعر نیستند ... !!!!!!!!!!!!!!!
به عنوان مثال :
+نقل قول:
یاد سهراب بخیر، آن سپهری که تا لحظه خاموشی گفت:
تو مرا یاد کنی یا نکنی من به یادت هستم
آرزویم همه سرسبزی توست
دومین مشکل هم مربوط به سرعت ِ پست دادن هستش ... من صبح ساعت 9 وارد سایت می شم ... مجددا ساعت 4 بعدازظهر که می یام ، می بینم 10 - 11 پست ارسال شده ... این سرعت باعث می شه کاربرای دیگه وقت کافی جهت خوندن پست ها نداشته باشن
فکر نمی کنم هدف ما بالا بردن ِ صفحات تاپیک باشه ...
+
امیدوارم دوستانی که پست هاشون رو مثال زدم ناراحت نشن ...
هدف ِ ما ارتقا تاپیک ِ ...
+
حرف آخر :
امیدوارم نظارت و پیگیری از این به بعد بیشتر بشه ...../.!!
لحظه هاتون بهــــــــــــــاری :ایخس :ایخس : دی
دست ِ این فاصله ــها
دلمــــ را ...گره مـے زندبــ ِ تنهائـے !کجاستسهمــ ِ دست ـهایت ؟!
شیطان را دوست دارم!
نه برای شیطان بودنش
برای موحد بودنش
برای اینکه عاشقانه عاشق معشوقش بود
از ین بیغوله ها جز شب نروید
حدیث روشنی بر لب نروید
دل آئیه ها آتش گرفته
که اینجا غیر رنگ تب نروید
همیشه از فاصله ها گله می کنیم،
شاید یادمان رفته که در مشق های کودکی برای فهمیدن کلمات،
کمی هم فاصله لازم بود.
سلامنقل قول:
موافقم
و اینکه از شعرای ادبی و مفهومی بیشتر گذاشته شود، مث این شعر:
با فریادی که به تن دارم
می دانم
این همه درد توی اتاق عمل جا نمی شود دکتر
من پیراهنم را سنجاق می کنم به خون
کنار این تخت های معطل
که لنگ بیمار است.
کد:www.doygu.blogfa.com
بیـــهوده ورق می خورنــــــــد
تقویـــــــــم هــــای ِ جهــــــــــان ؛
روزهــــای ِ من ، همه یک روزند ...
شنبــــه هایی که فقـــط
پیشوندشــــــان عوض می شـــــود .../.!
"امیدوارم تکراری نباشه"
بیـــا برای یکــبار هــم که شـــده...
دست به خلاف بزنیـم...!
من اندوه تـــو را مـــی دزدم...!
تو تنهـایـی مـرا...!!
نگاه نکن بــــ ِ لحظه ـهایمـــــ ـــ ـ
کــ ِ بـے تــو مـے گذرند...
جایـے در خمــ ِ هفتمــ ِ دلمــ
معبدے ساخته امـــ به نامت
که تمامـــــ ــ ـ ِ روزگارمـــ را طواف مـے دهمــ
ـهــــر نفس ..
پا
مــےرفت
مــےرفت
مــےرفت…
غافل از دلــےكـــ ِ جـــا ماندهِ بود!
لعنت به تمام کسانی که تو نیستند؛
اما عطر تو را می زنند.
سبز بودم
سبزتر از سرو كنار خانه امان
وای نمی دانی چه ناگه
دست غم
سبزی ام را از من ربود
زرد گشتم ، زرد
زردتر از صورت آن كودكی
كز غم مرگ مادرش گشته تباه
گفتی از چهره ی ماتم زده ی غم بنویس !!
گفتی از ناله در این نامه فراوان بنویس !!
گفتی و رفتی و جستی و ندانستی تو
که من از روز ازل بسته به زنجیر تو ام …
شبم از غم ، غمم از تو و تو گفتی بنویس !!!
غم از این غم که ندارد ثمری هر سخنی …
و از این غم بسیار
که نخواندست کسی از ورقی … !!
گفتی از آنچه تو داری بنویس ؛
گفتی از آنچه تو خواهی بنویس ؛
گفتی از آنچه تو دانی بنویس ؛
گفتم از غم بنویسم که چرا
کانچنین موج خموشی به تن آزرده مرا ؟؟!!
گفتم و رفتم و جستم و ندانستی تو ،
غم من آنچه تو می پنداری نیست !!!
اینکه دلتنگ توام اقرار میخواهد مگر؟
اینکه از من دلخوری انکار میخواهد مگر؟
وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش
دل بریدن وعده دیدار میخواهد مگر؟
......
عقل اگر غیرت کند یک بار عاشق میشویم
اشتباه ناگهان تکرار میخواهد مگر؟
من چرا رسوا شوم یک شهر مشتاق تواند
لشکر عشاق پرچمدار می خواهد مگر؟ادامه ...
اینکه دلتنگ توام اقرار میخواهد مگر؟
اینکه از من دلخوری انکار میخواهد مگر؟
وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش
دل بریدن وعده دیدار میخواهد مگر؟
......
عقل اگر غیرت کند یک بار عاشق میشویم
اشتباه ناگهان تکرار میخواهد مگر؟
من چرا رسوا شوم یک شهر مشتاق تواند
لشکر عشاق پرچمدار می خواهد مگر؟...
نمیدانم اگر چیزی به نام تنهایی همراه من نبود چگونه دوری تو را تحمل میکردم...........
مـَــن ..
طَعـــم شیرین یافتن را
در طَعم تلــخ از دَستــــ ـــ ـ دادن یافتــَـم
و در این میان
سَهم من تنهـــــا یک یادَتـــ ـــ ـ به خیر ساده بود ..
به تو می اندیشم
ای مرغ شب خوان
کاینچنین تنها و بی پروا
در دل شهر شب زده ی تاریک و وهم آلود
بی هراس از گزمه های شهری
همیشه به من میگن مثل بچه آدم رفتار کن.
و من نمیدانم مثل هابیل باشم یا قابیل!
من دستهای خودم را سروده ام!
با مشتهای گره کرده ، استوار؛
با صورتی سِتُرگ و سُرخ،
گل کرده زیر تازیانه ی باد خزان؛
به هم می دوزم
تکّه هــــــــــــــــــــــــ ای قلبم را
با ردّ پای اشک
و شعری می ســـــــــــــــــرایم
برای چشمانت.../
تنهای دلم
سرزمین آبی راز ها مال توست
نگهدارش باش
آرزویی بکن ...
گوش های خدا پر از آرزوست و دستهایش پر از معجزه..
آرزویی بکن ...
شاید کوچکترین معجزه اش بزرگترین آرزوی تو باشد:40:
با عطر عشق ،
جان که واله شد ،
برگ برگ دفتر دل ،
پر کشید از اینجا و رفت …..
…رفت و مرا با خود برد ،
دورتر و فراتر از تمام عاشقان ،
….به ابتدا ، به آغاز …، به ازل …
به عشق و آرام محض ..
به تو !
یکی بــــ ود یکی نَبود
غیــــ ر از خـــــ ــــ ـدا هیچکس نبــــود!
.
.
.
و حــــالا هَمه هَستنــــد
جُز خدایی کــِ جایش خالی ست !!
تمــــــ ام قـرض های گوشـَم را
پرداخـت کـرده ام ..
دیگر گوشم بدهکار کسی نیستــــــ ــــ ــ ..
كوه با نخستين سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستين درد
در من زندانی ستمگری بود
كه به آواز زنجيرش خو نمی كرد
و من با نخستين نگاه تو آغاز شدم...
دوستت می دارم
با قلبم بازی می کنی
و من
بازهم
عاشق می شوم
و تو ادامه می دهی
و من به دنبال تو
هنوز هم دوستت دارم
و هنوز هم حست می کنم
…
برای تویی که هرشبت برای من است
دوستت دارم
سیب سرخ من
چقدر زیباست
سیب سرخم
دوست دارم آنرا تقسیم كنم
با بچه های همسایه
یا با تمام بچه هایی
که تا به حال سیب سرخی گاز نزدند
!!!! اما؟
سیب سرخ كوچك است
من از سواحل خطوط ظلمت فریاد می کشم
خا کسترم را در قطره ای کن
با دریایی از اندوه
مر ا لبریز کن
تا صبحی دیگر
طلوعی دیگر ……………….
آبی باش ، مثل آسمان ... تا عمری به هوای تو سر به هوا باشم !
شب را دوستـــ ــ ـ دارم ...!
چرا که در تاریکـــ ـی ..
چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!
و هر لحظــــــــ ـه ..
این امیـــــ ـد ..
در درونــــــ ــم ریشه می زند ...
که آمده ای ..
ولی من ندیده ام!
کاش دهخدا می دانست
دلتنگی ...
اشک ....
فاصله ....
بی وفایی....
تعریفش فقط دو حرف است "تـــو"
از مــاضی ها و مضـــارع ها خسته امــــ ــ ـ
دلـَــم برای یکــ ــ حــال ساده ی تــو را دیدن تنگــ ــ استــ ..
باز باران ، بی طراوت ، کو ترانه؟! سوگواری ست ،رنگ غصه ، خیسی غم ،
می خورد بر بام خانه ، طعم ماتم . یاد می آرم که غصه ، قصه را می کرد کابوس ، بوسه می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش.
می دویدم، می دویدم ، توی جنگل های پوچی ، زیر باران مدیحه ، رو به خورشید ترانه ، رو به سوی شادکامی .
می دویدم ، می دویدم ، هر چه دیدم غم فزا بود ، غصه ها و گریه ها بود ،
بانگ شادی پس کجا بود؟
این که می بارد به دنیا ، نیست باران ، نیست باران ، گریه ی پروردگار است،
اشک می ریزد برایم.
می پریدم از سر غم ، می دویدم مثل مجنون ، با دو پایی مانده بر ره
از کنار برکه ی خون.
باز باران ، بی کبوتر ، بوف شومی سایه گستر ، باز جادو ، باز وحشت ،
بی ترانه ، بی حقیقت ، کو ترانه؟! کو حقیقت؟!
هر چه دیدم زیر باران ، از عبث پر بود و از غم ، لیک فهمیدم که شادی
مرده او دیگر به دلها ، مرده در این سوگواری…
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند
از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند
از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی
تکرار من در من مگر از من چه می ماند
غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی
غیر از غباری در لباس تن چه می ماند
از روزهای دیر بی فردا چه می آید؟
از لحظه های رفته ی روشن چه می ماند؟
لمس کن کلماتي را که برايت مي نويسم
تا بخواني و بفهمي چقدر جايت خاليست ...
تا بداني نبودنت آزارم مي دهد ...
لمس کن نوشته هايي را که لمس ناشدنيست و عريان ...
که از قلبم بر قلم و کاغذ مي چکد
لمس کن گونه هايم را که خيس اشک است و پُر شيار ...
لمس کن لحظه هايم را ...
تويي که مي داني من چگونه عاشقت هستم
لمس کن اين با تو نبودن ها را لمس کن ...
هميشه عاشقت ميمانم
دوستت دارم اي بهترين بهانه ام
سپیده که سر بزند
در این بیشهزار خزان زده شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوئیدیم .
پس به نام زندگی
هرگز نگو هرگز...
مِهربانیـَم را چـِنان گـِریاندَند کــِ بوی نـا گرفتـــ ـ
نامهربـــان شـُدمـــ ـــ ـ ..
بعضــــــــی وقـــــــت ها فکــــــر می کنــــم
تمـــــــامـــ خاطــــ ـــــ ـــــراتــــت را فرامــــــــوش کــــرده امــ . . .
هر چــــهـ سعــــی می کنــــم با Recoveri بــــاز گردانمشـــــــان ، نمی شـــــــود
راســــــت گفته اند از دل بــــــرود ، هر آنــــــکه از دیـــــده برفــــت . . . . . / . !
( خــــودمـــ )
پ.ن : می دونم چندان جالب نیست !!! : (