تو بگو بهار قشنگه من ميشم بهار تونقل قول:
تو بگو بمون منم نميرم از کنار تو
تو بگو منو نميخواي ديگه خسته کردمت
گر چه سخته امّا من دور ميشم از ديار تو
Printable View
تو بگو بهار قشنگه من ميشم بهار تونقل قول:
تو بگو بمون منم نميرم از کنار تو
تو بگو منو نميخواي ديگه خسته کردمت
گر چه سخته امّا من دور ميشم از ديار تو
وقتي دل سودايي مي رفت به بستانها
بيخويشتنم كردي بوي گل وريحانها
اگر با من نبودش هيچ ميلي
چرا ظرف مرا بشكست ليلي ....
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
حالیا خانه برانداز دل و دین من است
تا در آغوش که میخسبد و همخانه کیست
تب عشق تو شدید است ای یار منتظر میمانم تا رسد لحظه ناب دیدارنقل قول:
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
تویی معنای شیرین صداقت تویی آن واجه ی خوب رفاقت
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست
که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم
پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک
ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم
میان ساحل و دریا سراب را دیدم
سراب ـ این شبه آفتاب ـ را دیدم !
وباز با همهی وسعت دلی دریا
در التهابِ عطش شوق آب را دیدم
نشد که هیچ بیابم دلیل تشنهگیام
اسیر حس عطش، التهاب را دیدم
می دانی!؟
برای منطق عاقلانه ، مرگ یعنی :
توقف قلب !
یعنی توقف مغز!
و برای منطق عاشقانه ، قلب و مغز ، معنایی جز این ندارند :
یک مشت سلول که با هزار جور کلک بیوفیزیکال و بیوکمیکال
و هزار جور بیومزخرف دیگر ، زندگی می کنند!
و به محرکها ، پاسخهایی از پیش تعیین شده می دهند!
منطق عاشقانه مغز ندارد !
احساس دارد!!
قلب ندارد !
دل دارد!!