گردون كمري ز عمر فرسوه ي ماست
دريا اثري ز اشك آلوده ي ماست
دوزخ شرري ز رنج بيهوده ي ماست
فردوس دمي ز وقت اسوده ي ماست
ابوسعيد ابوالخير
دوستان شب همگي خوش
Printable View
گردون كمري ز عمر فرسوه ي ماست
دريا اثري ز اشك آلوده ي ماست
دوزخ شرري ز رنج بيهوده ي ماست
فردوس دمي ز وقت اسوده ي ماست
ابوسعيد ابوالخير
دوستان شب همگي خوش
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
که می گيرند در شاخ «تلاجن*» سايه ها رنگ سياسی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم؛
تو را من چشم در راهم.
شبا هنگام ، در آن دم که بر جا، درّه ها چون مرده ماران خفتگان اند؛
در آن نوبت که بندد دست نيلوفر به پای سر و کوهی دام.
گرم ياد آوری يا نه ، من از يادت نمی کاهم؛
تو را من چشم در راهم .
شبت خوش پایان
می دانم
ای یگانه تکیه گاه من؛
امشب به فردا نخواهم رسید.
امشب در بلندای زندگی ام خواهم شکست.
دستهایم مرا در گردباد سرنوشت همچنان پابرجا نگاه داشته اند و اکنون من مانده ام و دو دست خسته با دلی نا امید.
دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور
گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور
ای گلبشکر آن که تویی پادشاه حسن
با بلبلان بیدل شیدا مکن غرور
از دست غیبت تو شکایت نمیکنم
تا نیست غیبتی نبود لذت حضور
گر دیگران به عیش و طرب خرمند و شاد
ما را غم نگار بود مایه سرور
رفت و چشمم را برایش خانه کردم برنگشت
بس دعاها از دل دیوانه کردم بر نگشت
شب شنیدم زاهدی میگفت او افسانه بود
در وفایش خویش را افسانه کردم بر نگشت
...
تا مطربان ز شوق منت آگهي دهند....قول و غزل به ساز و نوا مي فرستمت
...
سلام جلال جون!
مصرع اول بيت دوم گفتي:برگي دهد...من فكر ميكنم يا شايد يه كم بالاتر مطمئنم طبق معنا بايد درستش اين باشه:بر به معناي ثمره فكر ميكنم منظور حافظ باشه نه برگ!ضمناً چك كردم ديوان كامپيوتري حافظ هم دقيقاً همين برگ رو نوشته كه فكر ميكنم از اونجا آورديش.چون نسخه علامه قزويني (حالا خيلي هم معتبر نيست و پر اشكاله)اما همين بر رو نوشته.
پس شد«
تا درخت دوستي بر كي دهد...حاليا رفتيم و....
نقل قول:
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آن چه ما پنداشتیم
تا درخت دوستی برگی دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
گفت و گو آیین درویشی نبود
ور نه با تو ماجراها داشتیم
شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم
روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنم
در لباس فقر کار اهل دولت میکنم
تا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوش خرام
در کمینم و انتظار وقت فرصت میکنم
واعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن
در حضورش نیز میگویم نه غیبت میکنم
با صبا افتان و خیزان میروم تا کوی دوست
و از رفیقان ره استمداد همت میکن
سلام:
درسته. ولی فکر کنم که بهتر از همه این باشه که نمیدونم از چه نسخه ایه ولی زیاد شنیدم:
تا درخت دوستی کی بر دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم (که بعضی دیگه : حالیا رفتیم و بذری کاشتیم)
...
نگاهش از خرام تكيه بر من نيم مست تو
دوان مي آمد،اما باز پس مي ماند،گاهي تند مي رفتيم
و گاهي باز
نشسته بر نسيمي نرم
بس آرام در پرواز
...
والا چي بگم كي بر دهد رو نشنيدم.حالا زيادم مهم نيست/
ممنون .
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
من زیاد با صدای شجریان شنیده ام!
تنم در تار و پود عشق انسانهای خوب نازنین بسته ست.
دلم با صد هزاران رشته, با این خلق
با این مهر, با این ماه
با این خاک, با این آب...
پیوسته ست.
مراد از زنده ماندن, امتداد خورد و خوابم نیست
توان دیدن دنیای ره گم کرده در رنج و عذابم نیست
هوای همنشینی با گل و ساز و شرابم نیست.
جهان بیمار و رنجور است.