هر فرود خنجری
از صعود خون کنایتی است
مرد
این عروج نیست ؟
تا رسالت ترا کتیبه ای ؟
هر صعود خون
از فرود خنجری اشارتی است
این سقوط نیست ؟
Printable View
هر فرود خنجری
از صعود خون کنایتی است
مرد
این عروج نیست ؟
تا رسالت ترا کتیبه ای ؟
هر صعود خون
از فرود خنجری اشارتی است
این سقوط نیست ؟
تو اگه پرنده باشی چشای من آسمونه
راز پر کشیدنت رو کسی جز من نمیدونه
همیشه دلهره گمشدنت را داشتم
یقین داشتم وقتی بیدار شوم
تو رفته ای
و زمین دیگرگونه می چرخد
یقین دارم
اما که خواب ندیده ام
که تو در کنارم بوده ای
که با تو سخن گفته ام
ميتوان با هيچ ساخت
ميتوان امسال هم
مهرباني را
خدا را
عشق را
با لباني خندانتر از يک شاخه تفسير کرد
ميتوان بي رنگ بود
در آسمان ستاره خواب آلودی
از کهکشان سوخته ای پرسه می زند
در باغ کهکشانی از اعماق
گویا
توفان نهال ها را از ریشه می کند
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
وقتی آتش
زاییده می شود به شب
و از ظلام سردش
معنای روشنایی و گرما می گیرد
جز عشق
جز بازتاب جان دو محبوب
در یکدیگر
پندار چیز دیگر دشوار است
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
این عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست
کین دم که فرو برم برارم یا نه
هفت دقيقه به ساعت هفت تولد هفتاد سالگي ات هم که باشد ,
هيچ فرقي نمي کند که چند سال است مرا يادت رفته !
کوچه هاي اين دنيا آنقدر بزرگ نيستند که تا آخر عمر
يک بار ديگر هم که شده
همديگر را نبينيم !
من راز خود برکنده ام
با چیز دیگر زنده ام
عقل و دل و اندیشه را
از بیخ و بن سوزیده ام.
فرانک خانوم. خوبید شما؟