من نيازم تورو هرروز ديدنه
از لبت دوستت دارم شنيدنه
نفست شعر بلند بودنه
باتو بودن بهترين شعر منه
Printable View
من نيازم تورو هرروز ديدنه
از لبت دوستت دارم شنيدنه
نفست شعر بلند بودنه
باتو بودن بهترين شعر منه
هنوز کودکم از شوق ميگذارد پا
زمان خواب به دنياي قصهخواني من
ز عطر مريم و ياس است خانهام لبريز
شکفته نسترن از رنج باغباني من
بهار خاطره در اين هواي پاييزي
شکوفه بار نشيند به ميهماني من
ز وسعت دل پاکم ـ دلي که خورشيدي است
هنوز شعله کشد عشق آسماني من
شهاب شعر من امشب، اسير جذبه اوست
که زر فشاند به رخسار ارغواني من
آقا مهدی هم خوش امدند به مشاعره
ندانم که عاشق گل آمد گر ابر
چو از ابر بینم خروش هژبر
بدرد همی باد پیراهنش
درفشان شود آتش اندر تنش
ممنون جلال جان ...
شتاب مكن
كه ابر بر خانه ات ببارد
و عشق
در تكه اي نان گم شود
هرگز نتوان
آدمي را به خانه آورد
آدمي در سقوط كلمات
سقوط مي كند
و هنگام كه از زمين برخيزد
كلمات نارس را
به عابران تعارف مي كند
آدمي را توانايي
عشق نيست
در عشق مي شكند و مي ميرد
دم مرگ چون آتش هولناک
ندارد ز برنا و فرتوت باک
درین جای رفتن نه جای درنگ
بر اسپ فنا گر کشد مرگ تنگ
گفتی که منتهای امید تو چیست،آه
ای منتهای آرزوی من چه گویمت؟
تا عشق چون نسيم به خاكسترم وزد
شك از تو وام كردم و در باورم زدم
از شادي ام مپرس كه من نيز در ازل
همراه خواجه قرعه قسمت به غم زدم
میتوان راحت از این دنیای فانی دل گسست
میتوان چشم را بر این دنیای بی مقدار بست
میتوان در آن جهان در انتظار تو نشست
آری ای زیبای من ای حسرت فردای من
میتوان با عشق تو از جاده های شب گذشت
میتوان جای غمت با یاد تو همخانه گشت
میتوان مانند مجنون سر نهاد بر کوه و دشت
میتوان ای جان من ای نیمه پنهان من
نیم شب همدم من دیده گریان منست
ناله مرغ شب از حال پریشان منست
دستي انگار شمارو
ازآسمون فرستاده
هرچي هس بد بودن و
به دست هاتون ياد نداده
قصه ي من قصه ي
خيز پلنگ سمت ماه
براي چشم كنيز
خواب يه سرور زياده
چه ويرايش بازاري شده امان بديد....