درود
در این تصویر خیلی ساده این مراحل توضیح داده شده و فکر کنم به شما هم برای درک بهتر قضیه کمک کنه .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Printable View
درود
در این تصویر خیلی ساده این مراحل توضیح داده شده و فکر کنم به شما هم برای درک بهتر قضیه کمک کنه .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلام
قسمت بولد شده کاملا اشتباهِ و تصور غلطیه که اکثرآ دارننقل قول:
هیچ جهشی متناسب با محیط نیست این محیطِ که متناسب با جهشِ (ژنوتیپ و فنوتیپ) - جهش ها از قبل ها اتفاق افتادن و الل ها و ژنوتیپ از قبل به وجود آوردن و این محیطه که باعث فراوانی ژنوتیپ و فنوتیپ میشه اصلا اینطور نیست که جاندار ها نیاز به جهش داشته باشن و جهش به وجود بیاد و مطلوب هم باشه!
در که این محیط هست که تعیین میکنه کدوم فنوتیپا بمونن یا بهتره بگیم جهش نمیتونه سازگار با محیط اتفاق بیفته.
چون امکانش نیست!نقل قول:
تصور کنین بعضی از انسان ها از نظر ژنی بتونن با شامپانزه آمیزش داشته باشن ولی آیا اینکارو میکنن؟ نه چون با محیط سازگار نیست
هیچ وقت یک انسان در انتخاب برای آمیزش بین شاپانزه و انسان ، شامپانزه رو انتخاب نمیکه! در واقع نسل ایندو انقدر از همدیگه دور بودن که اگه جهشی رخ بده که امکان آمیزش رو بین ایندو رو امکان پزیر کنه بازم مطلوب نخواهد بود، دقت کنین که محیط تغییرات مطلوب رو میپذیره.
محیط جهت جهش و تغییرات را تعیین میکنه و تغییراات مطلوب رو میپذیره - جهش فقط ماده خام است عوامل بسیاری دخیلِ.
سلام دوست عزیزنقل قول:
در ابتدا یه توضیحی در مورد اصطلاحات به کار برده برای دوستان بپردازم ژنوتیپ:بیان کننده نوع الل(حالت مربوط به صفت به طور مثال در مورد رنگ چشم رنگ قهوه ای الل غالب و رنگ ابی مغلوب است) و فنوتیپ:به حالت(شکل ظاهری)مربوط به صفت گفته میشه
در بسیاری از مواقع جهش مضر است ولی نه در همه مواقع اینکه محیط در نوع فنوتیپ تعیین کننده است حرفی نیست در واقع جهش مانند خمیر است و نیرو های انتخاب طبیعی به اون شکل میدن در واقع جهش رخ میده و میزان ژن جهش یافته بسته به نوع محیط یا ویژگی های امیزشی جاندار ومهمتر از همه مضر یا مفید بودنش تغییر میکنه
اگه محیط برای فنوتیپ ایجاد شده مساعد باشه جاندار در تولید مثل موفق تر است و ژن جهش یافته بهتر به نسل بعد منتقل میشه
از نظر نوع امیزش (موثر در نوترکیبی الل ها) میتونه در نحوه ی انتقال ژن به نسل بعد تاثیر گذار باشه از انواع اون میشه به درون امیزی(احتمال امیزش بین افراد خویشاوند محتمل تر است)یا امیزش همسان پسندانه(امیزش بین افراد با فنوتیپ یکسان محتمل تر است) و یا امیزش ناهمسان پسندانه(امیزش بین افراد با فنوتیپ یا ژنوتیپ غیر یکسان محتمل تر است)
و بسیاری از مسائل دیگر مانند رانش ژن(از بین رفتن مقداری از جمعیت بر اثر عوامل طبیعی که در جمعیت های کوچک و بزرگ اثرات متفاوتی داره) یا شارش ژن(مهاجرت افرادی از یک جمعیت به جمعیت دیگر)
در واقع اینطور نیست که یک جهش کلی تغییر ایجاد کنه وبسیاری عوامل دخیل هستند کل گفته های بنده رو میشه در یک جمله خلاصه کرد:اگرچه جهش ماده خام تغییر گونه هاست ولی جهت تغییرات رو محیط تعیین میکنه.
در واقع جهش ها بسته به نوع محیط مفید یا مضر در نظر گرفته میشن که اکثر اوقات نسبت به محیط مظر اند
البته اینکه شرایط محیطی ممکنه جهش پذیری برخی ژن ها رو تحت تاثیر بذاره مطلب جالبی هست که اگه دوستان چیزی ازش میدونن خوشحال میشم بگن.
نقل قول:خب منم همینو گفتم دیگه ، ولی این پستتون با پست صفحه ی قبل در تناقصِنقل قول:
جهش همیشه رخ میده و قبول دارم که در محیط هایی بیشتر میشه ولی در این محیط ها ک عوامل بیرونی دخیلِ خیلی احتمالش کم که جهش مفید باشه (عملا صفر)
محتوای مخفی: پ.ن
با سلام
دوست عزیز منظور منم از اون نوشته بولد شده کل پروسه ای بود که در بالا گفتم اما چون نمیخواستم توضیح کامل بدم به یه کلمه جهش بسنده کردم
در واقع هدفم از توضیحات بالا تائید گفته های شما و توضیح نوشته(قسمت بولد شده)خودم بود.
عرایض اساتید بسیار خنده دار است. می گویند انسان در میلیون ها سال تکامل پیدا کرد. شما مگر آنجا بودید که می گویید میلیون ها سال؟ چرا وقتی نمی دانید حرف می زنید؟
شما تفاوت بین علوم تاریخی و علوم تجربی را نمی دانید.
علوم تجربی یعنی علومی که می توانید آن را تجربه کنید مانند جاذبه الکتریسیته و پزشکی
علوم تاریخی یعنی علومی که مربوط به گذشته است مانند تکامل یا عمر زمین بیگ بنگ
آیا کسی تاریخ تکامل انسان را دیده و آن را نوشته است؟ اگر بله بگویید چه کسی. چگونه وقتی چیزی را در گذشته ندیده اید مدعی می شوید اتفاق افتاده است؟ چرا اینقدر از علم و عقلانیت فاصله گرفتید؟
ای جانم مسعود جان، کجا بودی دلم برات تنگ شده بود.نقل قول:
یکم بیشتر توضیح میدی تا ما بیشتر مستفیض شده و از گمراهی سایر عزیزان پیشگیری شود؟
Sent from my GT-P6800 using Tapatalk
وقتی میگم امکانش نیست .منظورم این هست که از نظر فیزیکی امکان پذیر نیست.یعنی ما نمیتونیم الان در ازمایشگاه از انسان و شانپانزه جفتگیری کنیمنقل قول:
درسته، چه لزومی داره فکر کنیم باید چنین امکانی وجود داشته باشه؟نقل قول:
ما در گذشته یکی بودیم و بعد از جدا شدن و تغییر شرایط زندگی و عوامل دیگه دچار جهش ژنتیکی گسترده شدیم .تا اینجا که درسته.نقل قول:
سوال من این هست .اولین جهش ژنتیکی که رخ داد تا باعث شد دچار تغییر روند تولید مثل بشیم.بالاخره از یک جا شروع شده دیگه.
بالاخره یک بچه ای به دنیا امده که دیگه نمیتونسته با شامپانزه ها تولید مثل کنه.
در نتیجه اون بچه نمیتونسته با انسانهای دیگه هم تولید مثل کنه .نسل اون بچه چطوری ادامه پیدا کرد؟؟؟؟
دوست عزیز فکر نمی کنید قبلا این توضیح داده شده:نقل قول:
نقل قول:نقل قول:نقل قول:نقل قول:
سیری در تاریخ حیات از آغاز تا به امروز در عرض شش دقیقه.( زیرنویس فارسی این ویدیو توسط «پروژه فرگشت»)
این ویدئو (بدون زیرنویس) قبلا در تاپیک گذاشته شده بود که بخاطر مشکل داشتن لینک دوباره آپلود شد..
کیفیت بسیار بالا و شفاف[۹۸ مگابایت] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کیفیت پایین[۱۲ مگابایت] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نظریه جدید دانشمندان نشان میدهد ویژگیهایی که به انسان اجازه دادهاند با شرایط آبوهوایی و زیست محیطی مختلف منطبق و ماندگار شود، به تدریج و در زمانهای مختلف در آفریقا تکامل( فرگشت ) یافتهاند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این جمجمه های فسیلی انسان ماقبل دوره ارکتوس و انسان هوموارکتوس را نشان می دهد، که این تحقیقات از روی آنها انجام شده است.
مدتها تصور میشد که بسیاری از ویژگیهای منحصربفرد بشر از گونه انسان (هومو) بین ۲.۴ تا ۱.۸ میلیون سال قبل در آفریقا نشات گرفته و محققان بر این گمان بودند که مغز بزرگ، پاهای بلند، توانایی ساخت ابزار و دوره بلوغ طولانیمدت، همه با هم در زمان آغاز دودمان انسان که چمنزارهای آفریقا گسترده شده و آبوهوای زمین سردتر و خشکتر شد، تکامل یافته است.
اما نظریه جدید نشان میدهد که این ویژگیها به شکل یک بسته منفرد بوجود نیامدند، بلکه چندین جزء کلیدی که زمانی تصور میشد انسان را تعریف میکنند، زودتر از تصورات قبلی و در اجداد آسترالوپیتکوس (جنوبیکپی) بین سه تا چهار میلیون سال قبل تکامل یافتهاند؛ همچنین صفات دیگر بطور قابل توجهی دیرتر به تکامل رسیدند.
ریچارد پاتس، دیرینمردمشناس موسسه اسمیتسونین یک چارچوب آبوهوایی جدید برای تکامل انسان در شرق آفریقا ساخته که بیشتر دوره را از ۲.۵ تا ۱.۵ میلیون سال پیش به عنوان زمان بیثباتی شدید آبوهوا و شدت متغیر فصول خشک و مرطوب سال به تصویر میکشد.
تحقیقات این تیم یک رویکرد نوآورانه شامل یکپارچه سازی داده های زیست محیطی دوران ماقبل تاریخ را در درک شناخت فسیل های جدید از جمله بقایای باستان شناسی و مطالعات بیولوژیکی در طیف گسترده ی پستانداران (از جمله انسان) مهیا ساخت.
بررسی این داده ها به رهبری تیم تحقیقاتی نشان داد که توانایی انسان های اولیه با شرایط آب و هوایی و زیست محیطی تغییر کرد تا در نهایت اولین گونه ی انسان را قادر ساخت تا متفاوت باشد و بتواند زنده بماند ودر ۱.۸۵ میلیون سال پیش از آفریقا تا اوراسیا پیشروی کنند. اطلاعات تکمیلی در مورد این پژوهش در [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] منتشر شده است.
بیگ بنگ/ ایسنا – مطالعه بیشتر در: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
انقراضهای انسانی
انسان در آفریقا پا به عرصه وجود نهاد. جنس انسان تقریباً دو میلیون سال پیش صرفاً از هیچ بهوجود نیامده است. خاستگاه او به میلیونها سال پیش از آن باز میگردد. هرچه بیشتر بکوشیم و خاستگاه او را ژرفتر پژوهش کنیم، بیشتر روشن میشود که تاریخ حیات ما با تاریخ فرگشت جهان جانداران بهطور مستقیم در پیوند است.
بین انسانهای امروزی و نیاکان ما تفاوتها بسیارند.
چرا آنان در زادگاه خویش یعنی آفریقای خاوری نماندند؟
در دنیای کهن، آب و هوا مناسب بود و حیوانات غولپیکر فراوانی هم بودند و نیاکان اولیه بشر میلیونها سال در کنار دشمنان طبیعی خود زندگی میکردند، از آنها دوری میجستند. قطعاً میبایست تهدید جانوران وحشی به یکباره فزونی گرفته باشد که آنها را اینچنین به کوچ دستهجمعی وادار کرده است.
طبق اطلاعات و نتایجی که روشهای پژوهشی نوین از منابع گوناگون فراهمآورده، نشان میدهد که انسانشدن نه تنها در نقاط بسیاری صورت نگرفته حتی در چند نقطه هم نبوده است. بلکه تنها در یک نقطه از کره خاکی این فراگرد تحقق یافته است. فرآیند فرگشت انسان امروزی به سرعت طی شد و تنها گروه کوچکی را در برگرفت.
رد پای نیاکان نخستین ما در تاریکیهای دوران ماقبل تاریخ ناپدید نشدند و مسیر آنان دقیقاً قابل پیگیری است.
نخستین نمایندگان جنس انسان به نام هومواِرکتوس (Homo Erectus) یا انسان راستقامت که موفق به ترک آفریقا شدند، (هومو ارکتوسها، انواع هومینیدهایی که جزء انسانهای اولیه بهشمار میآیند که از یک میلیون و هشتصد هزار سال پیش تا سیصد هزار سال پیش میزیستهاند.
ویژگیهای عمومی این هومونیدها: گسترش و رشد مغز، قوس برآمده بالای سر کاسهی چشمی، رشد استخوانها و هیکل، دگرگونشدن دستگاه جویدن، فرهنگ ابزارسازی و استفاده از آتش و شکار)
از یک سو تا اروپا و از سوی دیگر تا شمال آسیا پیش رفته بودند. نخستین ساکنان اروپا از خویشاوندان انسان امروزی نبودند. آنها تقریباً یک میلیون سال پیش اروپا را آباد کردند. قدیمیترین سنگوارههای مکشوفهی این انسان در اروپا تقریبا به ۶۰۰ هزار سال پیش باز میگردد.
حضور این نوع انسان در سرزمینهای اروپا- آسیا صدها هزار سال بهطول انجامید. آنها به استرالیا گام نگذاشتند چون هنوز نمیتوانستند کایاک و قایق بسازند که بتوانند از دریا عبور کنند.
انسان ارکتوس به یکباره بدون آنکه از خود نشانی برجای بگذارد از حوزهی اروپا- آسیا ناپدید شد. اگر در این بین در آفریقا گونهی دیگری از انسانها که ما آنها را نئاندرتال مینامیم، به عرصه زندگی گام نمیگذاشت، این امکان داشت که نسل انسان همراه با از میانرفتن ارکتوس انقراض یابد.
خروج دوم از آفریقا را نئاندرتالها به عهده گرفتند که ظاهراً موفقیتآمیز طی شده است. انسان نئاندرتال که در مقایسه گونهی پیش از خود بسیار تکاملیافتهتر بود، از آفریقا به سراسر اروپا، خاور نزدیک و آسیای باختری کوچ کرد و در آن مناطق اسکان یافت.
آنها به یکی از حاکمان جهان حیوانات طی دویست هزار سال اخیر تبدیل شدند. یعنی انسانهای عصر یخبندان.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نقشه مسیر حرکت انسانهای نئاندرتال
هنگامی که این دوران به پایان رسید، نئاندرتالها مانند هوموآرکتوسها بیآنکه اثری از خود برجای گذارند، ناپدید شدند و اگر تعدای از تبار انسانها توسط نئاندرتالهای اولیه که در آفریقای خاوری باقی مانده بودند، تداوم پیدا نمیکردند، دومین خیزش به بنبست تکامل انسان و انقراض آن میانجامید.
اما در واقع در پشت صحنهی اصلی رویدادهای عصر یخبندان، اقدام سوم فرآیند تکامل انسان امروزی شدن پیش از آنکه دومین تلاش سر به سر به پایان رسیده باشد، در حال تکوین بود. و برای نخستین بار این سومین اقدام بود که انسان امروزی را به منصه ظهور رسانید.
آنها در حدود ۷۰ هزار سال پیش در آفریقا رو به فزونی نهادند و ۴۰ هزار سال پیش به اروپا و آسیا پیشروی کردند. آنها به سرعت در این قارههای شمالی و پهناور مستقر شدند و از طریق راه دریا به استرالیا رسیدند و حدود ۱۲ هزار سال پیش از طریق تنگهی خشکیدهی برینگ به قارهی آمریکا گام نهادند.
آنها در این قارهی تازه کشفکرده خود به سرعت تا دورترین نقاط جنوبی قاره پیشروی کردند و حتی به بلندیهای آند نیز کوچک کردند و در آنجا ساکن شدند. آنها از تمامی قارهها سوار بر قایقهای خویش به دریاهای دوردست سفر کردند تا اینکه تقریباً به تمامی گوشه و کنار جهان دست یافتند.
از پریماتهای نخستین (یا سرور جانوران، راستهای در رده پستانداران که نیمهمیمونها، میمونهای انساننما و انسان جزء این راسته به حساب میآیند)، که از دید تاریخ تکامل که هنوز از انسان فاصله زیادی داشتند تا پراکندگی انسانها به سراسر کرهی زمین، روند رویدادهای تکامل با جزئیات کامل قابل ردیابی است.
مسیر انسانشدن نمیتواند بر زنجیرهای از اتفاقات مبتنی باشد. تکامل هیچ چیز جدیدی را بدون اجبار و بدون فشار تکاملی پدید نمیآورد. تا زمانی که نژاد اصلح از عهده تنازع بقا برمیآید (اصل تنازع بقا داروین)، هیچ تغییری تأثیر مثبت نخواهد داشت.
بالطبع انتخاب طبیعی نیز نمیتواند به سود دگرگونی عمل کند: گونههای تغییریافته را به نابودی میکشاند و آن انواعی را که از عهده تنازع بقا برمیآیند حفظ خواهند کرد. تکامل آزادانه با گزینههای گوناگون و امکانات مختلف بازی نمیکند بلکه فقط در تعامل با محیط زیست عمل میکند.
نخست از طریق دگرگونیهای محیط زیست، بهویژه اگر این دگرگونیها نسبتاً سریع صورت گرفته باشند، نقش مؤثر میافتد و در نتیجه فرآیند تکامل از مسیر خود منحرف میشوند. اگر محیط زیستی که انسانشدن در آن صورت گرفت، به نحو کاملاً مشخصی تغییر نمییافت، فرگشتهای بعدی امکان بروز پیدا نمیکردند.
چرا نمایندگان جنس انسان سه مرتبه خاستگاه آفریقایی خود را ترک کردند و به سرزمینهای شمالی کوچ کردند؟ آیا جمعیت آفریقا بیش از حد زیاد شده بود؟ اگر از نواحی کویری زمین و مناطق یخبندان قطبها صرفنظر کنیم، آفریقا تا به امروز کمجعمیتترین قاره جهان بوده است.
در سرزمینهای شمالی بیرون از قاره آفریقا دوران یخبندان حاکم بود. چگونه ممکن است جنسی که زادگاه اولیهاش نواحی گرمسیری بوده و سپس به سرزمینهای سرد حاشیهای مناطق یخبندان کوچ کرده، در آنجا بهتر از زادگاهش به اوج تکامل نایل آید؟
همه سازشها و انطباقپذیریهای بارز جسمانی انسان با زندگی دشتهای گرم و مرطوب نواحی حارهای هم آهنگ بودند. چرا بهویژه آفریقای خاوری در پیدایش انسان چنین نقش اساسیای ایفا کرده است؟ آیا فرآیند انسانشدن در آسیا و اروپا نمیتوانست به فرجام کامل خود نایل آید؟
اینها سوالاتی هستند که تحقیقات اخیر بسیار دقیق و حسابشده به آن پاسخ داده است.
منبع: مقدمه کتاب پیدایش انسان نوشته یوزف رایش هلف ترجمه سلامت رنجب
بیگ بنگ
سلام. دوستان ببخشید دو تا سوال داشتم
1. از چه زمانی موجودات بصورت جفت نر و ماده دراومدن؟ یعنی از ابتدا جانداران جفت بودن یا در طول تکامل نر و ماده شکل گرفت؟اصلاً چه لزومی داشته که جانداران جفت باشن؟ یعنی نمیشد فقط یک جنس باشه و فقط بکرزایی کنه؟ اصلاً چرا دو جنس نر و ماده؟ نمیشد سه یا چهار جنس وجود داشته باشه؟؟
2. چرا فقط در بین جانداران ظاهر انسان ها با هم فرق میکنه؟ چرا هیچ دو انسانی شبیه به هم نیستن؟ اما مثلاً دو تا خرس یا دوتا شامپانزه (از یک نژاد) شبیه به هم هستند؟؟ مخصوصاً در پرندگان، مثلاً شباهت دو کلاغ.
ممنون
1. از خیلی وقت پیش (اوایل دوران فرگشت). دلایل زیادی هست که چرا این نوع تولید مثل بهتر از تولید مثل تک جنسی است (مهمترین فاکتور قابلیت ترمیم بسیار بیشتر DNA هست و همینطور دو برابر شدن شانس جهش های ژنی که در شرایط سخت به بقای بهتر کمک می کنه). اطلاعات بیشتر:نقل قول:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
زیاد شدن تعداد جنس ها می تونست فایده هایی داشته باشه ولی تولید مثل رو سخت و دشوارتر هم می کنه که از نظر فرگشت برای بقای نسل بهینه نیست. حیوان هایی هستند که بیشتر از دو جنس داشته باشند.
2. ظاهر همه با هم فرق می کنه. ما انسان هستیم و تغییرات انسان ها رو بهتر می بینیم. از دید یک دلفین احتمالا همه انسان ها مشابه همدیگه هستند. شما این رو حتی در نژادهای مختلف بین انسان ها هم می بینید.
تولید مثل دوجنسی فوایدی از قبیل نوترکیبی داره که به شانس بقای جمعیت کمک می کنه، که با بالا رفتن تعداد جنس ها این مزایا بیشتر نمی شن.نقل قول:
نوع غیر کامل تولید مثل جنسی رو می شه تو ویروس ها هم دید. البته در مورد پستانداران 185 میلیون سال پیش با قرار گرفتن [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] بر روی یکی از کروموزوم های X سیستم تعیین جنسیت XY پستانداران شکل گرفته.
تک سلولی اولیه تکثیر دوتایی داشته (تولید مثل غیر جنسی) می توان گفت جفت نر و ماده حاصل تکامل کروموزوم های جنسی (X , Y)نقل قول:
به تدریج تخصصی شدن اندام هاست.
وجود داشتن تنها یک جنس و بکر زایی ادامه حیات یک گونه رو میتونه به خطر بندازه (کاهش تنوع در یک جمعیت احتمال سازگاری با محیط
رو کاهش میده) و باعث انقراض میشه بنابراین هر جانداری که اجبارا تحت شرایط محیطی بکرزایی داشته باید حتما تولید مثل جنسی رو
برای تداوم نسل داشته باشه .
تولید مثل جنسی باعث نوترکیبی میشه و نوترکیبی ایحاد تنوع میکنه تنوع باعث افزایش احتمال سازگاری با محیط و سازگاری بیشتر بامحیط
تداوم نسل یک گونه رو تضمین میکنه ..
نقل قول:
هدف از جفت گیری میان دو جنس نوترکیبی بوده این نوترکیبی به بهترین شکل ممکن با دو جنس اتفاق می افته .
امکان یافتن جفت هم بین دو جنس راحتتر و سریع تر هست. پیدایش اندام های جنسی (مثلا جنس سوم و چهارم و ...) مستلزم هزینه و مسیر های تکامل پیچیده تری هست ..
طبیعت اجازه هیچ تلف شدنی یا هزینه اضافی رو در نزاع (برای بقا ) نمیده یعنی مسیری که مطلوب تر و کم هزینه تر باشه انتخاب میشه >>> برای مثال اگر فرض کنیم تعداد والد ها بیشتر از دو نفر باشد >> گامت ها باید تعداد کروموزم هایی برابر با تعداد كروموزوم هاي والد تقسيم بر تعداد والد ها داشته باشن هر چه تعداد والد بیشتر باشد تعداد کروموزوم های گامت کمتر میشه همینطور تعداد تقسیم میوز بیشتر از حالتی که فقط دو والد داریم ، علاوه بر این همانندسازی و مصرف ATP و مواد درون سلولی بیشتر از حالتی که فقط دو والد داریم اتفاق می افتد که این به صرفه نیست.
مزیت تولید مثل جنسی برای انتخاب طبیعی >> افراد یک جمعیت (از یک گونه) که تولید مثل جنسی دارند هم برای جفت گیری و انتخاب شدن از فیل*تر انتخاب جنسی عبور میکنن (گزینش ویژگیهایی در موجودات زنده که موجب افزایش موفقیت آن موجود در تولید مثل میگردند (حتی اگر این صفات و ویژگیها سبب افزایش سازواری جاندار برای بقا نشوند و یا موجب کاهش سازواری او در این جهت گردند)) که نقش تکمیل کننده برای نیروی انتخاب طبیعی داره یعنی افرادی که صفات مطلوب تری رو دارند شانس بیشتری نسبت به بقیه افراد دارن و برای تولید مثل انتخاب میشن .
( برای اینکه سوالم مشخص شود رایانه را می گویم : در رایانه برای اینکه سی پی یو بتواند اطلاعات روی حافظه ها را بخواند داخل خودش هم یک برنامه دارد!!! یک سری برنامه های سخت افزاری که درون سی پی یو توسط کارخانه ی سازنده به صورت همیشگی و ثابت ریخته شده و هیچ گاه تغییر نمی کند . برنامه های ابتدایی ای که فقط چند عمل می تواند انجام دهد مثل جمع زدن ، ریختن اطلاعات از جایی به جای دیگر ، رفتن به دستور بعدی ، پرش به دستور ابتدایی .... شاید تعداد این دستورات 200 عدد هم نشود ... عملا خود سی پی یو هم برنامه ریزی شده است! و هنگام اجرای این برنامه است که سی پی یو می تواند برنامه های دیگر را از حافظه هایی مثل رام و روم و هارد و بایوس و ... بخواند. این برنامه ها به صورت سخت افزاری هستند . یعنی یک نرم افزار سخت افزاری . )
حالا سوال کجاست؟ سوال اینجاست که این سلول که دارد اطلاعات روی دی ان ای را می خواند برای انجام این کار نیازمند یک برنامه ی دیگر است. این برنامه کجاست و چطور نوشته شده؟
----------------------------------------
اگر حیات در دی ان ای نیست . کجاست؟
اصلا آیا سلول حیات دارد؟
آیا حیات مساوی است با ماشین بودن؟
کلا مکانیزم حیات منظورم هست.از همون حیات اولیه که بوجود امد .اون چه مکانیزم و شعوری هست که باعث عملکرد حیات شد تا بره دنبال انرژی و تکثیر و تولید مثل .این شعور از کجا میاد.
؟
نقل قول:شما فرض کردید این پروسه بازسازی DNA دقیقا مشابه عملکرد کامپیوتر هست، که لزوما صحیح نیست.نقل قول:
مکانیزم حیات اولیه مولکولی است که خودش رو تکثیر می کنه (باعث میشه ساختار مولکولی محیط اطراف به شکل خودش در بیاد). در عکس زیر عکس یه مولکول RNA رو می بینید (DNA مدل تکامل یافته RNA هست).
این مولکول خاصیتی داره که در صورتی که مواد مورد نیاز وجود داشته باشند، می تونه باعث بشه در محیط اطرافش مولکول هایی تقریبا مشابه خودش پدید بیان. مولکول جایی نمیره تا دنبال تکثیر و انرژی و تولید مثل بگرده، اون مولکول هایی که در محیط هایی بودن که انرژی / مواد اولیه / شرایط خاص برای تولید مولکول مشابه خودش وجود نداشته، نتونستن تکثر پیدا کنند و به مرور زمان نابود شدند.
چه دلیلی باعث میشه موکلول خودش را تکثیر کنه.ساختار شیمیایی اون اینطوری هست؟؟نقل قول:
هدف از این تکثیر چیه؟؟
بله ساختار شیماییش به اون شکله. به همون دلیلی که هر مولکول/عنصر دیگه ای خواص خودش رو داره.نقل قول:
پس هیچ درک و شعوری در این مولکول نیست.درسته؟نقل قول:
پس در کل این پنداشتی که ما از درک و شعور داریم یک توهم هست.درسته؟؟یعنی در واقع ما یک ماشین هستیم درسته؟
میشه بیشتر در مورد این توضیح بدید
دوستان یک سوال دارم که ربطی به سوال قبلم نداره.
فرض میکنیم دو شی داریم که کاملا ابعاد و اجزا برابر دارند.
مثلا یک توپ را مثال میزنم.
هر 2 را در یک جا و با شرایط دمایی و هوایی یکسان با قدرت انفجاری برابر منفجر میکنیم.
طبیعتا توپ پس از انفجار تیکه تیکه میشه و به جاهای مختلف تیکه های اون پرتاپ میشه.
ایا در این شرایط همه تیکه های هر 2 توپ در جاهای برابر پرت میشند .جاهایی که قرار میگیرند دقیقا برابر با هم دیگه هست .؟
بله اون مولکول ها درک و شعور به اون معنای درک و شعور یک موجود هوشمند رو ندارند. اینکه آیا ما درک و شعور داریم (یا آیا ماشین ها می تونند درک و شعور داشته باشند یا خیر) یک بحث فلسفی است و بیشتر برمی گرده به اینکه چطور این مفاهیم رو تعریف کنیم و پیشفرض های بحثمون چه است.نقل قول:
بی ربط است به تکامل. من بهتون پاسخ میدم ولی محلش در انجمن فیزیک است. بله در شرایط دقیقا یکسان، محل پرتاب تکه های هر دو توپ دقیقا یکسان خواهد بود.نقل قول:
تعریف درک وشعور از نظر علمی چیه.؟؟ از نظر علمی و دانشمندان ما یک ماشینیم درسته؟؟نقل قول:
درک و شعور تعریف علمی نداره، اینها مفاهیم زبانی هستند و تعریفش رو باید در زبان شناسی و فلسفه جستجو کنید. "تعریف علمی" یعنی اسم گذاشتن روی مشاهدات ما (فرگشت، جاذبه، الکترومغناطیس و ...). شعور هم مثل روشنفکری، فرهیختگی و ... تعاریف تاریخی بیشتر داره و پدیده ای نیست که بطور علمی مشاهده و بررسی بشه.نقل قول:
منظورتون رو باید از ماشین بگید. به نظر نمیاد منظور شما تعریف دقیق ماشین باشه (وسیله ای که به ازای مصرف انرژی کارهای مشخصی رو انجام میده).
این پست خودم نیست ولی این سوال را کسی در یک انجمن دیگه در مورد همین زمینه کردهنقل قول:
اگر ممکنه بهش جواب بدید
پس به نظر شما الان ما شعور داریم یا نه؟
الان ما فکر داریم یا نه؟
اگر فکر داریم ، این چه کسی است که فکر می کند؟
آیا اینجا یک "من" وجود دارد یا نه؟
یک "درک کننده" ، یک "تصمیم گیرنده" یک "بیننده" .
آیا بیننده ای وجود ندارد.
کسی که خیال می کند کسی که توهم می کند. کسی که اراده می کند.
اگر آری. که باید بررسی شود که این "من" از کجا می آید. آیا از اتحاد چند سلول مغزی می آید؟ آیا از سلول ها می آید؟ آیا از مولکول ها می آید؟ آیا آن مولکول ها خودشان "من" دارند که بعد از دور هم قرار گرفتن یک "من" داشته باشند یا نه...
اگر هم که نه . ( که با مثال رایانه شما معلوم است نظرتان این است ) ( یعنی اگر بخواهیم همه را ماشین خطاب کنیم و کلا بخواهیم منکر شعور و درک و اراده و فاعل و هوش و ... شویم ) احتیاج به بررسی دارد:
ببینید شاید یک شخص بتواند در مورد همه چیز قائل به ماشین بودن شود . ولی در مورد خودش لا اقل نمی تواند.
مسئله "خودآگاهی" است.
یک ماشین اگر میلیون ها بار قوی تر شود تا وقتی انسان درون آن نباشد "خودآگاهی" نخواهد داشت.
این را از یک دانشجوی کوچک رشته ی الکترونیک که در این موارد فکر کرده قبول بفرمایید.
درون رایانه و ماشین و کلا بی جان ها هیچ گاه چیزی به اسم درک نبوده و نیست.
اصلا نه اینکه نبوده. بلکه امکان پیدایش چنین چیزی وجود ندارد.
باید کمی در مورد خودآگاهی تحقیق کنیم تا معلوم شود این موضوع.
ببینید از یک ماشین ساده شروع می کنیم و بعد همینطور جلو می رویم و سیر تکامل آنها را بررسی می کنیم تا معلوم شود که اگر تا بینهایت هم ماشین ، ماشین باشد ( بواسطه ی اینکه ماشین است ) حیات نخواهد داشت.
ابتدایی ترین ماشین ها ماشین حساب است.
که فقط جمع و تفریق می کند.
ماشین های پیشرفته تر درون خودشان حافظه دارند و از آن برداشت می کنند و در آن می نویسند.
جلو تر می رویم : ماشین های دارای حلقه . که مدام درون یک حلقه در حال حرکت هستند و کار روتینی را مدام انجام می دهند.
بعد : ماشین هایی که علاوه بر دستورات داخلی ، دستورات خارجی را نیز می توانند بگیرند.
بعد : ماشین هایی که می توانند خود را با شرایط جدید وقف دهند.
تمام این سیر تکامل ماشین ها را که نگاه می کنید می بینید که ماشین خودش از خودش هیچگاه کاری انجام نداده.
هیچ گاه ماشین تصمیم نگرفته. حتی جایی که به نظر می رسد که دارد تصمیم می گیرد.
شما در یک بازی کامپیوتری ( مثلا شطرنج ) که با رایانه دارید بازی می کنید می بینید که دارد با شما بازی می کند و این طور به نظر می رسد که دارد تصمیم می گیرد و فکر می کند برای حرکات بعدی .
ولی در اصل این ماشین نیست که تصمیم می گیرد!!!!!!!!
این برنامه نویسی است که پشت این رایانه نشسته و تصمیم ها را از قبل گرفته و در قالب یک برنامه درون رایانه جای داده!
رایانه هیــــــــــــــــــچگاه نمی داند که دارد چکار می کند.
رایانه هیــــــــــــــــــچگاه تصوری از آنچه می کند ندارد.
رایانه هیــــــــــــــــــچگاه نمی فهمد که دارد کار می کند.
رایانه اصلا بینایی ندارد که کار خودش را ببیند!
این مسئله ی دیدن خیلی خیلی مهم است. امیدوارم مطلب را گرفته باشید.
از سیر بحث خارج نشوم . حرف این است که رایانه نه می بیند ، نه می فهمد ، نه اراده می کند ، نه تصمیم می گیرد. تنها چیزی که هست ، برنامه نویس به آن می گوید که متناسب با فلان ورودی ، فلان خروجی از ماشین صادر شود.
فاعل افعال رایانه ها و ماشین ها ، برنامه و برنامه نویسی هستند که درون آنها نشسته اند! نه خودشان.
------------------------------
جدیدترین دستاوردی که بسیار بسیار بسیار شبیه انسان است بحث "یادگیری ماشین" است که توصیه می کنم دوستان حتما حتما آن را بررسی بفرمایند (Artificial Neural Network) . لذت بخش هم هست .
ولی باز این مورد هم همان قسمت مفقوده را دارد.
یعنی درک! و اراده!
خود آگاهی.
اصلا این خودآگاهی را اگر اهل دقت باشید و یک مقدار زمان رویش بگذارید خواهید فهمید که یک گوهر گرانبهایی است که معادل است با حیات. معادل است با علم . درک و اراده .
یا علی
با سلام
در مورد مکانیسم مقاومت ویروس ها نسبت به انتی بیوتیک و تغییر ژنوم دائم انها که منجر به تغییر انتی ژن های سطحی شون میشه کسی چیزی میدونه اگه لینکه جالبی دارید بزارید. با تشکر
آف تاپیک شد دوست عزیز. این سوالات ربطی به فرگشت ندارند. در انجمن علوم انسانی درباره "خودآگاهی" ، "من" و ... تاپیک داریم.نقل قول:
-طی فرآیندهایی که از طریق آنزیم های خاص انجام میشه از اطلاعات ژن ها برای ساخت محصولات کاربردی( مثل پروتئین و یا rRna،tRna،snRna )استفاده میشه . بیان ژن یکی از این فرآیند هاست که در مرحله رونویسی اطلاعات نوکلئوتیدیِ دئوکسی نوکلئیک اسید (DNA) به اطلاعات نوکلئوتیدیِ ریبونوکلئیک اسید (RNA) تبدیل میشه این مرحله یعنی روخوانی اطلاعات و تبدیل شون به مولکول RNA توسط انزیمی به نام RNA پلی مراز انجام میشه (که در یوکاریوت ها انواع مختلف داره) بعد از رونویسی از DNA از روی RNA ساخته شده پروتئین ها در فرایند ترجمه ساخته میشن .نقل قول:
-این انزیم هم در داخل کلروپلاست و میتوکندری قرار داره وهم در داخل هسته سلول (RNA پلی مرازI ، II، III)
جزییات بیشتر :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نقل قول:
این سوالات بیشتر فلسفی هستن تا زیستی برای سوال دوم اگر منظورتون از حیات ، زنده بودن سلول هست :
موجود زنده یا ارگانیسم یعنی سامانهٔ زنده و پیچیده از اعضا که با تأثیرشان بر یکدیگر، امکان سازگاری با محیط و تضمین بقا و پایداری کلّ آن موجود زنده را فراهم میکننداز نظر زیست شناسی هر موجودی که به محرک پاسخ دهد، رشد کند ، تولید مثل داشته باشد و امکان بقا و ترمیم خود را داشته باشه زنده نامیده میشه ..
نقل قول:
به نظرم استفاده از واژه مکانیزم برای توضیح دقیق چگونگی عملکرد و ساز و کار سلول مناسب ترباشه تا استفاده از واژه "شعور"
مراحل مختلف حیات سلول در یک چرخه سلولی مشخص شده و اطلاعات لازم برای گذران یک چرخه سلولی در ژن ها قرار گرفته.. در یک چرخه سلولی عوامل بیرونی و درونی می تونن در تعیین زمان ورود به هر مرحله و یا مدت زمان باقی ماندن در هر مرحله از چرخه سلولی نقش داشته باشن (چه به صورت طبیعی وچه به صورت مصنوعی).
پروتئین ها و عوامل متعددی این چرخه سلولی رو در قسمت های مختلف کنترل میکنن که رمزدهی این پروتئین ها (که نقش کنترلی بر چرخه سلولی دارن) از طریق ژن های خاص در هر سلول انجام میشه این پروتئینها برای تنظیم دقیق ساعت چرخه سلولی( The Cell Cycle Clock) نقش مهارکنندگی و تقویت کنند گی دارن .
در ضمن مراحل وارسی یا گذار در چرخه سلولی با کنترل ژنتیکی سلول امکان بقای سلول به صورت طبیعی رو فراهم میکنن. ولی در بعضی مواقع هم امکان داره خطاهایی هم در گذراندن این چرخه اتفاق بیافته مثلا در سلول های سرطانی نقش کنترل کننده های چرخه سلولی به خصوص در مرحله رشد دچار مشکل میشه (سلول بی شعور میشود!) و نظم ساعت چرخه سلولی به واسطه اخلال در عملکرد پروتئین هایی که نقشی مدیریتی بر چرخه سلول دارن به هم میریزه (پروتئین ها بیشعور میشوند!) ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دانشمندان یک ماهی را در محیطی پرورش دادند که روی زمین راه برود
تیم تحقیقی بیولوژی در دانشگاه مک گیل کانادا، این ماهی را طوری پرورش دادند که بتواند از آب بیرون آمده و روی دو دست راه برود.این ماهی که نام آن «دایناسور ایل» - مارماهی دایناسور- است را روی سطحی از سنگ ریزه گذاشته و فقط آب به عمق سه میلی متر در آن گذاشتند.نتیجه این شد که ماهی توانسته صاحب ششی شود که هم در آب تنفس می کند و هم بیرون از آب و به تدریج توانسته خود را از آب خارج کرده و روی دو دست حرکت کند.
این قدم بزرگی در به کارگیری رمز انتخاب طبیعی و آزمون عملی چگونگی آمدن حیات از دریا به خشکی و آغاز فرگشت تمام جانوران خشک زی است و البته اثبات دیگری بر نظریه تجربی فرگشت (تکامل) می باشد.
این پژوهش در مجله نیچر به چاپ رسید.
منبع مجله [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تا حدودی قبول دارم که اف تاپیک شده.نقل قول:
ولی وقتی منی که تکامل را قبول دارم باید درک خوبی از حیات از نظر علمی داشته باشم.
خوشبختانه در مورد تکامل توضیحات کاملی در نت وجود داره و کاملا تونستم درکش کنم ولی هنوز نتونستم مکانیزم حیات را از نظر علمی کاملا متوجه بشم.
من کل خوداگاهی را هم یک پدیده علمی میدونم و به علوم فلسفه و انسانی اعنقاد زیادی ندارم.
به نظر من علم باید برای تمام سوالات دنبال پاسخ علمی و منطقی باشه.
البته پاسخ خوبی از دوستان در همین تاپیک گرفتم و موضوع برایم تا حدودی روشن شد.
نمیشه گفت به نحوی تمام رفتار و تمایلات ماده (و متعاقبا حیات) برمیگرده به تمایل عناصر برای رسیدن به ارایش گازهای نجیب؟
سلام دوستان، بعضی از رفتارهای خاص جانوران مثه رفتار حشره اموفیل رو چطور با فرگشت توضیح دادن؟
"حشره اى به نام (اموفیل) به هنگام تخمگذارى ، كرمى را شكار مى كند و به نـقـطـه اى از پـشـت او نـیـش مـى زنـد، البـته نه به آن حد كه منجر به مرگ او شده و گوشتش فاسد گردد، بلكه به آن مقدار كه بى حس شود و تكان نخورد. سپس در نقطه مناسبى از بدن او تخم مى گذاد و خود قبل از تولد نوزادان مى میرد. بچه ها با تغذیه از گوشت تازه و گرم ، بـزرگ مـى شـونـد. فـرزندان با این كه مادر خویش را ندیده و این عملِ او را مشاهده ننموده اند پـس از آنـكـه بـه حـد رشـد رسـیـدنـد در مـوقـع تـخـم گـذارى هـمـان عـمـل مـادر را بـدون اشـتـبـاه تـكـرار مـى كـنـنـد و هـرگـز نـسـل پـیـشـیـن و نـسـل بـعـدى حـشـره یـكـدیـگـر را درك نـمـى كـنـنـد تـا احتمال یادگیرى داده شود."
هدف از بقا تولید مثل هست .در واقع خود موجود مهم نیست.کل هدف یک موجود رسانده ژن هستش.دیگه خود موجود مهم نیست.نقل قول:
اصولا دلیلی که ما پیر میشیم و میمیریم همینه .
درست میفرمایید، اما منظور من چیز دیگه هست، فرگشت چطور رفتار اولین مادر (که جای خاص از یک کرم خاص را نیش بزند و تخم گذاری کند) رو توضیح میده؟ به نظر ین رفتار به چیزی بیشتر و پیچیده تر از یک جهش ژنتیکی ساده و تصادفی نیاز دارهنقل قول:
از نظر شما اینکه میلیون ها سال طول بکشه تا یک موجود یک سیکل برای تولید مثل خودش پایه گذاری کنه یک جهش ژنتیکی ساده و تصادفی! هست؟نقل قول:
اولا این تصادق یعنی چی و از کجا برداشت کردین؟
دوما کجای این جهش ژنتیکی ساده هست؟
اگر قرار بر ساده انگاری باشه که افتادن یکباره یه همچین موجودی از اسمان ساده انگارانه تر و تصادفی تر هست
جهش ژنتیکی نه ساده هست و نه تصادفی.