ژوپی: پسری به نام پوکو شبا با لباس خواب خط خطیش به کمک دوست آسمونیش، ژوپی (ژوپیتر)، می رفت فضا و این شعر شنیده می شد:
ژوپیه، ژوپیه، ژوپی، له له له له له. پوکو لالالالا پوکو لالالالا
پوکو هر وقت دلش چیزی می خواست و آرزویی داشت، بادکنکی باد می کرد و می رفت تو آسمون پیش ژوپی و آرزوشو بهش می گفت و سیاره ی طلایی بهش می گفت بره بخوابه و وقتی صبح پاشه آرزوش برآورده شده. همین طور هم می شد. ژوپی چهار تا ماه داشت که هربار یکیو به پوکو می داد تا آرزوش برآورده بشه. کهکشان راه شیری به شکل صفی از بطری های شیر بود. یه بار پوکو آرزو کرد باغ وحش بیاد توی خونه شون! یه بار هم آرزو کرد کوچیک شه و تونست بره توی لونه ی موش زیر تختش
اینم یه عکس بی ربط
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]