آگاهی یعنی اینکه آدم برای اونها که استثمار می شن فداکاری کنه
روزی از روزهای زندگی
Printable View
آگاهی یعنی اینکه آدم برای اونها که استثمار می شن فداکاری کنه
روزی از روزهای زندگی
تاریخ گواهی می دهد که هر چه میزان کتاب خواندن کمتر بشود ، میزان خرید کتاب افزایش می یابد .
تبعید و سلطنت
دوست دخترهاش معمولا کم توقع بودند و هر وقت از آن ها خسته می شد بهانه ای می تراشید و با آن ها به هم می زد .
خوبی خدا ( یک نویسنده که عاشق زنی هست که همسر دوستش شده ..... )
تو عوضی شاید بدانی چطور صد تا صد تا کلمه روی کاغذ ردیف کنی ، ولی از احساسات یک زن هیچ کوفتی نمی دانی. جنازه ها بیشتر از تو حالیشان می شود .
خوبی خدا
قدم به قدم به طرفش می رفتم و لحظه به لحظه از او فاصله می گرفتم .
خوبی خدا
عکس ها همیشه عصبی اش می کردند ، همیشه چیزهایی را نشان آدم می دادند که دیگر وجود نداشتند ، تمام شده بودند .
خوبی خدا
تماشا کن ، مایکی ! خدا یک روز قشنگ دیگر آفرید ، فقط به خاطر تو ! او انتظار داشت تو آن را تماشا کرد.
خوبی خدا
امید یعنی بازگذاشتن در . این طوری چیزهای خوب توانست وارد شد .
خوبی خدا
مایک چشمهایش را بالا آورد و به چشم های لینک نگاه کرد: تو می دانی کجا را اشتباه کرده ایم، نه ؟
لینک به نشانه نه سر تکان داد .
" این که به جای شانس برای رحمت دعا کردیم . دست خودمان را رو کردیم . نشان دادیم که آماده ایم یک جورهایی با هر چیزی کنار بیاییم. "
خوبی خدا
اگر انسان از دوست داشتن کسی دست بردارد او را در قلب خود کشته است .
درخت زیبای من
درد واقعی وقتی است که قلب انسان چنان در هم بشکند و دچار اندوه و ناراحتی شود که فقط آرزوی مردن کند .
درخت زیبای من
بی شک کسانی هستند که به اقتضای طبیعتشان همراهان و شرکای زندگی خود را به نابودی و درماندگی می کشانند ، و کسانی هستند که به علت همین طبیعت به طرف نابودی و بیچارگی سوق داده می شوند .
آوای کوهستان ، سرزمین برف و هزار درنا
وقتی یک مرد خوش قیافه با دختر قشنگی دیده می شود ، چیز ناراحت کننده ای است و وقتی دختر قشنگ باشد و مرد زشت برای مرد تاسف می خورید . بیایید خوشگل ها را به پیرها بسپریم .
آوای کوهستان ، سرزمین برف و هزار درنا
وقتی کسی خیلی مرد است یا خیلی زن است عموماً عقل سلیم ندارد .
آوای کوهستان ، سرزمین برف و هزار درنا
سراسر زندگی گذشته تو تنها صرف این شده که منتظر بمانی تا شاه بشوی . حالا شاه هستی و فقط باید حکومت کنی . و حکومت چیزی نیست مگر یک انتظار طولانی . انتظار لحظه ای که سقوط خواهی کرد .
شاه گوش می کند (شاه گوش می کند )
خود را جستن در دنیایی که از آن تو نیست بیهوده است .
شاه گوش می کند (شاه گوش می کند )
بیشتر تماس ها در حالتی برقرا می شوند که مردم حرفی برای گفتن ندارند و بدین ترتیب برایشان چندان اهمیتی هم ندارد که آیا موفق به برقراری تماس می شوند یا نه و تنها کاری که می کنند لطمه زدن به آن چند نفری است که واقعاً حرفی برای گفتن دارند .
شاه گوش می کند ( پیش از آنکه بگویی سلام )
من تو را ترک کردم تا بتوانم هر روز به تو زنگ بزنم ، تا مثل همیشه در پیش تو باشم و تو نیز مثل همیشه پیش من باشی .
شاه گوش می کند ( پیش از آنکه بگویی سلام )
می خواهم اخرین تلاش را هم بکنم ، یک بار دیگر قطار شماره ای را بگیرم که در مقابل نام تو ، در مقابل چهره تو و در مقابل تو صف کشیده اند ، اگر وصل شد خوب است و گرنه از شماره گرفتن دست می کشم و آن وقت به چیزهایی که هرگز به تو نخواهم گفت فکر می کنم . افکار بیش از آنکه درباره تو باشند درباره تلفن است اینکه با رابطه ای که از طریق تلفن با تو داشته ام و درست تر این که با رابطه ای که از طریق تو با تلفن داشته ام چه کار باید بکنم .
شاه گوش می کند ( پیش از آنکه بگویی سلام )
در اوضاع کنونی ، فول ویا همه چیزم را بدون هیچ قضاوتی می پذیرفت اما ان روز چنان دور نیست که او هم بتواند مرا با مردان دیگر مقایسه کند و هر خاطره و شباهتی که از من به یاد دارد دستاویز بهانه شباهت ها ، تفاوت ها و قضاوت هایی شود .
شاه گوش می کند ( خاطرات کازانووا)
تجربه ای که فول ویا را در تمامی لحظاتی که با من بود به طور کامل به خود مشغول کرده بود ، نه کشف من بود و نه حتی کشف عشق یا کشف مردها ، بلکه کشف خودش بود .
شاه گوش می کند ( خاطرات کازانووا)
هیچ تیری ، تیر خطا نیست .
شاه گوش می کند( آینه-هدف)
چیزهایی که زن ها درباره عشق گفته اند همه شان اشتباه بوده . زن ها انواع و اقسام حرف ها را زده اند ولی همه شان اشتباه است . همه تجربه هاشان هم اشتباه است . آنها به حرف هایی که می زنند اعتقاد دارند نه به خود تجربه ها . به همین خاطر است که این قدر بی منطق اند .
شاه گوش می کند ( عشق دور از خانه )
هر وقت رویای چیزی رو می بینیم اون دیگه هیچ وقت حقیقی نمی شه .
شاه گوش می کند ( عشق دور از خانه )
خارجي بودن يك جور حاملگي مادام العمر است ، با يك انتظار ابدي ، تحمل باري هميشگي و ناخوشي مدام .
هم نام
زندگي خودش را همان طور كه بوده و هست قبول دارد و اين يك موهبت بزرگ است
هم نام
اگر می بینید کسی کار بزرگی نمی کند، برای این است که یا لباسی ندارد که بهش تکلیف دهد، یا اساسا آدم کوچکی ست.
کافه پیانو - فرهاد جعفری
ازم پرسید: بابایی، ما پولداریم؟
گفتم: نه. ما طبقه ی متوسط ِ رو به پایینیم.
پرسید: یعنی چی؟
گفتم: یعنی نه انقدر داریم که ندونیم باهاش چی کار کنیم، نه انقدر ندار و بدبخت و بیچاره ایم که ندونیم چه خاکی بریزیم سرمون.
آن وقت بهش گفتم: متوسط بودن حال به هم زنه گل گیسو. تا می تونی ازش فرار کن. پشت سرت جا بذارش... نزار بهت برسه
کافه پیانو - فرهاد جعفری
ازش پرسیدم وقتی پدرش مرده چه حالی داشته؟پرسید: چطور مگه؟گفتم: هیچی . همین طوری ... می خام بدونمگفت وقتی پدر پیرش داشته از بیماری کبدی می مرده، دستش را گرفته بوده توی دستش. داشته یواش یواش می مرده و بدنش سرد و سردتر می شده. برای همین، خیال می کند دست او –یعنی پسرش که پدر من باشد- از حد معمول داغ تر است و نکند تب دارد. این است که برمی گردد و بهش می گوید تب داری بابا جان.صدایش داشت به وضوح می لرزید و معلوم بود که دارد به سختی خودش را نگه می دارد که نزند زیر گریه. اما کمی که گذشت، یعنی همین که توانست خودش را جمع و جور کند، ادامه داد و گفت که پدرها این طوری بچه هایشان را دوست دارند. یعنی تا این حد عمین و خالصانه است عشق شان. که وقتی خودشان بدنشان یخ زده و دارند می میرند، باز هم دلشان پیش بچه هایشان است و فکر می کنند آن ها هستند که تب دارند و نکند یک وقت طوری شان بشود
کافه پیانو - فرهاد جعفری
بهش گفتم: زندگی ما زندگی جالبیه. بین تراژدی محض و کمدی ناب، دائم داره پیچ و تاب می خوره. یعنی یه جورِ غم انگیز خنده داره یا شایدم یه جورِ خنده دار، غم انگیز باشه. چیزی هم نیست که وسطشو پر کنه . همه ی نکبتی هم که دچارشیم، مال همینه .... همین که هیچی مون حد وسط نیست
کافه پیانو - فرهاد جعفری
مگر می توانست جمله ای بنویسد که هم لطافت عشق را داشته باشد و هم گویای تلخی جدایی باشد ؟ « همیشه » و « هرگز » کاملاً از یکدیگر متمایز بودند و او به دنبال کلمه ای بود تا در آن واحد گویای هر دو باشد .
مسیح باز مصلوب / نیکوس کازانتزاکیس
ترجمه : دکتر محمود سلطانیه
دنیا همه راز است . مشیت پروردگار در ذهن حقیر بشر آنقدر پیچیده و شگفت آور می نماید . خوشبختی و بدبختی چنان نامنتظر به سر وقت آدمی می آید که هرگز نمی توانیم بفهمیم کدام راه به جهنم می انجامد و کدام به بهشت !
مسیح باز مصلوب / نیکوس کازانتزاکیس
دکتر محمود سلطانیه
وای به حال کسی که کارهای خداوند را با مقیاس قلب خود بسنجد ! چنین فردی از دست رفته است ، چون ممکن است طغیان کند، کفر بگوید و به انکار خداوند بنشیند .
مسیح باز مصلوب / نیکوس کازانتزاکیس
دکتر محمود سلطانیه
کافی است شروع کنی به نپذیرفتن وضعیت فعلی ات و ان وقت خدا می داند تا به کجاها می رسی .
قارچ ها در شهر
افسوس ، زندگی مثل ساعت نیست که بشه عقربه هاشو راحت کشید عقب و گفت از این ساعت به بعد می خواهم خوشبخت یا بدبخت باشم .
دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد
در برابر یک امر واقعی مثل بچه کوچکی بنشین ، و خودت را برای از دست دادن هر گونه رای و نظر از پیش پینداشته آماده ساز ، هر راه و مغاکی را که طبیعت رهنمودت می سازد پی گیر و برو ، چه در غیر آن صورت چیزی نخواهی آموخت«T. H Huxley»
جهان هولوگرافیک
درسالگرد نود سالگی ام خواستم شب عشقی دیوانه وار را با نوجوانی باكره به خود هدیه دهم. به یاد رزا كاباركاس افتادم؛ مالك یك خانه مخفی كه عادت داشت هر وقت خبر تازه ای به دستش می رسید آن را به مشتریان خوبش اطلاع دهد. هیچ وقت به او و به هیچکدام از پیشنهادهای وسوسه انگیز و بی شرمانه اش تن در نداده بودم، اما او اصولی را كه من به آن ها اعتقاد داشتم قبول نداشت و با لبخندی موذیانه می گفت: اخلاقیات هم بستگی به زمان داره، خواهی دید.
خاطرات روسپیان سودازده ی من
گابریل گارسیا مارکز
آدم دو نفری احساس امنیت بیشتری می کند ، اما تو شخصیت لغزنده ای است ، همه توهایی که می شناختم یک جوری گم شدند . آن ها یا جیم شدند یا خیانت کردند یا مثل پشه از پا درامدند .
آدمکش کور
خداحافظی ها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند اما مطمئنا بازگشت ها بدترند .حضور عینی انسان نمی تواند با سایه درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند .
آدمکش کور
دیکتاتوری روی دیگر فداکاری است .
آدمکش کور