جــان به جانـان کی رسد جانان کجا و جان کجا
ذره است این، آفتاب است، آن کجا و این کجا
با تشکر مهران...
Printable View
جــان به جانـان کی رسد جانان کجا و جان کجا
ذره است این، آفتاب است، آن کجا و این کجا
با تشکر مهران...
چو آفتاب می از مشرق پياله برآيد *** ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآيد
حافظ
به خوابگاه عـدم گر هــــزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم
«سعدی»
گویند که عشق عاقبت " تسکین " است
اول شور است و عاقبت تمکین است
مولانا
به یک پلک تـــو مـیبخشم تمـــام روز و شبها را
که تسکین میدهد چشمت غم جانسوز تبها را
نجمه زارع
شب كه آرام تر از پلك تو را مي بندم *** در دلم طاقت ديدار تو تا فردا نيست
محمد علی بهمنی
چنان بیزار از امروزم که از فردا نمی ترسم
که از فردا ،اگر پنهان، اگر پیدا نمی ترسم
امیر مهدی نژاد
دل ميرود ز دستم، صاحبدلان خدا را *** دردا كه راز پنهان، خواهد شد آشكارا
حافظ
نــــه ٬ لا الـــه الا تــــو ٬ مـــــی پـرستمت
بی شک تویی که باعث کفر از ازل شدی
حالا خدا شدی و به من وعده می دهی
تو هم به آن خدای قدیمی ٬ بدل شدی
علاج ضعف دل ما کرشمه ساقیست برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد.. ...مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
حافظ
محتوای مخفی: متن کامل غزل