-
گوال قتلگاه پر از بوي سيب بود
بر خاک داغ صورت شيب الخضيب بود
بر جاي بوسه هاي نبي خنجر عدو
خنجر نمي بريد و برايش عجيب بود
مولا چه عاشقانه به معراج رفته بود
وقتي که زير چکمه آن نا نجيب بود
پيچيده بود ناله زينب ولي چه سود
*تنها سلاح خواهرش " امّن يجيب" بود
زينب نظاره کن به زير سم اسب ها
اي کاش که مسيح تو هم بر صليب بود
حسین علاءالدین
-
بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد
همین که پیکرت افتاد خواهرت افتاد
تو نیزه خوردی و یک مرتبه زمین خوردی
هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد
همین که از طرف جمعیت دو تا چکمه
رسید اول گودال، مادرت افتاد
تو را به خاطر دِرهم چه دَرهمت کردند
چنان که شرح تن تو به آخرت افتاد
ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست
در آن شلوغی اگر بارها سرت افتاد
خبر رسید که انگشتر تو را بردند
میان راه، النگوی دخترت افتاد
کنار خیمه رسیده است لشگر کوفه
و خواهر توبه یاد برادرت افتاد
علی اکبر لطیفیان
-
سید حمیدرضا برقعی
یادتان هست نوشتم که دعا می خواندم
داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم
از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد
محکمات کلمات تو مسلمانم کرد
کلماتی که همه بال و پر پرواز است
مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است
کلماتی که پر از رایحهً غار حراست
خط به خط جامعه آیینهً قرآن خداست
عقل از درک تو لبریز تحیر شده است
لب به لب کاسهً ظرفیت من پر شده است
همهً عمر دمادم نسرودیم از تو
قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو
من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم
عرق شرم به پیشانی دفتر دارم
شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو
فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو
دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد
شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد
بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم
رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم
تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران
دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران
من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست
کلماتم کلماتی ست حقیر ای باران
یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود
یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران
نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم
مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران
ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد
ما که از نسل غدیریم ، غدیر ای باران
پسر حضرت دریا ! دل مارا دریاب
ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران
سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن
تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران
-
سید حمیدرضا برقعی
نگاه کودکی ات دیده بود قافله را
تمام دلهره ها را، تمام فاصله را
هزار بار بمیرم برات، می خواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را
تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم
خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟
چقدر خاطره ی تلخ مانده در ذهنت،
ز نیزه دار که سر برده بود حوصله را
چه کودکی بزرگی است این که دستانت
گرفته بود به بازی گلوی سلسله را
میان سلسله مردانه در مسیر خطر
گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را
چقدر گریه نکردید با سه ساله، چقدر
به روی خویش نیاورده اید آبله را
دلیل قافله می برد پا به پای خودش
نگاه تشنه ی آن کاروان یک دله را
هنوز یک به یک، آری به یاد می آری
تمام زخم زبان های شهر هلهله را
مرا ببخش که مجبور می شوم در شعر
بیاورم کلماتی شبیه حرمله را
بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت
که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟
-
سید حمیدرضا برقعی
با حضورت ستاره ها گفتند
نور در خانه ی امام رضاست
کهکشان ها شبیه تسبیحی
دستِ دُردانه ی امام رضاست
**
مثل باران همیشه دستانت
رزق و روزی برای مردم داشت
برکت در مدینه بود از بس
چهره ات رنگ و بوی گندم داشت
**
زیر پایت همیشه جاری بود
موج در موج دشتی از دریا
به خدا با خداتر از موسی
بی عصا می گذشتی از دریا
**
با خداوند هم کلام شدی
علت بُهت خاص و عام شدی
«کودکی هایتان بزرگی بود»
در همان کودکی امام شدی
**
رزق و روزی شعر دست شماست
تا نفس هست زیر دِیْن توایم
تا جهان هست و تا نفس باقی است
ما فقط محو کاظمین توایم
**
من به لطف نگاهت ای باران
سوی مشهد زیاد می آیم
دست بر روی سینه هر بار از
سمت باب الجواد می آیم
-
سید حمیدرضا برقعی
همیشــه قبل هر حـــــرفی برایت شعر میخوانم
قبــــولم کـــــــــــن من آداب زیارت را نمیدانم
نمـیدانم چــــــــــــرا این قدر با من مهربانی تو
نمــیدانم کنارت میــــــــــــــزبانم یا که مهمانم
نگـــاهم روبــــهروی تـــــــو بلاتکلیف میماند
کـــه از لبخنــــــد لبریزم، که از گریه فراوانم
به دریا میزنم، دریا ضریح توست غرقم کن
دراین امواج پرشوری که من یک قطره از آنم
سکـــــــــــوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه
بـریـز آرامشــــی دیرینـــــه در سینه پریشانم
تماشــــا میشـــــــوی آیه به آیه در قنوت من
تویـی شـرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم
اگـر سلطان تویی دیگر ابایی نیست میگویم:
که مــــن یک شاعر درباریام مداح سلطانم
دکلمه شعر توسط مداح اهل بیت سید مهدی میرداماد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-
سید حمیدرضا برقعی
ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس
خاموش کن صدارا، نقاره می زند طوس
آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان
جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس
آنجا که خادمینش از روی زائرینش
گرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس
خورشید آسمان ها در پیش گنبد او
رنگی ندارد آری چیزی شبیه فانوس
رویای ناتمامم ساعات در حرم بود
باقی عمر اما افسوس بود و کابوس
وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبا
زانو بزن به پای بیدار خفته در طوس
-
یک شعلۀ داغت از پر جبریل پا گرفت
آدم به ناله آمد و عالم عزا گرفت
الله روضه خواند وَ فَدَیناه جلوه کرد
این لقمه را خلیل ز دست شما گرفت
موسی هم از دیار تو یک روز می گذشت
دستی به سر نهاد و به دستی عصا گرفت
عیسی شبی به مجلس تو رفت و دم گرفت
می گفت روح تازه ای از این عزا گرفت
جسم تو بی کفن چو سلیمان به دشت دید
قالیچه وا نَهاد و سر بوریا گرفت
حتی پیامبر به پیامت امید داشت
آن روز که تو را به سرِ شانه ها گرفت
جواد محمدزمانی
-
دوست دارم تا تو در خود محو و حیرانم کنی
قطره ام، واصل به دریای خروشانم کنی
دوست دارم ذرّه باشم تا که در امواج نور
در بغل گیری و خورشید فروزانم کنی
دوست دارم پای تا سر قطعۀ ابری شوم
تا به خاک لاله های خویش، بارانم کنی
دوست دارم تا دم رفتن بگریم در غمت
کز کرامت، خنده ای بر چشم گریانم کنی
دوست دارم دور عبّاست بگردانی مرا
یا که همچون طرۀ اکبر پریشانم کنی
دوست دارم تا شود قلبم، چو جسمت چاک چاک
در کنار قتلگاه خویش، مهمانم کنی
دوست دارم تا که با یاد لب عطشان خود
سوزی و آبم کنی، یکباره طوفانم کنی
دوست دارم خار صحرا و بیابانت شوم
تا به رویم پاگذاری، سرو بستانم کنی
دوست دارم در منای عشق همچون گوسفند
پیش پای زائران خویش، قربانم کنی
دوست دارم "میثم" کوی تو باشم، یا حسین!
تا فراز دار عشق خود، ثنا خوانم کنی
غلامرضا سازگارا
-
به مناسبت ساخت ضریح جدید امام حسین (ع)
ضریح نو مبارک – ضریح نو مبارک
خیلی دلم برای – ضریح تو زده لک
خیلی دلم می خواست تو – کربلا زائرت شم
کاشکی مث کبوتر – منم مسافرت شم
گوشواره : (ضریح نو مبارک )
کاشکی که حداقل – مارم طلب می کردی
این دل غمگینم رو – پر از طرب می کردی
دست من و ضریحت – با هم که قهر نکردن
شمدونای دل من – بی تو چه سرد سردن
گوشواره : (ضریح نو مبارک )
بزار بچینم آقا – برات یه کم زمینه
چرا حرم نداره – بانوی تو مدینه
کاشکی مث تو آقا – مادرمون ضریح داشت
اون گل هجده پر – پرپرمون ضریح داشت
گوشواره : (ضریح نو مبارک )
کاشکی یکی برای – حسن ضریح بسازه
کاشکی یکی به روی – بدن ضریح بسازه
کاشکی که دست ماها – براش یه میخ بکوبه
کاشکی بگن رو دوشم – از حرمش یه چوبه
گوشواره : (ضریح نو مبارک )
کاشکی که پول فرش – حرم رو من بدم آه
کبوترای شاه - کرم رو من بدم آه
کاشکی که جارو های – حرم چشای من شه
کاشکی که صحن پاکت– پر از صدای من شه
گوشواره : (ضریح نو مبارک )