شیوع افسردگی در میان زنان دارای ضایعه نخاعی
مطالعات نشان مي دهد: ميزان افسردگي در ميان زنان داراي ضايعه نخاعي در مقايسه با مرداني که داراي اين مشکل هستند شيوع بيشتري دارد. شراره ضيغمي محمدي، محقق و عضو هيات علمي دانشکده پرستاري و مامايي دانشگاه آزاد اسلامي واحد کرج که اين نتايج را از بررسي هجده مقاله تحقيقاتي به دست آورده در اين زمينه به خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) واحد علوم پزشکي ايران گفت: با وجود اينکه اميد به زندگي در بيماران مبتلا به ضايعات نخاعي در اثر مداخلات پزشکي و پرستاري افزايش يافته است.
اما همچنان مشکلات روحي و رواني ناشي از اين مشکل به شکل افسردگي به طور شايع در اين گروه از بيماران مشاهده مي شود.
وي با اشاره به اين که افسردگي مي تواند اثرات مخربي بر ابعاد زندگي فرد گذاشته و سبب اختلال در بازگشت وي به تواناييهاي قبلي او شود، افزود: از اين رو شناسايي افسردگي و اقدام در جهت رفع مشکلات روحي و رواني آنها در بهبود وضعيت و کيفيت زندگي موثر است.
محمدي در خصوص تحقيقي که در اين باره انجام شده است، گفت: در اين تحقيق هجده مقاله منتشر شده در زمينه افسردگي در بيماران مبتلا به ضايعات نخاعي در سال 1999 تا 2007 ميلادي مورد بررسي قرار گرفت.
وي ادامه داد: بررسي اين مقالات نشان مي دهد که 7 تا 14 درصد مردان و 20 تا 25 درصد زنان دچار ضايعات نخاعي از افسردگي شديد رنج مي برند که در اين ميان افسردگي در زنان از ميزان شيوع بالاتري برخوردار است.
لازم به ذکر است، در اين بررسي مشخص شد سابقه افسردگي در فرد و خانواده او، داشتن افکار خودکشي زير چهل سال سن، عدم حمايت هاي اجتماعي و وجود بيماريهاي مزمن از جمله مهم ترين ريسک فاکتورهاي موثر در بروز افسردگي در بيماران ضايعات نخاعي به شمار مي روند.
مهار آلزايمر در مراحل اوليه
گروهي از دانشمندان انگليسي و آمريکايي ميگويند موفق به ساختن ترکيبي شدند که به ادعاي آنان ميتواند شروع آلزايمر را در انسان متوقف يا آهسته کند.
به گزارش سرويس بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) از خوزستان، اين ترکيب تاکنون فقط در حيوانات آزمايش شده اما محققان ميگويند توانايي معکوس کردن برخي از علايم اوليه مرتبط با اين بيماري را دارند.
تخمين زده ميشود که در حدود 18 ميليون نفر در جهان به آلزايمر مبتلا باشند.
هرچند هيچ کس مطمئن نيست چه چيزي در ابتدا باعث بروز آلزايمر مي شود؛ اما معلوم شده که يک واکنش شيميايي در داخل سلولهاي مغز آن را تسريع ميکند.
اين واکنش ميان پروتئيني به نام «اميلويد» و آنزيمي موسوم به Abad روي ميدهد و ترکيب آنها باعث توليد مادهاي سمي ميشود که سلولهاي مغزي را نابود ميکند.
اکنون دانشمندان دانشگاه «سن اندروز» انگليس و دانشگاه «کلمبيا» در آمريکا ترکيبي ساختهاند که ميتواند حداقل در موش اين واکنش را متوقف و از توليد مواد سمي جلوگيري کند.
محققان بر پيچيدگي آلزايمر تاکيد ميکنند و ميگويند که اين تنها يکي از چند شيوهاي است که براي مقابله با بيماري امتحان ميشود.
دکتر فرانک گان مور در دانشگاه سن اندروز ميگويد: بيماري آلزايمر يک بيماري چند عاملي است. رويدادهاي مختلفي در آلزايمر پيش ميآيد اما اميدواريم که آنچه يافتهايم قطعهاي از پازل اصلي باشد زيرا فکر ميکنيم بتوانيم عملا از سلولهاي عصبي در انسانهاي زنده محافظت کنيم.
دانشمندان در نظر دارند، در گام بعدي آن ترکيب را به دارويي تبديل کنند که بتوان آن را براي بيماران تجويز کرد.
اگر اين دارو موثر باشد، ميتوان از آن براي جلوگيري از رشد آلزايمر در افرادي که علايم اوليه بيماري در آنها پديدار شده استفاده کرد.
رنگ های شنیدنی و صداهای دیدنی
در روانشناسی پدیده ای به نام سینستزیا (synesthesia)، یا حس تجانس وجود دارد که در آن سیستم های حسی افراد بیش از حد معمول در هم ادغام می شود.
برای مثال برخی افراد می گویند هنگام شنیدن نت های موسیقی برخی از رنگ ها را مشاهده می کنند.
یکی از شایع ترین اشکال این پدیده نوع حرفی - رنگی (grapheme – color) است که در آن حروف یا ارقام (که مجموعا حرف در نظر گرفته می شوند) با رنگ های خاص مشخص می شوند. گرچه حس متقارن بخوبی شناخته شده اما هنوز مشخص نیست آیا این تجارب گزارش شده ، از ادراکات واقعی هستند یا آنکه محصول جانبی مکانیسم های دیگر روانشناختی مانند حافظه اند. مطالعه اخیر به بررسی صحت برخی از این ادراکات پرداخته است.
به گزارش ساینس دیلی محققان انستیتوی ماکس پلانک در فرانکفورت با استفاده از یکی از روشهای روانشناسی به نام روش stroop از تعدادی از افراد خواستند نام یک رنگ را که به صورت یک کلمه با رنگی مغایر با نام رنگ بر روی کاغذ چاپ شده بود را بیان کنند. مثلا اگر کلمه "آبی" با جوهر قرمز چاپ شده بود افراد شرکت کننده باید کلمه "قرمز" یعنی رنگ جوهر کلمه چاپ شده را ادا می کردند.
بطور کلی با دیدن یک رنگ خاص ، نورون های ویژه ای در بخش کورتکس بینایی مغز فعال می شوند. اما اگر یک رنگ از انتهای مقابل یک طیف ظاهر شود ، این نورون ها غیر فعال می شوند. بنابراین ، هر نورونی که با ظاهر شدن رنگ آبی فعال شود ، با تظاهر رنگ زرد که درست نقطه مقابل آن در طیف است در حوزه دید ، غیر فعال می گردد.
روش stroop نیز بر همین اساس است بطوریکه رنگ حرف یا عدد نوشته شده یا مطابق با خود حرف است (متجانس) ، متفاوت اما نه کاملا متضاد آن است (نامتجانس مستقل) و یا کاملا مغایر با آن و در واقع در نقطه متضاد آن در طیف رنگی قرار دارد. سپس محققان مدت زمانی را که طول می کشد تا افراد نام رنگ حرف یا رقم نوشته شده را بیان کنند ، می سنجند.
طبق انتظار رنگ های کاملا نامتجانس باعث می شوند سرعت پاسخگویی افراد مبتلا به سینستزیای رنگی – حرفی کند تر شود بطوریکه گفتن رنگ های کاملا نامتجانس بیش از رنگ های نامتجانس مستقل طول می کشد و رنگ های متجانس روند پاسخگویی را تسریع می کنند.
در آزمایشی دیگر محققان دریافتند این سیستم تعارض رنگی در مورد حافظه صدق نمی کند. بنابراین یافته های فوق نشان میدهند حس درک رنگ های متجانس واقعی است و برخی افراد واقعا سینستزیا را تجربه می کنند.
منبع : جام جم آنلاین
تعيين هدف، ايجاد تغيير، و موفقيت!
تحقیقات به ما نشان می دهد که فقط %3 از مردم برای خود هدف تعیین می کنند و این افراد هم معمولاً جزء ثروتمندترین افراد هستند. اما چرا باید این آمار اینقدر پایین باشد؟ دلایل مختلفی برای آن وجود دارد اما دلیل که ما می خواهیم به آن بپردازیم، این است که مردم معمولاً نمی دانند که چطور باید اینکار را انجام دهند یعنی نمی دانند چطور باید برای خود هدف تعیین کنند.
جالب توجه نیست؟ ما 12سال بچه ها را به مدرسه می فرستیم که دیپلم بگیرند. خیلی از آنها بعد از گرفتن دیپلم به دانشگاه راه پیدا می کنند. ما خیلی از اصول مهم مثل تاریخ، اقتصاد، ادبیات، علوم، و از این قبیل را به آنها آموزش می دهیم، اما از یک مهارت بسیار مهم غافل می شویم: تعیین هدف. ما به خاطر کسب نمره بالا به آنها جایزه می دهیم و تشویقشان می کنیم که وارد دنیای مملو از علم و دانش شوند، اما آمادگی لازم برای رسیدن به آن زندگی که می خواهند را به آنها نمی دهیم.
و برای برطرف کردن این نیاز، گذراندن یک ترم دانشگاهی یا حتی یک نصفه ترم کافی است تا به آموزش این مسئله اختصاص داده شود. به نظر نمی رسد که بتوانیم سیستم آموزشی را به همین راحتی تغییر دهیم، اما این دلیل نمی شود که دست از آموزش شما هم برداریم.
من مطمئنم که هدف یابی به شما کمک می کند راحت تر به نتیجه دلخواهتان برسید و آنچه که از زندگی می خواهید را به دست آورید. چه عادت به تعیین هدف داشته باشید، چه قبلاً اینکار را انجام می داده اید و الان دیگر حوصله آن را ندارید و چه تابه حال برای خود هدف تعیین نکرده باشید، آموزش هایی که به شما ارائه می کنیم کمک می کند تا زندگی بهتری برای خود بسازید.
درس 1:رویاپردازی کنید...کاغذی سفید جلوي رویتان قرار دهید و همینطور که اجازه می دهید تخیلاتتان به هر کجا که میخواهد پرواز کند، هرچه به فکرتان می آید روی کاغذ بنویسید. خیلی از ما آدم بزرگها توانایی خیالپردازی را از دست داده ایم و این مایه تاسف است. با خیالپردازی می توانید هنوز به آینده امیدوار باشید و هرکجا امید باشد، موفقیت هم هست. خوب پس تکلیف این هفته تان خیالپردازی است. می خواهم بتوانید یک لیست خوب از ایده های مختلف جمع کنید. لیست شما باید حداقل شامل 25 ایده نشات گرفته از تخیلتان باشد، درمورد اینکه می خواهید چه بکنید یا چه داشته باشید.
درس 2: بعد از تکمیل لیستتان ، 24 تا 48 ساعت صبر کنید بعد هر آیتم موجود در لیست را خوانده و از خود بپرسید چرا؟ اگر نتوانستید در یک جمله بیان کنید که چرا چنین خیالی داشته اید و چرا می خواهید به آن برسید، پس دیگر آن ایده یک خیال نخواهد بود و نمی تواند برای شما هدف باشد. روی این ایده ها خط بکشید.
درس 3:سؤالات زیر را برای تک تک ایده هایی که هفته پیش روی کاغذ آوردید از خود بپرسید.
1. آیا این واقعاً هدف من است؟
2. آیا برای همه افرادی که در این هدف دخیل هستند، عادلانه و منصفانه است؟
3. آیا با اهداف دیگر من تطابق دارد؟
4. آیا از نظر احساس می توانم متعهد شوم که این هدف را به انجام برسانم؟
5. آیا می توانم خودم را تصور کنم که به این هدف رسیده باشم؟
باید بتوانید برای هر هدف به همه این 5 سؤال پاسخ مثبت بدهید، درغیر اینصورت روی آن اهداف هم خط بکشید.
به این نکات کمی فکر کنید: آیا این واقعاً هدف خود من است یا کسان دیگری میخواهند من به این هدف برسم؟ آیا این هدف کار صحیح و درستی است؟ آیا رسیدن به این هدف من را از رسیدن به اهداف دیگرم باز می دارد؟ دست یافتن به اهداف معمولاً کار دشواری است. آیا مطمئن هستید که می توانید متعهد شوید که به این هدف برسید؟ اگر نمی توانید خودتان را تصور کنید که به این هدف رسیده اید، پس به احتمال زیاد توانایی رسیدن به آن را نخواهید داشت.
این هفته به سؤالات بالا فکر کنید و سعی کنید به آنها پاسخ بدهید. وقتی کارتان در این مرحله نیز تمام شد احتمالاً لیستتان خیلی کوچکتر از اول شده است. اشکالی ندارد چون شما کم کم به تشخیص هدفی که توانایی رسیدن به آن را داشته باشید نزدیکتر می شوید.
درس 4: این چند سؤال را برای هرکدام از اهدافی که روی کاغذتان باقی مانده از خود بپرسید.
آیا رسیدن به این هدف.......
1. من را خوشبخت تر می کند؟
2. من را سلامت تر می کند؟
3. من را ثروتمند تر می کند؟
4. باعث می شود دوستان بیشتری پیدا کنم؟
5. به من آرامش فکر می دهد؟
6. من را مطمئن و استوارتر می کند؟
7. روابط من را با دیگران ارتقا می دهد؟
اگر نتوانستید حداقل به یک سؤال از این پرسشها برای هر هدف پاسخ مثبت بدهید، آن هدف را از لیستتان حذف کنید. موقع پاسخ دادن به این سؤالها حتماً خانواده تان را هم در نظر داشته باشید. و لذت را با خوشبختی اشتباه نگیرید.
درس 5: بعد از پرسیدن سؤالاتی که در قسمت 4 گفته شد مطمئناً چند مورد از اهدافتان حذف خواهند شد. در واقع اینها هدف واقعی برای شما نبوده اند. اینها فقط افکار و امیال شما در این برهه از زمان بوده اند.
اهداف باقیمانده را به سه دسته جداگانه تقسیم کنید: کوتاه مدت (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف یک ماه یا کمتر باشد)، متوسط (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف یک ماه تا یک سال باشد) و دراز مدت (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف بیش از یک سال باشد).
اینکار به شما کمک می کند تا بتوانید اهداف کوتاه مدت خود را از اهداف مربوط به آینده جدا کنید.
یادتان باشد: بعضی از اهدافتان باید آنقدر بزرگ باشد که باعث شود توانایی هایتان را ارتقاء دهید. بعضی از اهداف باید در دراز مدت حاصل شود که شور و شوق شما را حفظ کرده و ناکامی هایتان را از اهداف کوتاه مدت کاهش دهد. بعضی از اهداف باید کوچک باشد تا شما را منظم کند. بعضی از اهداف (مثل کاهش وزن، موفقیت در فروش، تحصیلات و از این قبیل) نیاز به تحلیل و مشاوره دارد تا ببینید در حال حاضر در چه وضعیتی هستید و به کجا میخواهید برسید.
درس 6 و درس آخر: بعد از تقسیم اهداف کلی، مطمئناً هدف های جزئی نیز خواهد بود که برای رسیدن به آن اهداف لازم است. این اهداف را نیز روی کاغذ آورده و دسته بندی کنید.
حتماً از روی روند جدول اهداف برای رسیدن به اهدافتان پیش روید. خودتان می توانید انتخاب کنید. ممکن است نتوانید در یک زمان روی همه اهدافتان باهم کار کنید. پس اگر تا پایان سال وقت برای کار کردن روی یک یا دو مورد از اهدافتان را دارید، عجله نکنید. تلاشتان را بیشتر کنید اما کاری نکنید که وقت رسیدن به هیچکدام از این اهداف را پیدا نکنید و همه را نیمه تمام رها کنید.
وقتی اهدافتان را تعیین کردید و فعالیت های لازم برای رسیدن به هر کدام از آنها را نیز مشخص کردید، کمی از نگرانی هایتان کم خواهد شد. مطمئن باشید خیلی بیشتر از هم سن و سالان خود برای آینده برنامه ریزی کرده اید. پس خوشا به حالتان.
منبع : مردمان
نكاتي براي رسيدن به مرزهاي نهايي قابليتهاي بالقوه
روح و روان انسـان به صـورتی اسـت که هیچگاه به ظرفیت کامل و نهایی خود نمی رسد. شکــی نیست که خیلی از افراد برای رشد و پیشرفت خود تلاش بسـیار مـی کنند، تا حدی که به مرز ممکن برای رشد و توسعه انسانی دسـت می یابند. این افراد مطمئناً همیشه در فکر این هستند که چه تلاشهایی میتوانند برای رسیدن به حد نهایــی خود تا زمان مرگشان به کار گیرند. امـا متـاسفانه بـرای اکثریت افراد رشد توان و ظرفیت فردی بسیار محدود است.یک فرد بااستعداد و باهوش، اما تنبل، ممکن است از خیلی از همتایان خود با استعداد و توانایی های پایین تر اما پرتلاش تر عقب بماند.
ایـن فقدان انـگیزه مـی تواند دلایل مختلفی داشته باشد.
برخی از این موارد عبارتند از:
1. ترس از شکست و مورد تمسخر قرار گرفتن وقتی چیز جدیدی را امتحان می کنیم.
2. درگیر شدن در شغلی بسیار خسته کننده و تکراری اما نداشتن توان کافی برای فرار از آن.
3. ترس از ناشناخته ها.
4. تنبلی محض.
5.استرس بسیار زیاد که فرد را از تلاش باز می دارد.
6. نداشتن هیچ تصوری از آنچه که می توان به دست آورد.
7. تصور اینکه زندگی کنونی بسیار لذت بخش است و دیگر نیازی به تلاش بیشتر نیست.
دلایل مختلفی وجود دارد که ما از تلاش برای رسیدن به ظرفیت نهایی خود سر باز میزنیم. اما، باید به خاطر بسپاریم که فقط یکبار شانس زندگی کردن داریم، و فقط بستگی به خودمان دارد که چطور از این زندگی استفاده کنیم. هر روز ارزشمند است. هر ذره دانشی که کسب می کنید ارزشمند است. هر استعدادی که داشته باشیم ارزشمند است. و از تمام آنچه که داریم باید تا حد نهایی آن استفاده کنیم.
پس چطور می توانیم توانایی هایمان را بیش از گذشته رشد و توسعه دهیم؟ قبل از هر چیز، به خاطر داشته باشید که طرز تفکر درست یا غلط ندارد. معمولاً دلیلی که هنگام ارائه نظرات و عقایدتان افراد باعث می شوند شما احساس حقارت کنید، این است که آرزو دارند جرات و جسارت لازم برای انجام آنچه شما کرده اید را داشتند. روی مهارت ها و توانایی های خود تمرکز کنید و اجازه بدهید فکرتان آزاد باشد تا بتوانید از آنها به درستی در زندگی استفاده کنید.
برای موفق شدن باید بپذیرید که ممکن است گاهی مرتکب اشتباه شوید، گاهی مجبور می شوید ریسک کنید، و گاهی هم ممکن است شکست بخورید. هیچ انسانی کامل نیست و شکست و اشتباه از هر کسی برمی آید. رمز موفقیت شناخت آنها و فراتر از همه یاد گرفتن از آنهاست.
برخی خصوصیات هستند که داشتن آنها به شما کمک می کند از توانایی هایتان تا حد نهایی استفاده کنید. این ویژگی ها عبارتند از:
- اعتماد به نفس – واقعاً لازم است که اعتماد به نفس داشته باشید و به خودتان و به عقایدتان ایمان داشته باشید. هر شک و تردید در این زمینه شما را عقب می کشد.
- سخت کوشی – تلاش و تعهد برای رسیدن به مرز نهایی توانایی هایتان الزامی است.
- صبر – صبر نه تنها یک فضیلت اخلاقی است بلکه به شما برای رسیدن به موفقیت کمک می کند.
- متعهد بودن – برای رسیدن به اهداف، باید متعهد باشید. روی اهدافتان تمرکز کنید و اجازه ندهید کسی شما را از آن بازدارد. اگر کسی قصد عقب کشیدن شما را داشت، از آنها دوری کنید.
- درس گرفتن از اشتباهات و شکست ها – در طول راه مطمئناً گاهی مرتکب اشتباه خواهید شد، اما همیشه می توانید درس هایی آموزنده و ارزشکند از این اشتباهات گرفته و به حرکت خود ادامه دهید. درمورد شکست هایی که خارج از کنترل شماست وضع به همین منوال است.
- داشتن اهداف معقول – اهداف غیر واقعی برای خود طرح نکنید چون این اهداف مطمئناً با شکست های پیاپی مواجه خواهد شد. داشتن اهدافی که خیلی جاه طلبانه باشد، بیشتر از آنچه که برایتان سودآور باشد، به شما آسیب می رساند و در آخر هم دلسرد و ناامیدتان کرده و از حرکت باز می داردتان.
دو نکته مهم که قبل از شروع راه باید به آنها توجه داشته باشید عبارتند از:
1. بدانید که برای شادی و خوشبختی واقعاً از زندگی چه میخواهید و
2. استعدادها و توانایی هایتان را بشناسید چون از این طریق است که می توانید به مرز نهایی ظرفیت خود دست یابید.
برای رسیدن به حد نهایی توانایی هایتان باید بدانید که از زندگی چه میخواهید و به طور واقع چه کاری می توانید انجام دهید تا آن هدف را ممکن سازید. وقتی این واقعیات را برای خود مشخص کردید، آنوقت است که می توانید راهتان را به سوی مرز نهایی توانایی هایتان آغاز کنید.