پاسخ به سئوالات m1367m2006
نقل قول:
سلام خوب هستی؟
مهرداد جان
سلام دوست عزیز
خوبم . شکر.
نقل قول:
هر کسی را فک می کردم به ریاضیات علاقه داشته باشه جز شما!
خیلی دوست دارم بدونم چرا این طور فکر می کردید :27:
نقل قول:
بیشتر به چه گرایشی از ریاضیات علاقه مندید؟
من سوادی به اون صورت ندارم اما بحث نظریه اعداد و روشهای محاسبات عددی رو خیلی دوست دارم . مثلثات و هندسه رو هم خیلی دوست دارم.(احتمالات رو هم خیلی دوست دارم)
نقل قول:
در مورد ریاضیات کتابی خوانده اید؟
آره . بیشتر منابع خارجی می خونم. از فارسی ها کارهای انتشارات مدرسه که یه سری مجموعه درباره ی ریاضی داره رو خوندم .
چند تا از کتابهایی که خوندم این ها بودند
pa ssion of mathematics
prime numbers
math wonders to inspire...
College.Algebra.Demystified
فعلا اینا یادم مونده . یه سری کتابها درباره روش های حل مسئله و تفکر جانبی خوندم.
نقل قول:
چرا فک می کنید کتا بهای پائولو کوییلو ابکی هستند؟
خوب من میدونستم احتمالا درباره ی این اظهار نظرم سئوال میشه. اما این یه نظر شخصیست. کوئیلو اصلا بلد نیست داستان تعریف کنه و با زور جملات زیبا کتاباش رو به پایان می رسونه . همین کتاب کیمیاگر عینا از مثنوی اومده و این کوئیلو برداشته این رو کرده یک رمان. هنوز هم اعتقاد دارم داستان هاش آبکی است و پر است از تفکرات سطحی و البته بزرگترین ایرادش رو بودن حرفش هست که ضعف بزرگیه بقیه نویسنده ها حرفاشون رو تو لفافه می زنند اما کوئیلو نه. شرمنده اگر به هواداران این نویسنده برخورده حرف من.
نقل قول:
اگه الان بگن از روی یه کتاب فیلم ساختند اول فیلم را می بینی یا کتابش را می خونی؟چرا؟
بستگی داره. اگه کارگردان کارش درست باشه و بدونم اقتباسش چیز دندان گیری در اومده فیلم رو می بینم در غیر این صورت و در شرایطی که هم کتاب پیشم باشه و هم فیلم ترجیحم کتاب هست.
نقل قول:
موفق باشی................
ممنون
پاسخ به پرسش های maryamjan
نظر شخصی است و دلیل خاصی ندارد
نقل قول:
گفتید روابطتون همه با شکست رو به رو شده است . اگر در اینده با کسی اشنا شوید که بر خلاف موارد قبلی خصوصیات اخلاقی مورد نظر شما را داشته باشد و فرد شایسته ای باشد ، در ان صورت چه می کنید؟
این غیر ممکن هست شک ندارم .یه جمله ای چند وقت پیش میخوندم که می تونه یه جورایی تمثیلی از شرایط من و نظر من باشه
مدیر باشگاه سلتیک پس از باخت های زیاد تمیش گفته بود : ما در خارج خانه ،می بازیم ،در خانه خودمان هم می بازیم ،پس چرا اصلا بازی می کنیم؟ فکر می کنم بعضی وقت ها کنار نشستن کاری شجاعانه است.
نقل قول:
نظرتان در مورد گراهام گرین چیست ؟
چیزی ازش نخوندم . فقط یکی از فیلمهای محبوبم به نام مرد سوم (کارول رید) از رمان ایشون اقتباس شده. البته فیلم "آمریکایی آرام " رو هم از رمان ایشون اقتباس کردند که اون هم خوب بود
نقل قول:
اگر اشتباه نکنم رشته شما فنی است با این علاقه به مباحث علوم انسانی قصد تحصیل در رشته های مربوطه را ندارید؟
من باید به سن خودمم نگاه کنم . الان 26 سالمه و دو سال هم سربازی دارم میشم 28 بعدش فرصت برای درس خوندن و ادامه تحصیل هست به نظرت؟ به نظر من که نه. اگه به گذشته بر می گشتم امکان نداشت رشته ی فنی انتخاب کنم.
نقل قول:
ایا در خرافات هیچگاه ریشه علمی هم وجود دارد یا همیشه خرافات محض است؟
خرافات ریشه ی علمی ندارد درباره اش مقاله زیاد است . من خودم تا حدی خرافاتی ام متاسفانه . الان خیلی بهتر شدم و کم کم دارم این خرافات رو از سرم بیرون می کنم
نقل قول:
ایا معتقدید عدد خاصی برای شما بدیمن یا خوش یمن است ؟
آره یکی از این اعداد همین عدد 21 است و دیگری 7 که فکر میکنم برای من خوش یمنه.
نقل قول:
با کدام یک از شخصیت های کتابی هم ذات پنداری بیشتری دارید؟
با شخصیت اول کتاب بارون درخت نشین که اگه اشتباه نکنم اسمش کوزیمو بود . با هانس شنیر شخصیت اول داستان عقاید یک دلقک هم همذات پنداری می کنم . با گرگور سامسا هم همینطور (شخصیت اول مسخ)
نقل قول:
بسیار بسیار سپاسگزار
ممنون
پاسخ به سئوالات m1367m2006
نقل قول:
و تو انجمن ریاضی پستی ازت نیست!
سلام
انجمن ریاضی اونقدر استاد داره که ما جرات نمی کنیم اونجا پست بزنیم.
نقل قول:
اگه شما با این اطلاعات سواد نداری من چی بگم!
پس به بیشتر گرایش ها علاقه داری به انالیز هم علاقه داری؟
مرسی. من آنالیز رو هم دوست دارم اما بعد از این گرایش هایی که گفتم.
نقل قول:
چنتا سوال دیگه
چرا نرم افزار خوندی ؟
والا دلیل این که نرم فزار خوندم اطلاعات غلط من از این رشته بود . من فکر می کردم رشته کامپیوتر از اون رشته هاست که کلی چیز می تونم ازش یادبگیرم. چون خودم هم به کامپیوتر علاقه داشتم این رو انتخاب کردم . من پاره وقت رشته برق گرایش قدرت هم قبول شدم که نرفتم. بعد از دو ترم فهمیدم دانشگاه اومدنم حماقت محض بوده چون تو دانشگاه هیچی یاد نمی دادن به ما. استاد های کامپیوتر هم بی نهایت متوقع و بی انصاف هستند مثلا استاد برنامه نویسی جلسه سوم از ما می خواست برنامه ای بنویسیم که من تازه ترم 6 بلد شدم اون رو بنویسم . کلا راضی نیستم از انتخابم . اما چند تا درس هم داشتیم که من باهاشون زندگی می کردم مثلا :طراحی الگوریتم ،نظریه زبان ها ، مهندسی نرم افزار 2 ،ساختمان گسسته ، ریزپردازنده و کامپایلر که واقعا هم درسهای جالبی بودند هم اساتید خوبی تو این درس ها داشتم.
نقل قول:
یه ذره بیشتر درباره این کتاب صدسال تنهایی اطلاعات میدی
درباره چه چیزی از این کتاب اطلاعات می خوای ؟ داستانش ؟ سمبل هاش ؟ موتیفش ؟نویسنده اش ؟ و....
نقل قول:
زندگی از نگاهت یعنی چی؟
زندگی به نظر من خلاصه میشه تو کمک به دیگران در هر شرایطی و البته انسان بودن. من میگم آدم در وهله ی اول باید انسان باشه چون این انسان بودن هست که الان خیلی سخت شده .
یه جمله قشنگ درباره زندگی یادم اومد :" زندگی جدا سخت است اما خوب فکرش را بکنید اگر قرار نبود یک سوم آن را خواب باشید ،چقدر سخت تر می شد "
نقل قول:
اگه بهت بگن یه جای دیگه غیر ایران را برای زندگی انتخاب کن کجا.چرا؟
من خیلی به ایران وابسته ام اما اگه بخوام انتخاب کنم مطمئنا کشوری با تمدن مثل ایتالیا یا یونان رو انتخاب می کنم .
نقل قول:
اگه ارزویی نداری پس این امضات چیه؟
این امضا برای قدیمه . الان در حال حاضر حال و روز خوشی ندارم . 20 روز پیش عزیزی را از دست دادم . وقتی مرد انگار آب یخ ریختن رو من . تا چند روز به هیچ چیز جز مرگ و نیستی فکر نمی کردم .داشتم درباره ی آدمها و مواجهه اون ها با مرگ فکر می کردم . این کسی که مرد یکی از دوست داشتنی ترین پیرمردهایی بود که می شناختم . من و خانواده ام بیست و چهار سال پیش مستاجر خونه ی این پیرمرد بودیم . این پیرمرد و زنش که به رحمت خدا رفته اند خیلی هوای من رو داشتند و عین پدر و مادر من بودند . این ها دو تا پسر هم داشتند که بعد از ازدواج رفتند پی زندگیشون. من خیلی به پیرمرد سر می زدم .حتی می نشستیم و با هم جام باشگاه های اروپا نگاه می کردیم. چند هفته قبل از مرگش شنیدم سخت بیمار است به سراغش رفتم وقتی دیدمش کلی غصه ام گرفت باورم نمی شد که چهره ی زیبای مردانه اش رو از دست داده و روی تخت بیمارستان افتاده . وقتی که خبر مردنش را از مادرم شنیدم شوکه شدم اما دست ها رو بالا بردم و خدا رو شکر گفتم چون دوست نداشتم این بدن بیشتر ازاین رنج بکشه . امروز که در میان ما نیست بدجوری جای خالیش احساس می شه.
بعد از مرگش دغدغه اصلی من شد مرگ و این که چرا این قدر ناشناخته است .چرا تا کسی می میره ما سریع ملافه ی سفیدی روی صورتش می کشیم تا از واقعیت مرگ و نیستی فرار کنیم. یاد بزرگی می افتم که می گفت:" از مرگ می گریزیم چون در شناخت آن عاجز مانده ایم و به زندگی پناه میبریم زیرا که تمام زوایای آن را کاویده ایم و سودای شناخت بیشتر آن را داریم . مرگ شاید تنها ناشناخته ای باشد که آدمی در مقابلش شمشیر به نیام بر می گرداند و ترس و هراس را جایگزین شوق شناخت می کند .این چنین است که مرگ دیگری را به نظاره می نشینیم و اندیشیدن به احتمال مرگ خویش را پس می زنیم تا مبادا که شوق زندگی را به دلهره مرگ فروخته باشیم شاید همچون اپیکور فیلسوف شکاک یونان باستان که شاگرد خویش را چنین اندرزی می داد : به این اندیشه عادت کن که مرگ ارتباطی با ما ندارد ،زیرا که همه چیزهای خوشایند و ناخوشایند مربوط به دریافت حسی است ،بنابراین مرگ ارتباطی به ما ندارد ،زیرا مادامی که ما زنده ایم ،مرگ حاضر نیست و به محض این که حاضر شود ،ما دیگر وجود نداریم"
بعد از این اتفاق به خدا گفتم دیگه هیچ آرزویی ندارم و فقط می خوام شکر کنم که هنوز زنده ام و وقت دارم برای انسان بودن و ماندن.
ممنون