تا چند كشم غصه ي هر ناكس را
وز خست خود خاك شوم هر كس را
كارم به دعا چو نمي آيد راست
دادم سه طلاق اين فلك اطلس را
سلام صبح به خير
آقا جلال من هم ايضا تبريك
Printable View
تا چند كشم غصه ي هر ناكس را
وز خست خود خاك شوم هر كس را
كارم به دعا چو نمي آيد راست
دادم سه طلاق اين فلك اطلس را
سلام صبح به خير
آقا جلال من هم ايضا تبريك
الا اي رهگذر كز راه ياري
قدم بر تربت ما مي گذاري
در اينجا شاعري غمناك خفتست
رهي در سينه اين خاك خفتست
تنت به ناز طبیبان نیاز مند مباد
وجود نازکت آزرده ی گزند مباد
دلم گفت که اي ساده ،
فراموشش کن
تا به کي چشم به اين جاده ،
فراموشش کن
دختري که به عشقش غزل ميگفتي
دل به مرد دگري داده
فراموشش کن
گفتم اين تکه غزل را بفرستم شايد ...
که دلم گفت نشو ساده ،
فراموشش کن
اين همه بيت و غزل قافيه هم ميگويند
اتفاقيست که افتاده است
فراموشش کن ...
سلام و ممنون از همه دوستان
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست
تندی کنی و خیره کشیت آئین است
تو دیلمی و عادت دیلم این است
زوبینت ز نرگس ،سپر از نسرین است
پیرایهی دیلم سپر و زوبین است
تو مگر بر لب آبي به هوس بنشيني.....ور نه هر فتنه كه بيني همه از خود بيني
...
یادم اید روز باران
گردش ان روز شیرین
خوب و دیرین
کودکی 6 ساله بودم !
تا كه در پرده ي عشاق زده جامي پچند
يافتم ره به سرا پرده ي الهامي چند
ديشب كه دلم ز تاب هجران ميسوخت
اشكم همه در ديده ي گريان ميسوخت
ميسوختم انچنان كه غير از دل تو
بر من دل كافر و مسلمان مي سوخت
ابوسعيد ابوالخير
سلام همه