Printable View
آمدن ِ كسی را انتظار نمیكشم
به خودت نگاه میكنم
ای تاریكی
/علیرضا روشن/
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ای کاش میدانستم ...
پس از مرگ من چه کسی اولین اشک را خواهد ریخت ؟
اخرین کسی که مرا یاد خواهد برد کیست...
در کنـار هـــزاران نقاب و هـــزاران لبخند
گاهی که به پس کوچـــه هایی میرسی
ناغافل بغضــی عجیـــب تو را میگیــــرد
مثــل کـــودکــی که دم غــروب،
در شــلوغی خیــابان های بــزرگ،
دستش از دستان مادر رها شده...
یا مثل ماه ـی که نیمه اش را گم کرده،
تمام سال را دور زمـین در پـی اش میگردد...
این بغــض بوی بی کسی می دهد...
»ندا
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
شب هجران نکند قصد دل آزاری من
روزگاری که جنون رونق بازارم بودتو نبودی که بیایی به خریداری من
برگ پاییزی ام و خسته دل از باد خزان
باغبان نیز نیامد پی دلداری من....
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دلتنگ کسی که باشی
بهار بیاید یا نیاید هیچ فرقی نمی کند!
تو تنها عبور ماه و سال را
نظاره می کنی
بی آنکه
لباس تازه ی هر فصل را
پوشیده باشی!
دیگر هیچ ستاره ای در آسمان
چشمانت را خیره نمی کند!
هیچ لبخندی
دلت را نمی لرزاند!
و مادامی که به رسم تنهایی
کنار پنجره ایستاده ای
همه ی اجسام را
به یک رنگ و شکل می بینی!
دلتنگ کسی که باشی
دنیا برایت اتاق کوچکی می شود
آنقدر کوچک...
که تنها از روی بغض
خستگی... و بی حوصلگی
روزگارت را در آن
سپری می کنی!
دلتنگ کسی که باشی
به خاموشی رو می آوری
به دردها پناه می بری
و زمانی که طنین آه
آشیانه ای را که در سکوتی محض
روی خاطره ها ساخته ای
ویران می کند
به اشک مجال روییدن می دهی!
دلتنگ کسی که باشی
کسی که می دانی هیچوقت نمی آید
آنقدر از زمین فاصله می گیری
که هیچ احساس ملموسی
حتی به گاه سرودن شعری تازه
تو را به حقیقت زندگی
باز نمی گرداند!
امیر ساقریچی
باید حرف هایِ من
راجع به دریا را باور می کردی
نه نخ دادنِ ماهیگیرها را !
باید به من اعتماد می کردی
حالا دیگر
من نمی توانم راویِ این قصه باشم ؛
خودت بیا
هر طور می دانی
تصویر دو ماهی تنها را بنویس .
اسمان به اسمان ...
کوچه به کوچه ...
رویا به رویا ...
هر جایی که مینگرم با منی اما
دلم برایت تنگ میشود !!!
چـه کَسـی گُفـته که مَـــــــن تَنــــهایَم ؟!
مَـــــــــن،
سُکـوت،
خـــــــاطِرات،
بُغـــــــض،
و اَشــک،هَمـــیشــــــه با هَمیـــــــم...!!
بِگُــــــــذار تَنـهایــی اَز حَســــودی بِمیـرَد!
لمس کـــن کلماتے را
کہ برایتـــــــــــــــ ـ ـ ـ مے نویسم
تا بخوانے و بفہمے چقدر جایــتـــ خالیستــــ…
لمس کن نوشتہ هایے را
کہ از قلبم بر قلم و کاغذ مے چکــــــــــد
تویے که مے دانے من چگونہ عاشقتـــــــــ هستم
لمس کن این با تو نبودنـــــ ها را
لمســــــــــــــــــــــ ـــــــــ کـــــــــــــــن…
با من راه بیا
برای تو
از بیراهه های زیادی گذشته ام (!)
/ نگار الهی /
بعد از مرگم ...
قلبم را جدا از من خاک کنید
من و دلم هیچگاه ابمان توی یک جوی نرفت
...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چه شب ساکتی است...
انگار هیچکس در دنیا نیست. یا شاید...
"من" در دنیای کسی نیستم!!!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گریه ام میگیرد ... وقتی میبینم,
کسی که دنیای من بود, منت دیگری را می کشد ... !!!!
افسوس هیچ چیز را نمی خورم ...
حسرت هیچ چیز را ندارم ...
به هیچ چیز فکر نمی کنم ....
و همین "هیچ چیز" ها آزارم می دهند !
م . محمدی مهر
دیر اومدی ...
خیلی دیر ...نه اینکه کسی جات اومده باشه نه
من دیگه اون ادم ساده ی سابق نیستم
متاسفم برای دلم که مثل قدیما ساده نیست...
₰₰₰₰₰₰
دیگه دارم به خودم شک می کنم
آخــه حرفامـــو نمی فهمــه کسی
من کــه دست دلمــــو رو می کنم
چــــرا دنیـــامو نمی فهمه کسی؟
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بهوقتِ تنهایی:
مَرد، زیرِ باران سیگار میکشد
زن، پشتِ پنجره.
اما، نه بارانْ مهم است،
نه مرد، نه پنجره، نه زن.
مهمْ
تنهایی است، که دود میشود!
به گریه های تو سوگند، خسته ام دیگرو شاخه های ترَم را شکسته ام دیگرچه سبز بودم و شهره به ناز و طنازیبه زخم ِ چشم ِ تبر ، ... دسته دسته ام دیگرهمیشه سایه شدم تا زمین بیاسایدولی، به خاک سیاهش نشسته ام دیگرمن از کشیده ی این بادِ سرکش ِ بدمست –ز ریشه های خودم هم، گسسته ام دیگرندارم عاقبتی خوب و قصه ام خوش نیست...که از پناه ِ خدا نیز، رسته ام دیگرچه بد، که هیزم آماده ام و می سوزم –تو را و دفتر شعری که بسته ام دیگرمرا به حال خودم واگذار ... خواهم مُرد...از این سکوت پرازمرگ، خسته ام دیگراحمد فرنود
تابوت مرا بیاورید.
می خواهم با ترنّم سکوت ، هم بستر شده
و چشم هایم را به روی تکرار ببندم.
تابوت مرا بیاورید.
می خواهم از حصار ثانیه های تشویش ، رها گشته
و با امواج آرامش همسفر شوم.
تابوت مرا بیاورید.
می خواهم شراب عشق را لاجرعه نوشیده
و در هیئت مرگ ، بر لب های زندگی بوسه زنم.
تابوت مرا بیاورید ...
" دوســــــتت دارم "
رازیــــــست ...
که در مـــــیان حـــنجره ام
دق مــــی کند
وقــــتی که نیســـــتی ...!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عميق ترين درد زندگي مردن نيست
بلكه ناتمام ماندن قشنگترين داستان زندگي است
كه مجبوري آخرش را با جدايي به سرانجام برساني
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برات بودنِ من کافی نبودو
حقیقت این که می بافی نبودو
دارم دق می کنم از درد دوری
می خوام مثل تو شم اما چه جوری؟؟؟
دلی که بردی...
نگاهی که دزدیدی..
احساسی که پژمردی...
صدایی که شبها با آن آرام میگرفتی...
نان و نمکی که خوردی...
حتی نمکدانی که شکستی...
همه شان حلالت باد..
جز لرزش دلم در اولین نگاهت ..... حرامت باد آن لحظه.....
=================================
اینروزها حسابی دورم شلوغ است ، دیگر تنها نیستم
وقتی یادت هست
خاطراتت هست
غمت هست
غصه ات هست
فقط نمیدانم چرا گریه میکنم .....
غم دنیاست، وقتی خوابشو ببینی
.
اما هیچ وقت نتونی، پیشش بشینی
غم دنیاست، اون بره و ترکت کنه
.
هیچ کس هم نباشه که درکت کنه
اگــــه فکــــر احساسمــــونی بــــرو ، اگــــه عــــاشق هــــردومونی بــــرو
تــــو این نقطــــه از زندگــــی مرگ هم ، نمــــی تونه از من بگیــــره تو رو
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
لای انگشتانم را باید انگشتان توپر میکرد بی انصاف… “نه سیگار”
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کجــــا گمتــــ کردم تو این شبــــِ جاری ؟
هنـــوز می خوابم...هنــوز بیــــــــداری!!
هنوز خوش بینـــی به سبــزیِ فــــــردا
کجـــا گمت کــردم؟؟کجــای این دنیــا ؟
ما اهــل هم بودیم .. هـم شب و هم فانوس
کجـــا گمـــت کردم کجـــای ایـــن کابـــوس ؟
پشتــــِ کدوم ابـــر بارونیِ پاییـــز
کجــای این هــق هـــق
ایــن گریـــه ی یــک ریـــــز ؟
شـــاید که برگردی
شــاید که پیدا شی
شاید که آغازی در انتها باشی
.
در کوچه ها باد میامد
این ابتدای ویرانیست
آن روز هم که د ست های تو ویران شد باد میآمد
ستاره های عزیز
ستاره های مقوایی عزیز
وقتی در آسمان ، دروغ وزیدن میگیرد
دیگر چگونه می شود به سوره های رسولان سر شکسته پناه آورد ؟
ما مثل مرده های هزاران هزار ساله به هم میرسیم و آنگاه
خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد.
.
تا به حال
افتادن شاه توت را ديده اي!؟
كه چگونه سرخي اش را
با خاك قسمت مي كند
[هيچ چيز مثل افتادن درد آور نيست]
من كارگر هاي زيادي را ديدم
از ساختمان كه مي افتادند
شاه توت مي شدند.
سابیر هاکا
من براي تو مينويسم
براي تويي كه تنهايي هايم پر از ياد توست
براي تويي كه قلبم منزلگه عشق توست
براي تويي كه احساسم از آن وجود نازنين توست
براي تويي كه تمام هستي ام در عشق تو غرق شد
براي تويي كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است
براي تويي كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردي
براي تويي كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردي
براي تويي كه يك لحظه دوري ات برايم مثل يك قرن است
براي تويي كه سكوتت سخت ترين شكنجه ی من است
برای تو می نویسم ...
تنهايی،
تقديرِ من نيست
ترجيحِ من است!
جبران خليل جبران
در این خانه
همه چیز دست نخورده مانده
جز سرفه هایم که شدید تر شده
و همسایه های متعهد
که شب بیداری مردی عزب را تاب نمی آورند
همه چیز شکل سابق دارد
جز من و لباسهای تو ,
که از فرطِ آغوش چروک شده اند
راستی از آنجا که تو هستی خیالم راحت است
اما این حوالی دیگر
هیچکس عاشق نمی شود
بیخبر آمد ولی در بوق و کرنا کرد و رفتبیتفاوت التماسم را تماشا کرد و رفتاو که احساس مرا عمری گدایی کرده بودآخر احساسش به من را ساده حاشا کرد و رفتفکر میکردم که درمان تمام دردهاستحیف، او تنها غم خود را مداوا کرد و رفتروزگاری غم برایم هیچ معنایی نداشتآمد و غم را برایم خوب معنا کرد و رفتزندگی بی او برایم زندگی با درد بوداو که پای مردنم را زود امضا کرد و رفت ...سمانه میرزایی
هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود
هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم
و هنگامی تشنه آتش شدم،
که در برابرم دریا بود و دربا و دریا …!!
" دکتر علی شریعتی "
گریه کار کمی است
برای توصیف نداشتنت…
دارم به رفتار پر شکوهی
شبیه به
مرگ
فکر می کنم .....
خدایا یک مرگ بدهکارم و هزار آرزو طلبکار . . .
خسته ام . . .
یا طلبم را بده یا طلبت را بگیر . . . !
.
ایا در این دیــــــــار کسی هست که هنوز
از آشنا شدن به چهره فنا شده خویش
وحشت نداشته باشد ؟
ایا زمان آن نرسیده ست
که این دریچه باز شود باز باز باز
که آسمان ببارد
و مرد بر جنازه مرد خویش
زاری کنان نماز گزارد؟"
.
نخند رفیق
به عقابی که میان دکلهای برق
سوخته است
مجید تیموری