-
برادرم جری یک آدم اهل مطالعه بود ، یک کرم کتاب حسابی ، اگه عضو خونواده ما نبود ممکن بود یه چیزی بشه . اما چون پسر بابا ننه دزد ما بود ، قاطی یه باند زیر زمینی سارقین ادبی شد . اونا یه حوزه کاری گسترده داشتند ، آثار ادبی گمنام به اسم نوشته های نویسنده های جدید جا می زدن ، به اسم نویسنده های معروف کتابای جعلی ی نوشتن و دنباله شاهکار های بزرگ ادبی رو چاپ می کردند . وقتی جری گیر افتاد در حال نوشتن آخرین فصل کتاب جدید هومر با اسم« اولیس علیه جنرال گرانت » بود ، خلاصه داداش بی نوای ما رو به ده سال آب خنک خوردن با اعمال شاقه محکوم کردند . اما گاس ویلکز بچه پولداری که همونروز به جرم نوشتن بازگشت کمدی الهی بازداشت شده بود ، با اخ کردن ده هزار چوق دو روز بیشتر تو هلفدونی نموند . این همون چیزیه که تو آمریکا یا هر کشور خرابشده دیگری بهش می گن قانون .
اعترافات یک سارق مادرزاد-وودی الن
ببخشید که همش ازین داستان میذارم ولی هربار میخونم جملاتشو لبخند میزنم.دست خودم نیست:11:
-
کافی است کشیش! کافی است! تو هم مثل همه احتیاج داری گاه گاهی اطرافت را نگاه کنی تا مطمئن شوی که هنوز همه چیز خراب، همه چیز نابود و ضایع نشده، تو هم مثل همه احتیاج داری خاطر جمع باشی، به خودت بگویی هنوز یک چیز زیبا و آزاد روی این زمین ..آلود باقی مانده، حتی اگر فقط برای ادامه ی اعتقاد به خدایت باشد. پس اینجا را امضا کن. کشیش، لازم نیست این جوری خودت را زجر بدهی و بترسی: امضا کردن همراهی کردن با شیطان نیست، فقط برای این است که دیگر فیل ها را نکشند. سالی سی هزارتا می کشند.
ریشه های آسمان/رومن گاری
-
وقتی پرندگان حرام زاده باشند،
پرواز،
تمرین قاتلان است...
مسعود کیمیایی / شناسنامه
-
"در زندگی زخم هایی هست که آدم نمی تواند جایش را به کسی نشان بدهد! به همین دلیل رویش چسب زخم می زند. اساسا شاید درست تر این باشد که در زندگی چسب زخم هایی هست که آدم روی زخم های ناجورش می زند."
چسب زخم--ابراهیم رها
-
راستي ،حالا كه دوباره نامه را مي خواندم، يادم آمد كه تاي وطن، دسته دارد،اما من بدون دسته نوشتمش...البته شايد هم وتن ِ من دسته نداشته باشد تا من نتوانم بگيرمش...براي همين درستش نكردم!دسته مال ِ گرفتن ِ با دست است. وتن ِ من دسته ندارد ، بايد با همه ي تن آن را هاگ كرد ، بغلش كرد...
بيوتن رضا اميرخاني
-
نه بابا کسی رو به خاطر دیر رسیدن،کار نکردن،پدر مردمو در آوردن،کاربلد نبودن،دزدی،هیزی،خراب بودن،بی شرفی،بی شعوری بیرون نمیکنن...منو بیرون میکنن که مثل خر کار میکردم،کارمو بلد بودم،باید خرج بچه هامو میدادم،من ناپاک بودم باید منو بیرون میکردند تا اداره پاکسازی میشد....
سهم من****پرینوش صنیعی
-
کتاب «نابودی عفاف، ارمغان فمینیسم» نوشته خانم "وندی شلیت" چاپ آمریکا ماجرایی را عنوان کرده که خواندن آن خالی از لطف نیست. متن این ماجرا به شرح ذیل است:
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت: ببخشید آقا! من میتونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟ مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود،مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد: مردتیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری... میخوری تو و هفت جد آبادت، خجالت نمیکشی؟
جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکسالعملی نشان دهد، همانطور مؤدبانه و متین ادامه داد: خیلی عذر میخوام فکر نمیکردم این همه عصبی و غیرتی بشین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت میبرن، من گفتم که حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم.
حالا هم یقمو ول کن. از خیرش گذشتیم.
مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ...
-
ارميا نگاهي مي كند به مردم دور و بر كه با دست نشانش مي دهند. بعد به آرميتا مي گويد:
-آرمي ،من ديشب روي زمين ِ خدا خوابيده بودم ...
-زمين ِ خدا ؟چند بار بهت بگويم ؟توي آمريكا ،زمين ِ خدا نداريم . زمين يا فدرال است يا نان - فدرال! يعني خصوصي است و صاحب دارد...
بيوتن نوشته ي رضا امير خاني
-
توی یکی ازهمین خونه ها ، همین نزدیکی ها ، دل یکی آتیش گرفته. از روی بام هم که نیگا کنید میبینید که از توی پنجره ی یکی از این خو نه ها آتیش می ریزه بیرون.دل یکی آتیش گرفته. تو
اومدی اما کمی دیر . از ته یک خیابون دراز .مث یک سایه نگرانی .کمی دیر اومدی اما حسابی تجلی کردی و دل یکی رو آتیش زدی.به من میگن چیزی نگو. نباید هم بگم اما دل یکی داره آتیش
می گیره. دل یکی این جا داره خاکستر می شه. کمی دیر اومدی اما یک راست رفتی سر وقت دل یکی و دست کردی تو سینه ش و دل ش رو آوردی بیرون و انداختی تو آتیش و بعد گذاشتی
سر جاش.واسه همینه که دل یکی آتیش گرفته و داره خاکستر می شه. یکی داره تو چشات غرق می شه.یکی لای شیارهای انگشتات داره گم میشه.یکی داره گَر می گیره.دل یکی آتیش
گرفته.کسی یه چیکه آب بریزه رو دل ش شاید خنک شه. میون این همه خونه که خفه خون گرفته ند یک خونه هست که دل یکی داره توش خاکستر میشه. یکی هوس کرده بپره تو دستات و
خودش رو غرق کنه. یکی می خواد نیگات کنه. نه ، میخواد بشنفتت. میخواد بپره تو صدات. یکی می خواد ورت داره و ببردت اون بالا و بذاردت رو کوه و بعد بدونه تا ته دره و از اون جا نیگات کنه.
یکی می ترسه از نزدیک تماشات کنه.یکی میخواد تو چشات شنا کنه. یکی اینجا سردشه. یکی همش شده زمستون. یکی بغض گیر کرده تو گلوش و داره خفه میشه . وقتی حرف می زدی ،
یکی نه به چیزایی که می گفتی که به صدات ، به محض صدات گوش می داد. یکی محو شده بود تو صدات. یکی دل تنگه. توی یکی از همین خونه ها، همین نزدیکی ها ، دل یکی آتیش گرفته.
کسی یک چیکه آب بریز رو دل ش شاید خنک شه.
-----------------------------------------------------------------------------
روی ماه خداوند را ببوس-مصطفی مستــــــور
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-
برای کسی که ایمان نداره متأسفانه خداوندی هم وجود نداره.
-----------------------------------------------------------------------------
روی ماه خداوند را ببوس-مصطفی مستــــــور
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]