در همه دير مغان نيست چو من شيدائي
خرقه جائي گرو باده ودفتر جائي
Printable View
در همه دير مغان نيست چو من شيدائي
خرقه جائي گرو باده ودفتر جائي
يابوي پير دكه روغن كشي
با چشم هاي بسته
گرد مدار گمشدگي مي چرخد
اي روح غار
اي شعله تلاوت ياري كن
تا قوچ تشنه را كه از آبشخوار
از حس كيد كچه رميده
از پشته هاي سوخته خستگي
و تشنگان قافله هاي كوير را
به چشمه سار عافيتي راهبر شوم
مرا چه شده است؟
چشمان نگران ِ من
برای چه کسی .....
بی تابانه ، اینسو آنسو میگردد؟؟؟!!!...
....
وقتی که او رفت
گوئی صداقت
و مهربانی نیز ،
با بالهای بی ریائی،
پروازخودرا آغاز کردند
....
وقتی که او ،
در چشمان من ، زوربای نگریستن ندارد....
و شرمگینانه ، به زاویه ای دگر مینگرد ،
وقتی که او
دارد میرود....
چرا باید ارام باشم؟
....
چشمان نگران ِ من
برای چه کسی .....
دزدانه، اینسو آنسو میگردد؟؟؟!!!...
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتندو به پیمانه زدند
در پاي اجل چو من سرافکنده شوم
وز بيخ اميد عمر بـرکنده شوم
زينهار گلم بجز صراحي نـکنيد
باشد که ز بوي مي دمي زنده شوم
می و میخانه مست و می کشان مست
می کشان مست
زمین مست و زمان مست
آسمان مست
آسمان مست
نسیم از حلقه ی زلف تو بگذشت
چمن شد مست و باغ و باغبان مست
چمن شد مست و باغ و باغبان مست
تا زدم یک جرعه می از چشم مستت
تا گرفتم جانم از نوشی ز دستت
شد زمین مست آسمان مست
بلبلان نغمه خوان مست
باغ مست و باغبان مست
باغ مست و باغبان مست
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بیخبر آید
سلام پایان. خوبی؟
من مست و تو ديوانه ما را که برد خانه
صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پيمانه
در شهر يکي کس را هشيار نمي بينم
هر يک بتر از ديگر شوريده و ديوانه
هر گوشه يکي مستي دستي زده بر دستي
وان ساقي سرمستي با ساغر شاهانه
اي لولي بربط زن تو مست تري يا من
اي پيش تو چو مستي افسون من افسانه
از خانه برون رفتم مستيم به پيش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
چون کشتي بي لنگر کژ ميشد و مژ ميشد
وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
گفتم که رفيقي کن با من که منت خويشم
گفتا که بنشناسم من خويش ز بيگانه
گفتم : ز کجايي تو؟ تسخر زد و گفت اي جان
نيميم ز ترکستان نيميم ز فرغانه
نيميم ز آب و گل نيميم ز جان و دل
نيميم لب دريا نيمي همه دردانه
من بي دل و دستارم در خانه خمارم
يک سينه سخن دارم هين شرح دهم يا نه
تو وقف خراباتي دخلت مي و خرجت مي
زين وقف به هوشياران مسپار يکي دانه
سلام اقا جلال عزيز خوبي؟چه خبر؟
تبريك بايت آواتار و فعاليت
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وان که این کار ندانست در انکار بماند
اگر از پزده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزذ که نه در پرده پندار بماند
ممنون پایان جان.
نظر لطفته
در کوچه های گم هی راه میرویم
با گامهای گیج ,با چشمهای کور
ای مثل من غریب باور نمیکنی
من زخم خورده ام در لحظه ی عبور
ان شب که زخم عشق مرهم نمیگرفت
گفتی غزل بگو.........