با ناله مرا از این نیستان ببرید
مشتی عطشم به سوی باران ببرید
من منتظرم که یوسفم برگردد
چشمان مرا به شهر کنعان ببرید
Printable View
با ناله مرا از این نیستان ببرید
مشتی عطشم به سوی باران ببرید
من منتظرم که یوسفم برگردد
چشمان مرا به شهر کنعان ببرید
یا
به تو می اندیشمـــــــــــــــ
یا
به این می اندیشمـــــــ
كه چرا؟
به تو می اندیشمــــ
عشقهاي بدلي بَراقند
عشقهاي بدلي
-اما-
با تلنگر
آني،
ميشكنند
صدای آب می آید ٬
در حوض دلتنگیم چه میشوئی ؟
کمی آهسته تر ...
ماهی کوچک دلم را در میان دستانت نمی بینی ؟؟
روزي از راه آمدم اينجا
ساعتش را درست يادم نيست
ديدم انگار دوستت دارم
علتش را درست يادم نيست
چشم من از همان نگاه نخست
با تو احساس آشنايي كرد
خنده ات حالت عجيبي داشت
حالتش را درست يادم نيست
تكيه كردم بروفاي اوغلط كردم،غلط
باختم جان در هواي اوغلط كردم،غلط
عمركردم صرف او فعلي عبث كردم،عبث
ساختم جان را فداي او غلط كردم ،غلط
دل به داغش مبتلاكردم خطاكردم،خطا
سوختم خودرا براي اوغلط كردم، غلط
اينكه دل بستم به مهر عارضش بد بود،بد
جان كه دادم در هواي او غلط كردم،غلط
ت
اینک که خواب نیستم ، و به عشق تو نفس میکشم ، تو بخواب ،
تا من برایت لالایی بگویم ، تو گوش کن تا شعری که به عشق تو سرودم را بخوانم.
حالا تو به رویاها برو ، ببین آنجا تو زیباترین رویای منی.
:40:
آنچه از من تا تو گسترده گشته,فاصله نیست!
دنیاییست پر از دلتنگی!
بیا وقتی برای عشق حورا میکشد احساس
به روی اجتماع بغض حسرت گاز اشک آور بیاندازیم
بیا با خود بیاندیشیم اگر یکروز تمام جاده های عشق را بستند
اگر یکسال چندین فصل برف بی کسی آمد
اگر یکروز نرگس در کنار چشمه غیبش زد
اگریک شب شقایق مرد تکلیف دل ما چیست
و من احساس سرخی میکنم چندیست
و من از چند شب نم پیشتر خوابم نزول عشق را دیدم
چرا بعضی برای عشق دلهاشان نمیلرزد
چرا بعضی نمیدانند که این دنیا به تار موی یک عاشق نمی ارزد
چرا بعضی تمام فکرشان ذکر است
و در ان ذکر هم یاد خدا خالیست
و گویی میوه ی اخلاصشان کالست
چرا شغل شریف و رایج این عصر رجالیست
چرا در اقتصاد راکد احساس این مکاره بازاران صداقت نیز دلّالیست
کاش میشد لحظه ای پرواز کرد حرفهای تازه را آغاز کرد
کاش میشد خالی از تشویش بود
برگ سبزی تحفه ی درویش بود
کاش تا دل میگرفت و میشکست عشق میامد کنارش می نشست
کاش با هر دل دلی پیوند داشت
هر نگاهی یک سبد لبخند داشت
کاش لبخند ها پایان نداشت
سفره ها تشویش آب و نان نداشت
کاش میشد ناز را دزدید و برد
بوسه را با غنچه هایش چید و برد
کاش دیواری میان ما نبود
بلکه میشد آنطرفتر را سرود
کاش من یک قناری میشدم در تب آواز جاری میشدم
آی مردم من غریبستانیم امتداد لحظه ای بارانیم
شهر من انسو تر از پروازهاست
در حریم آبی افسانه هاست
شهر من بوی تغزل میدهد
هر که میاید به او گل میدهد
دشتهای سبز وسعت های ناب
نسترن نسرین شقایق آفتاب
باز این اطراف حالم را گرفت
لحظه ی پرواز بالم را گرفت
میروم آن سو تو را پیدا کنم در دل آینه جایی پیدا کنم
قسمتی از مجموعه اشعار دکتر محمود انوشه
مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند
هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند
ناگهان میآید و در سینه میلرزد دلم
هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان میکند
با من از این هم دلت بیاعتناتر خواست، باش!
موج را برخورد صخره کِی پشیمان میکند؟
مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرتکِش است
هرکسی او را به زخمی تازه مهمان میکند
اشک میفهمد غم ِ افتادهای مثل مرا
چشم تو از این خیانتها فراوان میکند
***
عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند
دردِ بیدرمانشان را مرگ درمان میکند
مژگان عباسلو
خواب دیدم به لبم بوسه گرمی زده ایکاش تا آخر عمرم بشوم خواب ترین ...
عشقبازی به همین آسانی است
که گلی با چشمی
بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی
نیش زنبور عسل با نوشی
کارهموارۀ باران با دشت
برف با قلۀ کوه
رود با ریشۀ بید
باد با شاخه و برگ
ابر عابر با ماه
چشمهای با آهو
برکهای با مهتاب
و نسیمی با زلف
دو کبوتر با هم
و شب و روز و طبیعت با ما!
عشقبازی به همین آسانی است .....
شاعری با کلماتی شیرین
دستِ آرام و نوازشبخش بر روی سری
پرسشی از اشکی
و چراغ شب یلدای کسی با شمعی
و دلآرام و تسلا و مسیحای کسی یا جمعی
عشقبازی به همین آسانی است .....
که دلی را بخری
بفروشی مهری
شادمانی را حرّاج کنی
رنجها را تخفیف دهی
مهربانی را ارزانی عالم بکنی
و بپیچی همه را لای حریر احساس
گره عشق به آنها بزنی
مشتریهایت را با خود ببری تا لبخند
عشقبازی به همین آسانی است .....
هر که با پیش سلامی در اول صبح
هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری
هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی
نمک خنده بر چهره در لحظۀ کار
عرضۀ سالم کالای ارزان به همه
لقمۀ نان گوارایی از راه حلال
و خداحافظی شادی در آخر روز
و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا
و رکوعی و سجودی با نیت شکر
عشقبازی به همین آسانی است.
تموم خاطراتت يادم مياد
ياد اون روز که دلت ميگفت منو ميخواد
اگه تو نموني پيشم ديونه ميشم
آخه من چي کار کنم تو بموني پيشم
فکر تو يه لحظه از سرم نميره
من ميگم ميموني اما دل ميگه ميره
ميدونم تو ميري مهرم حروم می شه
ميدونم تو ميري مهرم حروم ميشه
کنار پنجره می آیم
نسیم تبسم تو جاریست
قاصدکها آمده اند
در رقص باد و یاد
سبز
سپید
سرخ...
و این آخرین قاصدک
چقدر شبیه لبخند خداحافظی توست!
بگذار در این قصه
پروانه سرمست بماند
بلبل بخواند
دشت بخندد
چهرۀ من و تو
شاداب بماند
بگذار که بد خواه بداند
در سیطرۀ ما
سَر خود، اگر از دربیآید
نتواند، نتواند.
یک نفر آمد قرارم را گرفت
برگ و بار و شاخسارم را گرفت
چهار فصل من بهاری بود، حیف
باد پاییزی بهارم را گرفت
اعتباری داشتم در پیش عشق
با نگاهی، اعتبارم را گرفت
عشق یا چیزی شبیه عشق بود
آمد و دار و ندارم را گرفت
نمی دانم چرا با آنكه می دانم
از آن من نخواهی بود
چرا با تار و پود جان
برایت خانه میسازم
از تماشایـــــــ آینه سیر نمی شومـــــــ
چقــــــــدر
نگاه تو . . .
به صورتمـــــــ می آید . . .
از تو تا هنوز
چيزي از دست نداده ام، جز عشق
چيزي به دست نياورده ام، جز تنهايي
از تو تا هنوز
رنگِ نارگونِ عشق
سرخ ِ سرخ نبود
دلتنگیــــــ ام را. . .
با بستری از کلمات بپوشانمــــــ
دلــــــم را چه کنم که باز
تو را
صـــــدا می زند . . .؟!
نمی دونم یادت می یاد روزایی که غصه نبود !
حیف که همیشه اون روزا خاطره میشه خیلی زود
زمونی که شعرهای من مال تو بود
دست من از تو می نوشت ، قلب من از تو می سرود
اما که اینفاصله ها چیزی برامون نگذاشت
انگار نمیشه دور بود و پیش کسی دل جا گذاشت . . .
لحظه ی شیرینی که به تو دل بستم
از تو پرسیدم من: تو منی یا من تو ؟
و تو گفتی هر دو
و به تو پیوستم
گفتم :ای کاش پناهم باشی
همه جا و همه وقت تکیه گاهم باشی ...
و تو گفتی هستم , تا نفس هست کنارت هستم...
نه اشک من مرحم دل شکسته توست
نه آسمان بغض کرده ام...
به احترام احساست یک عمر سکوت
---------- Post added at 12:48 PM ---------- Previous post was at 12:47 PM ----------
آنجا که کشتن عاطفه فرهنگ میشود
دلها برای مردن گل سنگ میشود
من بیصدا بیاد خودم ساز میزنم
آری دلم برای خودم تنگ میشود
گاه کوچکم میبینی و گاه بزرگ ، نه کوچکم و نه بزرگ .
تو هستی که دور می شوی و نزدیک . . .
جهان چیزی شبیه موهای توست،
سیاه و سرکش و پیچیده ...
چه بی بختم من،
که به نسیمی جهانم آشوب می شود..!
امواج نگاهت اعتیادآور بود
زیبایی تو فراتر از باور بود
در قاب نگاه چشم من لبخندت
لبخند "ژوکوند"، بلکه زیباتر بود ..
پنجره را كه باز میكنیـــــــ
دلم می آید و
لبــــــ طاقچه ی نگاهتـــــــ
مینشیند!
میبینیـــــــــــــــ؟!
دلمـــــــ بی دام و دانه
جلد نگاهتـــــ شده استـــــــــ...!!!
گفتمش بی تو چه می باید کرد
عکس رخساره ی ماهش را داد
گفتمش همدم شبهایم کو
تاری از زلف سیاهش را داد
وقت رفتن همه را می بوسید
به من از دور نگاهش را داد
یادگاری به همه داد و به من
انتــــــــظار سر راهش را داد
در جلسه امتحان عشق
من هستم و یک برگ سفید .
یک دنیا حرف ناگفتنی ، يك سبد تنهايي و دلتنگي
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود!
در این سکوت بغض آلود ،
قطره کوچک هوس سرسره بازی می کند!
و برگه سفید عاشقانه قطره را به آغوش می کشد!
عشق تو نوشتنی نیست
در برگه ام کنار آن قطره یک قلب کوچک می کشم
وقت تمام است برگها بالا.......!
زمانی کوه بودم،
حالا دیگر آدم شده ام...
می رسیم به هم !؟
---------- Post added 29-12-2010 at 12:04 AM ---------- Previous post was 28-12-2010 at 11:59 PM ----------
لحظه هایی هست که دلم واقعاً برایت تنگ می شود.
من، نام این لحظه ها را "همیشه" گذاشته ام ...
صدایـــــ معلم در کلاســــــ می پیچد
"...... جاهای خالــــی را با کلماتــــ زیر پر کنید"
و من هنــــوز
نمیدانمــــ جای خالیــــــ تو را چهـــــــ چیز پر خواهد کرد ؟
سودی نداشت بودن ِ با تو به غیر " آه"
هرچند بی تو نیز زیان در زیان گذشت ...
هزار بار گفته ام
تو شعر نا سروده ای
نو خط نا نوشته ای
تو آن ره نرفته ای
ببين که دفتر دلم
تهی ز حرف تازه شد
بيا مرا به دست خود.......ورق بزن......ورق بزن
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ما ز دلبستگی حیله گران، بیخبریم
از پریشانی صاحبنظران، بیخبریم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] عاقلان از سر سودایی ما بیخبرند
ما ز بیهودگی هوشوران بیخبریم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] خبری نیست ز عشاق رُخش در دو جهان
چه توان کرد که از بیخبران بیخبریم؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] سرّ عشق از نظر پرده دران پوشیده است
ما ز رسوایی این پرده دران بیخبریم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] راز بیهوشی و مستی و خراباتی عشق
نتوان گفت که از راهبران بیخبریم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ساغری از کف خود بازده، ای مایه عیش
ما که از شادی و عیش دگران بیخبریم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از بچگی
پر کردن جاهای خالی برایم سخت بود
فرقی نمی کرد
فارسی
تاریخ
....
جاخالی نده!
این همه جاخالی زیاد نیست؟
يه روز دل نشست و با خودش فكر كرد و گفت: سنگ ميشم .
سنگ شد و رفت ميون سنگها نشست! اما بعد از مدت كوتاهي
، عاشق يك سنگ ديگه شد ...
دنیا کوچکتر از آن است که گمشده ای را در آن یافته باشی
هیچ کس اینجا گم نمیشود...
آدم ها به همان خونسردی که آمده اند،
چمدانشان را می بندند و ناپدید میشوند...
یکی در مه...
یکی در غبار...
یکی در باران...
یکی در باد...
و بیرحم ترینشان در برف...{شاید هم بهار!!!}
آنچه به جا میماند،
رد پایی است،
و خاطره ای که هر از گاه
پس میزند مثل نسیم سحر
پرده های اتاقت را...
این عشق برای من هیچ نداشت
اما....
گلهای بالشم را " باغبان " خوبی بود
اشک های هر شب من...!!!
ساده نیست فراموشی و خاموشی
من كه هیچكس جز تو را نمی خواهم
یا به هیچ چیز جز تو نمی اندیشم
روی از من اينگونه بر مگردان
ای آرزوی دیرینه ام ...
:40:
نگاهتــــــ
کافیستــــ تا در هوای آمدنتـــــ
بمیرمـــــ . . . !
تو همیشه دعـــوتی
راس ساعتـــــ دلتنگــــی . . .