گلــه دارم گلــه دارم من از عالــم و آدم گـــله دارم.................
گلــه دارم گلــه دارم من از عالــم و آدم گـــله دارم.................
اجازه مي خواهم؛
سـنجاق كنم،
خودم را، به دلواپسـي هایت...
.
.
.
اجازه؟!
در دو روز عمر کــوته سخــــتـــــ جانــــی کرده ام
با همــه نا مهـــربانان مهـــربانـــی کرده ام
هم دلـــی هم آشیــــانی هم زبانـــی کرده ام
بعــد از ایـــن بر چــرخ بازیـــگر امیــدم نیِِِـســــت نیـســــت
آن سر انجـــامــی که بخـــشــاید نویـــدم نیـســـت نیـســــت
هدیــه از ایــام جز موی سپـــیـــدم نیـســــت نیـســـــت.........
صلاح کار کجا و من خراب کجا ... ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس ... کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را ... سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد ... چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست ... کجا رویم بفرما از این جناب کجا
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است ... کجا همیروی ای دل بدین شتاب کجا
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال ... خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست ... قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
نمیدونم این نوشته ی خود من شعر حساب میشه یا نه ولی خوب....
نقل قول:
چپ و راست ,بی وقفه و پی در پی ,سیلی میزند رویای تو بر ذهن من
مادلی داریم دریای جنون سینه ای داریم همچون کاسه خون
کاسه ی خون ازدلم بیرون کنید تا بنالم از غمم چون ارغنون
حال خوش .احوال خوش کی بایدم ؟!!
حالیا درویش دارد صد جنون
تو دنیامی ...
نفس هامی ...
چقد خوبه که هر لحظه تو رویامی ...
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کام دل ما آن بشد و این آمد
رسم بد عهدی ایام چو دید ابر بهار
گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد
اين رو مينويسم چون عيد شده اما تا حالا خانوادم رو نديدم ... دلم پيش اونهاست...(مسافرتن)
هواي خانه چه دلگير ميشود گاهي ... از اين زمانه دلم سير ميشود گاهي
این بار که آمدی، چشمانم را به خودت ... بدوز ! دیگر طاقت دوریَت در من نیست !
پ.ن. این رو خیلی وقت پیش گفتم ...میخوره به حال و هوای امشبم ..