-
در فروبند و بگو خانه تهي است
زين سپس هر كه به در مي آيد
شانه كو تا كه سر و زلفم را
در هم و وحشي و زيبا سازم
بايد از تازگي و نرمي و لطف
گونه را چون گل رويا سازم
سرمه كو تا كه چو بر ديده كشم
راز و نازي به نگاهم بخشد
بايد اين شوق كه دردل دارم
جلوه بر چشم سياهم بخشد
-
در گذرگاه خيمه شب بازي ديگر
با همه تلخي و شيريني خود مي گذرد
عشق ها ميميرند
رنگها رنگ دگر ميگيرند
و فقط خاطره هاست
كه چه تلخ و شيرين دست نخورده به جاي مي مانند
هیوا
-
دل به من بازد و افسون گردد
آه اي دخترك خدمتكار
گل بزن بر سر و سينه من
تا كه حيران شود از جلوه گل
امشب آن عاشق ديرينه من
چو ز در آمد و بنشست خموش
زخمه بر جان و دل و چنگ زنم
با لب تشنه دو صد بوسه شوق
بر لب باده گلرنگ زنم
-
سلام دوستان :biggrin:
......
من اشک سکوت مرده در فریادم
دادی سر و پا شکسته در بیدادم
اینها همه هیچ , ای خدای شب عشق
نام شب عشق را كه برد از يادم ؟!
(كارو)
-
من آنم كه پاي خوكان نريزم
مر اين قيمتي در لفظ دري را
-
الا اي يوسف مصري كه كردت سلطنت مغرور
پدر را باز پرس آخر كجا شد مهر فرزندي
-
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يا مبسما يحاکی درجا من اللالی
يا رب چه درخور آمد گردش خط هلالی
حالی خيال وصلت خوش میدهد فريبم
تا خود چه نقش بازد اين صورت خيالی
-
يارب مرا ياري بده تا خوب آزارش كنم
رنجش دهم دردش دهم وز غصه بيمارش كنم
-
ماندي و ماند بر جاي سادگي دل ها
رفتي و ماند بر جاي تيرگي روزها
ماندي دل آرام رام آن رويت شد
رفتي و ماند بر جاي خستگي سوزها
-
ارغوان شاخه همخون مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابي ست هوا؟
يا گرفته است هنوز ؟
من در اين گوشه كه از دنيا بيرون است
آفتابي به سرم نيست
از بهاران خبرم نيست
آنچه مي بينم ديوار است
آه اين سخت سياه
آن چنان نزديك است
كه چو بر مي كشم از سينه نفس
نفسم را بر مي گرداند