اي روي آبسالي
اي روشناي بيشه تارك خواب
يك شب مرا صدا كن در باغ هاي باد
يك شب مرا صدا كن از آب
ره بر گريوه افتادست
اين كاروان بي سالار
Printable View
اي روي آبسالي
اي روشناي بيشه تارك خواب
يك شب مرا صدا كن در باغ هاي باد
يك شب مرا صدا كن از آب
ره بر گريوه افتادست
اين كاروان بي سالار
رازی درون سینه ی من میسوخت
میخواستم که با تو سخن گوید
اما صدایم از گره کوته بود
در سایه ی بوته ی هیچ نمیروید
...
دل و دين كه به يغما بردي
زده ايي ره من از هر سو
نشنـاسم سـر خـود از پـا
که به چوگان تو هستم گو
دكتر جواد نوربخش
سلام به همه
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
سلام
دریغا لاله این شوره زارم
ندارم همدمی جز درد و داغی
دل من جام لبریز از صفا بود
ازین دلها ازین دلها جدا بود
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
دریغی دارم از آن روزگاران خوش آغاز
سیه فرجام
هنوز اما
مرا چشم خرد خفته است در خواب گرانباری
دریغا صبح هشیاری
دریغا روز بیداری
یاد
نغمه ی همدردارمغان فرشته
خفته
بی سنگرشعرستروندر میکده
هر جا دلم بخواهد
نظاره
به مهتابی که بر...
سه شب
سگها و گرگها
فراموشفریادمشعل خاموشاندوه
قصه ای از شب
مرداب
برای دخترکم لاله و...
زمستان
گزارش
جرقه
لحظه
روشنی
گرگ هار
بیمار
فسانه
داوری
آب و آتش
پاسخ
سرود پناهنده
لحظه ی دیدار
پرنده ای در دوزخ
پند
آواز کرک
چاووشی
هستن
باغ من
منظومه ی شکار
روي نگار در نظرم جلوه مي نمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب مي زدم
...........................
چشمم به روي ساقي و گوشم به قول چنگ
فالي به چشم و گوش در اين باب مي زدم
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
به راه پرستاره میکشانی ام
فراتر از ستاره مینشانی ام
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
...