نگهم جستجو کنان پرسید
در کدامین مکان نشانه ی اوست
لیک دیدم اتاق کوچک من
خالی از بانک کودکانه ی اوست
..
Printable View
نگهم جستجو کنان پرسید
در کدامین مکان نشانه ی اوست
لیک دیدم اتاق کوچک من
خالی از بانک کودکانه ی اوست
..
تو خود حافظا سر ز مستی نتاب
که سلطان نخواهد خراج از خراب
مریزید بر گور من ، جز شراب
میارید در ماتمم ، جز رباب
ولیکن بشرطی که ، در سوگ من
ننالند به جز مطرب و چنگ زن
نمي دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمي خواهم بدانم كوزه گر ازخاك اندامم چه خواهد ساخت
تو خرابِ من آلوده مشو
غم اين پيكر فرسوده مخور
قصه ام بشنو و از ياد ببر
تو سپيدي من سياهم
خسته اي گم كرده راهم
من که با دریا تلاطم کرده ام
راه دریا را چرا گم کرده ام ؟
قفل غم بر درب سلولم مزن
من خودم خوشباورم گولم مزن
ني حديث راه پر خون مي كند
قصه هاي عشق مجنون مي كند
مولوي
سلام فرانك خانوم
حال شما؟
از بقيه چه خبر؟ نيستن
محمد
مژگان خانوم
آفتاب خانوم؟
دست لرزانش به سوي آب رفت ؛
گَرد بي رنگي ميان جام ريخت
قطعه هاي گرم و شفاف عرق
از رخ آن ديو خون آشام ريخت ؛
« بايد امشب ، بي تزلزل ، بي دريغ
كار يك تن زين دو تن يكسر شود
يا مرا همسر بماند بي رقيب
يا رقيب سفله بي همسر شود »
پس به آرامي به بستر بازگشت
سر نهان در زير بالاپوش كرد
ديده را بر هم فشرد اما به جان
هر صدايي را كه آمد، گوش كرد ...
ساعتي بگذشت و كس پنداشتي
جام را بگرفت و بر لب ها نهاد ...
جان ميان بستر از جسمش گريخت
لرزه بر آن قلب بي پروا فتاد
سلام ممنون
مژگان و محمد گاهی می یان مشاعره
از افتاب خبری ندارم
شما خوبی ؟
دلم دردی که دارد با که گوید
گنه خود کرده تاوان از که جوید
دریغا نیست همدردی موافق که بر بخت بدم خوش خوش بموید
گل وصلت فراموشم نگردد
مگر خار از سر گورم بروید
سلام من خوبم:31:
شما بهتری
اونا خیلی توپن:19:
:10::46::21:
:11:
دردی که بهر جان رهی آفریده اند
یا رب مباد قسمت هیچ آفریده ای
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
....................
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی