تو کافردل نميبندي نقاب زلف و ميترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
اگر چه مرغ زيرک بود حافظ در هواداري
به تير غمزه صيدش کرد چشم آن کمان ابرو
Printable View
تو کافردل نميبندي نقاب زلف و ميترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
اگر چه مرغ زيرک بود حافظ در هواداري
به تير غمزه صيدش کرد چشم آن کمان ابرو
واله و شیدا و مستم لیک،محتاج توام. یک نظر بر من نما،ای عارف فرزانه ام.
ما زياران چشم ياري داشتيم
ليك غلط بود انچه ميپنداشتيم
من آن همواره مستم،که سیرابم نکردی هرگز از عشقت.
تو آن هشیار و آگه،که دانی چون کنی مستم
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن
شرط اول قدم ان كه مجبون باشي
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در ان
شرط اول قدم آنه كه مجنون باشي
ياس خوشبوي محمد داغ ديد
صد فدك زخم از گل اين باغ ديد
مدفن اين ناله غير از چاه نيست
جز تو كس از قبر او اگاه نيست
یکی را دوست میدارم . یکی را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نمیداند
نگاهش میکنم . نگاهش میکنم
شاید بخواند از نگاه من که او را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواند.
دست در دست هم نهيم به مهر ميهن خويش را كنيم اباد . فارغ از هر زنده باد و مرده باد ...........
دوش چشم خود ز خون دریای گوهر یافتم
منبع هر گوهری دریای دیگر یافتم
زین چنین دریا که گرد من درآمد از سرشک
گر کشتی بقا گرداب منکر یافتم
موج این دریا چرا فوقالثریا نگذرد
خاصه از تحت الثری قعرش فروتر یافتم