اي همه شکل تو مطبوع و همه جاي تو خوش** * دلم از عشوه شيرين شکرخاي تو خوش
همچو گلبرگ طري هست وجود تو لطيف *** همچو سرو چمن خلد سراپاي تو خوش
حافظ
Printable View
اي همه شکل تو مطبوع و همه جاي تو خوش** * دلم از عشوه شيرين شکرخاي تو خوش
همچو گلبرگ طري هست وجود تو لطيف *** همچو سرو چمن خلد سراپاي تو خوش
حافظ
شهريست در كنار آن شط پر خروش
با نخلهای در هم و شبهای پر ز نور
شهريست در كناره آن شط و قلب من
آنجا اسير پنجه يك مرد پر غرور
شهريست در كناره آن شط كه سالهاست
آغوش خود به روی من و او گشوده است
بر ماسه های ساحل و در سايه های نخل
او بوسه ها ز چشم و لب من ربوده است
فروغ فرخزاد
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست ***لیک کس را دید جان دستور نیست
آتش است این بانگ نای و نیست باد*** هرکسی آتش ندارد،نیست باد.
مولانا
در کمین تو بسی عیب شماران هستند
سینه پر درد ز تو کینه گـــــذاران هستند
داغ بر سینه ز تو سینه فکــاران هستند
غرض اینست که در قصد تو یاران هستند
وحشي
در گوش دلم گفت فلک پنهاني
حکمي که قضا بود ز من ميداني
در گردش خويش اگر مرا دست بدي
خود را برهاندمي ز سرگرداني
خیام
یکدم به درون خود سفر باید کرد
بر رفته و آینده نظر باید کرد
باید که چو مهر و مه به عالم نگریست
و از فتنه ی کفر و دین گذر باید کرد
امیرحسین خنجی
دلم رميده شد و غافلم من درويش*** که آن شکاري سرگشته را چه آمد پيش
چو بيد بر سر ايمان خويش ميلرزم *** که دل به دست کمان ابروييست کافرکيش
حافظ
شبی در بر خلایق بسته بودم
به خلوت با دلم بنشسته بودم
دماغ از جوش فکرت منقلب بود
دو پاس از شب شد و چشمم نیاسود
خنجی
دو چشم باز نهاده نشستهام همه شب
چو فرقدین و نگه میکنم ثریا را
شبی و شمعی و جمعی چه خوش بود تا روز
نظر به روی تو کوری چشم اعدا را
سعدی (علیه الرحمه)
ای دوست بیا قلندر و مجنون باش
با سینه ی چاک و دیده ی پر خون باش
خواهی که به اسرار انا الحق برسی
از دایره ی اهل خرد بیرون باش
خنجی