-
راستي وقتي لغات از معنا خالي شوند،آرميتا با آرميا فرقشان يك تا خواهدبود.مثل ِ اخلاص واختلاس!اخلاص با اختلاس چه قدر فرق خواهند كرد؟صاد با سين كه فرقش مال عربهاست،اخلاص با اختلاس فقط يك تا فرق ميكند...مثل همين تاي شلوار ِشش جيب ِ من...بدهي مديا يك اتو بكشد،تاي اختلاس ازبين ميرودوميشود...اخلاص!
وقتي لغات از معنا تهي شوند ،فاصله ي اخلاص واختلاس را مديا با يك اتو از بين ميبرد...اخلاص واختلاس،هبه و رشوه،ملت و دولت،اين همه ي چيزهايي است كه من از ايران آورده ام...
بيوتن(چاپ هشتم)نوشته ي رضا امير خاني
-
در زیر خورشید بامدادی شادی عظیمی در فضا معلق است... من در اینجا آنچه را که جلال و شکوه نام دارد در ک می کنم:حق دوست داشتن بی حد و حصر. در دنیا تنها یک عشق وجود دارد، در آغوش کشیدن تن یک زن؛ و نیز در برگرفتن این شادی غریب که از آسمان آبی به سوی دریا سرازیر می شود... نسیم لطیف است و آسمان آبی. من این زندگی بی قیدانه را دوست دارم و می خواهم آزادانه از آن سخن بگویم. سبب می شود که از وضع انسانی خودم احساس غرور کنم. با این همه اغلب به من گفته اند چیزی نیست که مایه غرور باشد. چرا؛ چیزی هست: این آفتاب، این دریا... دلم از جوانی آکنده می شود و تنم از طعم نمک و از نمای گسترده ای که در آن لطافت و جلال، با رنگ های زرد و آبی در هم می آمیزند...
آلبر كامو، عروسی در تيپازا
-
هفت فرمان:
۱. هر چه دوپاست دشمن است.
۲. هر چه چهارپاست یا بال دارد، دوست است.
۳. هیچ حیوانی لباس نمیپوشد.
۴. هیچ حیوانی بر تخت نمیخوابد.
۵. هیچ حیوانی الکل نمینوشد.
۶. هیچ حیوانی حیوانکُشی نمیکند.
۷. همه حیوانات برابرند.
مزرعهٔ حیوانات - جورج اورول
-
فتاح عرق چینش را از روی سر برداشت و گفت :
- الیوم ، مملکت ِ ما از دیــار ِ کــفر پلیدتر است ! دست ِ کم در کفرستان به قاعده ای آزادی هست که هرکسی آن طور که خواست ، زندگی کند ، اما اینجا اجبار است آن طور که دیگران می خواهند زندگی کنیم ! آدم باید آن طور زندگی کند که خدا می خواهد ، اما اگر نشد ، آن طور که خودش می خواهــد ، به ز ِ آن طور است که دیگران می خواهند ...
----------------------------------
من ِ او - رضا امیرخانی
-
گذران روز
سونيا انعطاف پذير بود.منظورم نيست که انعطاف پذير مثل يک ترکه،بدنش منظورم نيست.سونيا در فکر کردن انعطاف پذير بود.توضیحش ساده نيست.شايد چون امکان هر جور فرافکنی را به من می داد.به من اين امکان را می داد تا از شخصيت او هر تصور دلخواه ممکن را داشته باشم،می توانست يک زن ناشناس باشد،يک دختر ک الهام بخش،زنی که آدم يک بار در خيابان با او برخورد می کند و سال ها بعد با يک حس غفلت عظيم به يادش می افتد.می توانست احمق باشد و خودخواه،گزنده و باهوش.می توانست يک چيز عالی باشد و زيبا،لحظه هايی هم بود که می شد يک دختر با يک مانتوی قهوه اي و واقعا معمولی.فکر می کنم برای اين آن قدر انعطاف پذير بود،چون در واقع هيچ چيز نبود.
-
«بشر یگانه دشمن واقعی ماست. بشر را از صحنه دور سازید، ریشه گرسنگی و بیگاری برای ابد خشک میشود. بشر یگانه مخلوقی است که مصرف میکند و تولید ندارد. نه شیر میدهد، نه تخم میکند، ضعیفتر از آن است که گاوآهن بکشد و سرعتش در دویدن به حدی نیست که خرگوش بگیرد. معذلک ارباب مطلق حیوان است. اوست که آنها را به کار میگمارد، و از دسترنج حاصله فقط آنقدر به آنها میدهد که نمیرند، و بقیه را تصاحب میکند.»
مزرعهٔ حیوانات - جورج اورول
-
همه ی بادكنك ها روزی می تركند . حقايق و روياهای زندگی چون بادكنكی است كه كودكی در دست گرفته و به دنبال خود می كشد.
كودك با شنيدن صدای تركيدن بادكنكش به گريه می افتد ، اما بعد به دنبال بادكنك تازه ای مي گردد . زندگی تسلسل بادكنك هاست...!
ابرصورتی / عليرضا محمودی ايرانمهر
-
ماه بالا اومده.....خوشبختی اینجاست.....روز سعادت داره نزدیک و نزدیکتر میشه من حتی صدای پاشو میشنوم....مگه حتما باید به چشم دیدش مگه حتما باید اونو شناخت ؟ چه اهمیتی داره اگه ما به اون روز نرسیم؟ بقیه که خوشبخت میشن.....
باغ آلبالو_آنتوان چخوف
-
بذار یه چیزی رو بهت بگم دوست من: تو این دنیا خیلی راحت تره که غمگین باشی تا خوشحال و من ادمهایی که راه راحت تر رو انتخاب میکنند, دوست ندارم. خوشحال باش بخاطر خدا! فقط هر کاری میتونی بکن تا شاد باشی!
35 کیلو امید/آنا گاوالدا/سمیرا ستاری تبریزی
-
هر فردی می تواند در آن واحد ، عاشق چند نفر باشد ، همان غم و اندوه عاشقی را با هر يك از آنها احساس كند ، ولی به هيچ يك از آنان خيانت نورزد . فلورنتينو در حالی كه روی اسكله قدم می زد و اين افكار را در ذهن می پروراند، دچار خشمی ناگهانی شد و زمزمه كرد : انگار قلب من ، بيشتر از يك فاحشه خانه ، اتاق دارد ...!
گابریل گارسیا مارکز-عشق سالهای وبا
---------- Post added at 04:00 PM ---------- Previous post was at 03:58 PM ----------
برای مردم غمگین زندگی در شهر آسانتر است .
در شهر شخص می تواند صد سال زندگی کند بدون انکه متوجه شود مرده و
خیلی وقت پیش تبدیل به خاک شده است...!
موسیقی مرگ / لئو تولستوی