بر باد داد...ای بهار رویا آرزویت میکنم
یک بغل شعر و غزل ها را فدای گفتگویت میکنم
سبز در رویایم امشب گر شوی
ای صبح جان
با دل رنجیده خود روبرویت میکنم
لایقت شاید نباشد
لیک یک شب عاقبت
آبرویم را فدای آبرویت میکنم...
Printable View
بر باد داد...ای بهار رویا آرزویت میکنم
یک بغل شعر و غزل ها را فدای گفتگویت میکنم
سبز در رویایم امشب گر شوی
ای صبح جان
با دل رنجیده خود روبرویت میکنم
لایقت شاید نباشد
لیک یک شب عاقبت
آبرویم را فدای آبرویت میکنم...
هنوز در به در کوچه های خاطره ام
هنوز اسم تو جا مانده کنج حنجره ام
هنوز مثل نخستین نگاه عاشق تو
در انحصار غم عشق در محاصره ام
به عشق اینکه ببینم دوباره میآیی
هنوز روی سکوی کنار پنجره ام
شب از بکارت روحم عبور کرد ولی
قسم به ماه نگاهت هنوز باکره ام
تو را به آینه سوگند میدهم ....؟
مرا به پنجره فولاد شب نزن گره ام
به چشم من غم عشق تو مثل دایره ایست
که من چو عقرب عاشق درون دایره ام
چقدر غم زده در سینه میتپد قلبم
همیشه بی تو من اینقدر غرق دلهره ام
تو مثل طعم غزل های من خوش آهنگی
و من شبیه تو یک واژه در محاوره ام
و لمس برف تنت حسرتی است در روحم
به خشکسالی محض کویر پیکره ام
آنگاه کز شراب دوچشمت فنا شدم
با عشق بار و خالق او آشنا شدم
با دوستی عجین وز غم دور شد دلم
آنگاه کز ندای دمت پر صدا شدم
سیراب گشتم از می ساقی وتشنه کام
از جام پر شراب رخت با خدا شدم
گفتی که عشق من به توپاک و مقدس است
بشنیدم و ز عشق تو پر مدعا شدم
از نور روی ماه تو تا اوج رفته ام
آنشب که پاک وارد این ماجرا شدم
دور هستم از تو لیک کنارت نشسته ام
با یاد یار همره باد صبا شدم
دردی است درد عشق که نبود در او شفا
من نیز اینچنین به غمت مبتلا شدم
مریم تو افتخار منی فاش گفته ام
من با وجود ناز تو ........؟
شبانه باز سری در قدمگه تو زدم
برای عرض ارادت به ساحتت ...؟
گلی بچیدم و با عشق پرپرش کردم
برای ریختن زیر قامتت....؟
همیشه گفته ام و باز هم که میگویم
شدم غلام تو واین نجابتت مریم
بود که در دو جهان یاور محمد باشی
در آن جهان طلبم من شفاعتت ....؟
مست شراب عشقش بی باده مست باشد
بی باده مست یعنی مست الست باشد
نسیمی
ساقی برو و مده شرابم امشب
کز مستی چشم او خرابم امشب
افتاده ز چشم مردمانم چون اشک
زان همنفس آتش و آبم امشب
نسیمی
عشقیمیش سیمرغ، عاشق کوه قاف
عشقه سیغماز لاف و عشق اولماز گزاف
هر کیم ایستر کعبعه یی قیلماق طواف
هم ایچی صافی گئرک هم تاشی صاف
نسیمی
عاشق دلشده هر چند که آواز دهد
کوه تمکین تو مشکل که صدا باز دهد
عاشق از کاوش آن غمزه نمی اندیشد
کبک ما سینه ی خود طرح به شهباز دهد
SAİB TƏBRİZİ
تا خیال لب لعل تو مرا در سر بود
جگر سوخته ام خال لب کوثر بود
کاوش عشق به مقصود رسانید مرا
بحر شد قطره ی آبی که درین گوهر بود
صائب تبریزی
عاشیقین گؤز یاشینا رحم ایلمئمز اول آفتاب
ییغلیماق ایله آپارماز اود الیندن جان کباب
باش وئرنده خنجرِ سیرابینا یئتمز منه
گئرچه سانیر ئوزونو باشدان گئچنلردن،حباب
ایچدی قانلار اول سیتمگر تا کباب ائتدی منی
چئکدی اوتدان اینتیقامین دؤنه دؤنه بو کباب
خاک اولدوم اول کمان ابرو اوخون صید ائتمگه
بیلمدیم گول یاییدان دوشمز یئره تیری شهاب
گر دوتوشسا آتشِ رخساریدن یئرینده دیر
ایلسین عاشیق لر ایله نئجه یوزسیزلیک نقاب
فاریقم سنگی ملامت ایچره جوری چرخیدن
نیلسون گوهرده اولان سویا موجی انقلاب
عقل عشق ائتمک سؤز ایلن سهل ،آسان گؤرونور
باش آغاردی نافه تک،تا قانینی ائتدی میشکیناب
سانمییا هر کیم فنا دونیادا موجود ئوزونو
داخیلی جنّت اولار محشرده صائب،بی حساب
صائب تبریزی