-
به مغازه آرزوها رفتم
آرزوها همه جنس
ابریشم، کتان، ساتن
همه رنگ
زرد و قرمز عنابی
بر سر دَخل خدا را دیدم
رؤیا را متر می زد
انسانها را دیدم
همه در حال چانه زدن
به خودم گفتم
بخَرم، نخرم؟
تهی از مغازه بیرون آمدم
آرزوها را پشت سر گذاشتم
سوار تاکسی تنهایی شدم
و آدرس دلم را به او دادم
و دور گشتم ز شهر بیهودگی ...
-
گاهی اوقات
قطره های شک
می بارند بر زمین باورم
و گیاهان امیدم آفت می زنند
فکر می کنم
چه فایده داشت
اینهمه وجین کردن دل؟
چه فایده داشت
آبیاری احساس
و ریشه دواندن به اعماق وجود؟
تا به کِی آوندهایم
تهی ز حقیقت؟
تا به کِی سبزی برگهایم
وابسته به نور؟
نمی دانم کِی کلروفیل
به واژه نامه پیوست؟
که من فهمیدم
باور من به رشد
تنها یک اعتیاد است
به نور!
و من ناگهان
از زرد شدن ترسیدم!
-
دلم یه شاخه گل ِ زرد می خواد
زرد ِ زرد ِ زرد
درست مثل خورشید
کی می گه زرد رنگ بدیه؟
...
دلم تو را می خواهد
به تمامی !
کاش بیایی
و
من را ا به باغ ستاره ها ببری
(دلم یه بغل ستاره می خواد
می چینی برام ؟!)
...
دلم یه لبخند می خواد
که رو لبت بمونه
...
دلم یه عالمه امنیت می خواد
...
دلم سردشه
یه آغوش گرم می خواد
که توش گم شه
...
تو نیستی
سکوت اما هست
آسمان ِ من نیست
رنگ آبی اش اما هست
دل ِ من چقدر تنهاست زیر اینهمه سقف
...
دلم می خواد فردا با لبخند از خواب بیدارشم !
دلم می خواد بیدار که شدم همه جا پر باشه از عطر ِ گل ِ مریم
همین !!!!
-
اینجا
پراست از بوی ِ الکل
و
سکوت ِ دیوارهایی که سردند و بی روح
اینجا
خورشید که می اید
صبح می شود
به همین سادگی !
آدم ها می ایند و می روند
و خورشید که می رود
شب می شود
همه می میرند انگار!
(ساعت خواب و بیداری ِ آدمها
مثل دنیای کوچک من نیست )
اینجا
همه دروغ می گویند
همه نگاه ها ازآدم فرار می کنند
و من از دروغگو ها متنفرم
اینجا
نگاه ها فرسوده اند
هوا سرد نیست
سنگین است
(چقدر هضم هوای سنگین سخت است !)
اینجا
همه با هم قهرند انگار
و انتظار تنها وجه تفاهم آدم ها ست
اینجا
همه منتظرند
همه منتظریم
اینجا درست زیر پای آسمان است
-
تو آلوده ای
به من
تنه ات که خورد گفتی:
عروس خستگی هایت
این حجله ی تاریک را
سیاه نمی پوشد
حالا
آنقدر تاریک است
که پیراهن سیاهم
روی طناب
اندام ترد عروسی
رها شده را
می خواهد که بپوشاند
گناهی
که اینبار در یک روز آفتابی
جرقه ای زد و بارید
بارشی گرم
تند و عمیق
اما ... لباسها روی طناب؟
بگذار بماند
شاید
رنگ بدهند
سیاه رابه سفید.
-
این تویی
که رها و سرخوش
میگذری
بیهیچ نگاهی
و حتا سلامی
و این منم
که تنها و درخود
میشکنم
بیهیچ گناهی
و حتا کلامی
gonahkar.com
-
خيره ميشوم
به جوابهاي سوال هاي
نپرسيده ام...
مي شود آيا از سر خط
شروع كرد
بي پاسخ گذاشت و رفت...
اينطور شايد
تنها رفوزه ي امتحان
من
مي شدم
و تو
برنده بودي
كاش جوابها را بلد نبودم
-
تا دست به رنگ ميشوم
بر صفحه های مضطربم
تنها تويی که
می آيی و دوباره جای هر نقشی تکرار می شوی
شده م يک نقاش کليشه ای
ببين چه ها که نمی کنی !
-
به دین عشق
مومن می شویم و
به پیامبری دل هامان
راه از چاه می شناسیم و
تنها به ساز خودمان می رقصیم
تا
شاعر بمیریم
-
شما نمی دانید چه ام شده است
از کوچه پس کوچه های پشت پنجره تان می گذرم و
دلم به اندازه ی تمام ظرف های آشپز خانه مان شکسته است و
شما نمی دانید چه ام شده است
دلم به اندازه ی نبض تن تمام گنجشک های حوالی شما تند می تپد
دلم به اندازه ی همه ی کسانی که برای رسیدن به جایی دیرشان شده شور می زند
دلم قدر همه ی تا به حال خواستنم دیگر تو را نمی خواهد و
قرار هم نیست شما بفهمید چه ام شده است !