در اندرون من خسته دل ندانم كيست
كه من خموشم و او در فغان و فرياد است
Printable View
در اندرون من خسته دل ندانم كيست
كه من خموشم و او در فغان و فرياد است
تو ستاره غريبي تو شكوه باور من
شب عاشقيست يارا بنشين برابر من
تو چه کرده ای که عمری ز پیت دویده ام من
به خدا قسم که با تو به خدا رسیده ام من
صدای اصفهانی رو عشقه !
نشان يار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه گفت بريد صبا پريشان گفت
فغان که آن مه نامهربان مهرگسل
به ترک صحبت ياران خود چه آسان گفت
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تنهايي ما در دشت طلا دامن كشيد.
آفتاب از چهره ما ترسيد .
دريافتيم ، و خنده زديم.
نهفتيم و سوختيم.
هر چه بهم تر ، تنها تر.،
از ستيغ جدا شديم:
من به خاك آمدم،و بنده شدم .
من و مقام رضا بعد از اين و شکر رقيب
که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت
غم کهن به می سالخورده دفع کنيد
که تخم خوشدلی اين است پير دهقان گفت
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو كه دادي به وقت .... دن بكش اكنون تو درد زاييدن !
تابش چشمانت را به ريگ و ستاره سپار
تراوش رمزي در شيار تماشا نيست
نه در اين خاك رس نشانه ترس
و نه بر لاجورد بالا نقش شگفت
در صداي پرنده فرو شو
اضطراب بال و پري سيماي ترا سايه نمي كند
درويش مکن ناله ز شمشير احبا
کاين طايفه از کشته ستانند غرامت
در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی
بر میشکند گوشه محراب امامت
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
البته چون شعر بالا از ايرج ميرزا بود خودمم قبولش ندارم پس يك بيت ديگه :
ترسم كه به مقصد نرسي اعرابي
اين ره كه تو ميروي به تركستان است