-
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
آن جوان بخت که میزد رقم خیر و قبول
بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک
رهنمونیم به پای علم داد نکرد
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
نالهها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
-
در سکوت
بی تردید
در سر گیجه خواهی بود
دستانت در پشت سرت بسته شده
وجودت فرورفته در انزوا
جهنمت چند برابر شده
نقش بر زمین شده
کشمکش آغاز شده
ضربه توان فرسا زده شده
همه ات به هیچ تبدیل شده
به نیستی
رسیده ای به نهایت افت
اراده ات ناپدبد شده
دروغ روشن و بلوری است
دفاع کردن
آبراهه سرخ
حرف آخر زده شده
در لیست سیاه ثبت شده
باز سرگیجه تو را خواهد کشت
[جیمز هتفیلد-قرعه مرگ]
-
تا شد به زلف يار سرشانه آشنا
مسجود قدسيان همگي شانه من است
امام خميني(ره)
سلام دوستان خوبيد همگي؟
-
تو برام خورشيد بودي
توي اين دنياي سرد
گونه هاي خيسمو
دستاي تو پاك مي كرد
حالا اون دستا كجاست
اون دو تا دستاي خوب
چرا بي صدا شده
لب قصه هاي خوب
سلام
ممنون شما خوبی؟
رسیدن به خیر
-
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من مگری و مگو دریغ دریغ
به دوغ دیو درافتی دریغ آن باشد
جنازهام چو ببینی مگو فراق فراق
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
-
در دل من چيزي است مثل يك بيشه نور مثل خواب دم صبح
و چنان بي تابم كه دلم مي خواهد
بدوم تاته دشت بروم تا سر كوه
دورها آوايي است كه مرا مي خواند
سهراب سپهری
سلام
-
در عاشقی گریز نباشد زساز و سوز
استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم
شیراز معدن لب لعل است و کان حسن
من جوهری مفلسم ایرا مشوشم
سلام بادتان!
-
مثل سرگذشت درياست قصهات ٬ عزيز از دست رفتهام !
هميشه آبی ٬
هميشه آرام ٬
ميان موجی از دلواپسیها ٬ هميشه غمين
به که آويزم ميان اين همه دلتنگی؟
ميان اين خزان نو رسيده بهار؟
به که برم شکايت اين خاک سرد ؟
شکايت غريبانه اين سفر بی کلام ؟
-
ما بدهکاريم
به کسانی که صميمانه ز ما پرسيدند
معذرت می خواهم چندم مرداد است ؟
و نگفتيم
چون که مرداد
گور عشق گل خون رنگ دل ما بود
سلام همه
-
این خیلی قشنگه....
در این دوران که از آزادگی نام و نشانی نیست
در این دوران که هر جا"هر که را زر در ترازو،
زور در بازوست"
جهان را دست این نامردم صد رنگ نسپارید
که کام از یک دگر گیرند و خون یکدگر ریزند
در این غوغا فرو مانند و غوغا ها برانگیزند.