مست شد!
خــواست که ســ ـاغر شکند!
عهد شـکست...
فرق پیمانه و پیمان ز کجا داند، مست . .
با تشکر مهران...
Printable View
مست شد!
خــواست که ســ ـاغر شکند!
عهد شـکست...
فرق پیمانه و پیمان ز کجا داند، مست . .
با تشکر مهران...
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت!
هوشنگ ابتهاج
دلم را دوست دارم؛
وقتی برایِ تو تنگ میشود
وَ تو را دوست ندارم
که دلتنگَم میکنی .
افشین صالحی
بده ساقى شراب آتشين مست و خرابم کن/
که امشب دلبرم در مجلس بيگانه مى رقصد
من که در زیر
درد واره های خود
آوار شده ام
چگونه غم دلشوره های جهان را
بدوش کشم ؟!!!
نیامدن هزار بهانه می خواست و آمدن یکی،
دلــتــنــگــت بودم . . .!
سید علی صالحی
دلتنگت هستم
لبهایم که وا میشوند،
یا به یادت آهی به وسعت دود "سیگار" میکشند
یا نامت را دیوانه وار ، بلند بلند زمزمه میکنند . . .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دل تنگتم . . .
بیا قدم بزنیم...
من با "تو"،
تو با "هرکه" دلت خواست!
فقط بیا قدم بزنیم
لیـــاقــت مــی خواهــد
بـــودن در شعــر هـــای دختــریــــ کهــــ
بـــــا تمامــــ عشقــش نبـــودنـــت را اشکــــ مــی ریـــزد
تعجـــب نکــــن !!
در بی لیـــــاقتی تـــو شکـــی نیـــست
اینجـــا دلیـــل بــودنـــت میـــان بغــــض هــــایـــم
خــریتـــــ خـــودم اســـت نـــه لیـــاقــــت تــــو …!
چرا چـشـمـای من خیسه؟
چرا عـکـساتـــو میبـوسم؟
مـثـه بـاغی که خشکـیـده
دارم از ریـشـه میپـوسم
مـثـه دیـوونــههـا گـیجــم
همش بـیـهـوده میخـنـدم
دو تـا عـاشـق که میبینم
سـریع چـشـمـامو میبندم
خـودم داغـــم نمیفـهـمـم
زمان راحـت جـلـو میره
میخوام چـیـزی بگـم اما
گـلــومُ بـغــض میگـیـره
یعنی دیــوونـگــی ایـنــه؟
یعنی من دیگـه دیوونه َم؟
چـرا هـر روز سـاعتها
به عکست خیره میمونم؟
میخوام دیـوونه بـاشم تا
بـه ایـن دنـیـا بـفـهـمـونم
مـیـون ایـن هـمـه عـاقـل
فقط من گیج و دیوونـه َم
تـوُ ایـن روزای دلـتنگی
دارم هـر لحظه میبـارم
آخه دیوونگی چاره ست
واسه دردی که من دارم
جــواب ایـن چـراهــا رو
تـــویی که خوب میدونی
نمیتــونــم ازت رد شــم
تـــویی که خـوب میتونی
«سیامک عباسی»
● بـگـذر تـــابـســتـــاטּ . . .
حـ ــآلـَـم. . .
بــا تـــو خـــوبـــ نـمـ ــے شَـــوَد . . .
پــآیــیــز . . .
چـــﮧ خــــوب ڪــﮧ در راهــــ ـی
.
.
.
● غُــروب آخـــریـــن جــمـعه ی تـابســـتان /
با تشکر مهران...
چه غریب ماندی ای دل، نه غمی، نه غمگساری
نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری
سحرم کشیده خنجر، که چرا شبت نکشته ست
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری ............
شبها در خود
مچاله می شوم
سر جایم غلت می خورم
پاهایم ضعف می رود
بالشتم را این رو و آن رو می کنم
چند ساعت یکبار در یخچال را وا می کنم
بی دلیل موبالیم را چک می کنم
بغض می کنم
بعضی اوقات گریه می کنم
پنجره را وا می کنم
شاید چراغ خانه ای روشن باشد
همه خوابند
صدای ضعیف بوق ماشینی از دور می آید
کلافه ام
کلافه
کلافه
کلافم بدون تو گره خورده است.
لحظاتی هست,
استخوانهای اشیا میپوسد,
و فرسودگی از در و دیوار میبارد.
لحظاتی هست,
نه آواز گنجشک فروردین,
نه صدای صمیمی از آن طرف سیم,
و نه نگاهِ مادر در قاب قانعت نمیکند.
زندگی قانعت نمیکند,
و تو به اندکی مرگ احتیاج داری...
تنهايـی...
تاوان همـه خوش بينی هایی است
کـه بـه دنيا و آدمهای اين روزها داشتم...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پاییزرا ساده منگر...............
پاییزدرست است که..................
اتحاد جنون امیز برگ است با نور...............
اما خوب که گوش کنی...................
صدای خش خش برگهارا میشنوی...............
که چقدر غم بار و سخت است ! ..................
پاییز درست است که..................
هربرگش عاشقانه برگی ست که...............
همرنگ خورشید شده است اما.................
به اجبار،رخت بر بستن.................
از آن خانه ی پا بر جا چه سخت است !!..................
کسی یادی نخواهد کرد ..................
که این برگها اگر آرام شکستند ،................
صدای زندگی را کوک کردند ،................
اگر تنها به هر سازی ...............
به هر سویی گذشتند ،................
صدای تلخ نا امیدی را ..................
پشت قلب خفته ای در هم شکستند!!..
صدای پای تو در گوش کوچه ها جاری ست
و گریه آخر این ماجرای تکراری ست
نه شب شده ست ـ که مهتاب بیش و کم بزند ـ
نه قصّه است ـ که باران به صورتم بزند ! ـ
زمان به سر نرسیده ، زمین به هم نشده
و هیچ چیز از این روزگار کم نشده !
همان که بود : همان تکّه سنگ گرد مذّاب
همین که هست : همین آسمان و جنگل و آب !
ببین که تیغ تو بر استخوان نخورده عزیز
ببین که رفتی و دنیا تکان نخورده عزیز !
حامد ابراهیم پور
حالا دیگر
یک خط در میان گریه میکنم،
حالا دیگر
شانههایم صبورتر شدهاند
و با هر تلنگری که گریه میزند
بیجهت نمیلرزند!
انگار دیگر هیچ اتفاقِ عاشقانهای
از چشمهایم نمیافتد
و پاییزِ من
اتفاق زردیست
که میتواند
ناگهان در آغوشِ هر فصلی بیفتد!
حالا تو هی به من بگو
بهار میآید...
نسترن وثوقی
گاهی عمر تلف میشود ؛
به پای یک احساس ….
گاهی احساس تلف میشود ؛
به پای عمر !
و چه عذابی میکشد ،
کسی که هم عمرش تلف میشود ؛
هم احساسش ........
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نگرانت شدم
نکند
تنهايي
دلتنگي
دوري
خسته ات کند ...
دلتنگ که شدي
پيش خودم برگرد ...
قطارم
مثل یک بغضِ آهنین
هر غروبِ جمعه
درست روی گلوگاهِ من ترمز میکند
ایستگاهی متروک
بی هیچ مسافری
و قطاری که بی عشق
نه پایِ کندن دارد
نه جانِ ماندن..
هر غروبِ جمعه
قطارم سوت میکشد
من... دود میشوم
بـه وقــت تنهــایــی ،
مــرد، زیــر بــاران سیگــار مــیکشــد؛
زن، پشــت پنجــره !
امــا نــه بــاران مهــم اســت،
نــه مــرد، نــه پنجــره، نــه زن!
مهــم،
تنهــایــی اســت کــه دود مــیشــود .
رضا کاظمی
روز به انتظار ِ شب ام
و شب به انتظار ِ روز
و در این بین
هیچ کس
انتظار ِ مرا نمی کشد.
زخم که کاری باشد
مثل من میشوی!
مینشینی
نگاه میکنی
سکوت میکنی
سکوت میکنی
سکوت میکنی و...
یک لبخند تلخ .........
میان این همه دل تنگی
دلم تنها برای تو غم انگیز است
که میروی آن راهی را که نباید بروی
گفتم نرو راهی که میروی
من خط های بین آن را کشیده ام
گفتم نرو .............. نگفتم ؟؟؟؟؟
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بعــضے درد ُ دل هـــا
"گــوش" نمے خــواهــد
"گــوشه" ے آغــــــوش مے خــواهـــد . .
و بعد از رفتنت ....
تنها من ماندم و فانوسی از خاطره ها کنج طاقچه اتاق
دود میکند و میسوزد و می سوزاند !!!
مریم فراهانی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مرگ خندید و
زندگـی از نو آغاز شد...
ولــی گاهــی سکوتِ خنکای سایه ی درختِ تنومندی که مرد همسایه به آن تکیه زده و
موسیقــی آرامِ گرامافون کهنه ی پدربزرگِ پیرم، تنهــایی شب را همانندِ سرخی غروبِ هر روز زیبا میکند...
شب سردیست و من افسرده
راه دوریست و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
میکنم تنها از این جاده عبور
اینجا .....
سالهاست که زمستان است !
قلبها تاریک
دستها سرد
نگاه ها زمستانی ...
اشک در چشم یخ می زند و بغض در گلو
این روزها ....
گرمترین آغوشی که پیدا میشود .... آغوش آدم برفی هاست !
مریم فراهانی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نمیدانستم تمام فکر من او بوده در حالی که تمام فکر او; او...
نمیدانستم بازیچه ای بیش نبودم
نمیدانستم من عروسک لحظات بیکاریش هستم
نمیدانستم جلوی تنها کسی که زانو زدم برای ابراز عشقم زانو زدنم او را تحریک میکند برای گردن زدنم...
آهای فلانی... رویایت شیرین تر بود ...
ع.ق
این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش !
همین بس که :
نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است ،با تیغِ کُند
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
رهــایــم کــن تنــها بـا همـین خیــال خــام
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
رهــایــم کــن تنــها
بـا همـیــטּ خیــال خـام
کنــار رویـــای بــودنت . .
مـے خـواهـم
به حــال خـودمــ بــاشم
بـا خیـــالت همیشـﮧ
خـــــنده هستـ
بــــوسـه ـهستــ
شــــآدے ـهـستـــ . .
انـگار هَــمه چــیز
بــوی خوشــبختــ ــی مـی دهـد
دلـخوشــی هــایم کــوچکــ
و دلــم قــآنــع است . .
از روزی ڪـﮧ خیــالــت اینــجاستــــ
آینــه را هـــم پــاک نـــکـردم . .
مبــادآ
چشــم در چــشم حـقــ ـیقـ ـت شَــوَم
اصـلا حـقـیقـ ـتـ بــاشـد ـسـهـم تــو
خیــال خــآم بـرای مَـن . .
- گیلدا ایازی
با تشکر مهران...
بعد از آن بحث تلخ و طولانی
امشب اینجا شبیه یک جانی
با همان کلت کهنه در دستت
آمدی که مرا بترسانی
از چه باید بترسم اما من
تَرک این مرد رو به ویرانی؟!
از مجالی برای آزادی
می گریزد کدام زندانی؟
مثل هربار جا نزن امشب
بچکان ماشه را به آسانی
یک گلوله بزن به تنهاییم
یک گلوله به قلب سیمانی
یک گلوله به هرچه بین ما
به همان ها که خوب میدانی
یک گلوله به روزهای سیاه
به همین گریه های پنهانی
یک گلوله بزن خلاصم کن
یک گلوله میان پیشانی...
امیر حسین رضایی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خسته ام
از این دلداری های مجازی
دلم
شانه های حقیقی
می خواهد ...
نـه بـــــــــه آمـــدن کـسـی دلـخـوشــــــــــــم ،
نـه از رفـتــــــــــــن کـسـی دلـگـیـــــــــــــــــر ؛
بـی کـسـی هـم عـالـمـــــــــــی دارد . . . !!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تــنـهـایــے را دوســـت دارم .
عـادت کـــرده ام کــــﮧ تــنـهــا با خــودم باشـــم ،
دوســتــے میــگـفت عـیــب تــنـهـایــے ایــن اســت کـــﮧ
عـادت مــیـکـنــے ... خــودت تـصــمـیـمــے مـے گیرے ،
تــنـها بـــﮧ خــیـابان مــے روے،
و بـــﮧ تــنـهـایــے قـدم میزنـے .
پــشـت مــیـز کــافـے شــاپ تــنـهـایــے مـے نشینـے
و آدمــهـا را نــگاه میــکنے ،
ولــی مــن بـــﮧ خـاطر هــمـیــن حـــــــس دوســـتـش دارم .
تــنـهـا کـــﮧ باشـے نگاهـــت دقــیـق تــر مــے شــود و مـــعـنـا دار ؛
چــیـزهــایــے مـے بینے کـــﮧ دیگران نــمے بینند،
در خــیـابان زودتر از همـــﮧ میــفـهـمـے پایــیـز آمده
و ابرها آســمـان را محـــکـم در آغــــوش کشـــیـده اند
مــیـتـوانــے بے توجـــﮧ بـــﮧ اطــراف،
ســاعتهــا چـشـم بـــﮧ آســـمان بــدوزے و تــولد باران را نظاره گــر باشــے.
بــــراے هــمـیـن تــنـهـایـــے را دوســـت دارم
زیرا تــنـهـا حســے اسـت کـــﮧ بــــﮧ مــن فــرصـت مـــی دهــد خـــودم باشـــم ...
نگران اشکهایم نباش !
از لبخندم بترس
که معنایش اشکهای فردای توست
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو رفته ای
و بحران نوشیدن چای بی تو در کافه ها
مهم ترین بحران خاورمیانه است و
این احمق ها هنوز سر نفت می جنگند
پوریا عالمی
اولش با رفتنت
چشمانم را مه می گیرد
دور تر که می شوی
باران شروع می شود
چند ساعت بعد
از درد به خود می پیچم
و گردبادی می شوم
که تمام عکس هایت را در آغوش می گیرد و
می بلعد
هوای توست که هر لحظه طوفانی ترم می کند
و من
نگران روزهای آینده ام
دعا کن که خدا
برای نجاتم نوح را بفرستد
چه آشوبیست در دلم
وقتی نمی دانم
در
نبودنم...
به
بودن ِ
چه کسی فکر می کنی...!