پیراهنت را قرض میدهی؟
می خواهم مشقهایم را بنویسم
آخر میدانی چیست؟!
قلب من
به اندازه ی پیراهن تو سفید نیست!!
Printable View
پیراهنت را قرض میدهی؟
می خواهم مشقهایم را بنویسم
آخر میدانی چیست؟!
قلب من
به اندازه ی پیراهن تو سفید نیست!!
دستمال كاغذي به اشك گفت:
قطره قطرهات طلاست
يك كم از طلاي خود حراج ميكني؟
عاشقم
با من ازدواج ميكني؟
اشك گفت:
ازدواج اشك و دستمالِ كاغذي!
تو چقدر سادهاي
خوش خيال كاغذي!
توي ازدواج ما
تو مچاله ميشوي
چرك ميشوي و تكهاي زباله ميشوي...
سطر اول
او می آیــد
سطر دوم
او می رود
دو سطر بیشتر نیست......
بیهوده آنرا
هزار و یک شب می کنیم
سیـــــــــــاهی ِ زیر چشم هایم را دوست دارم
جـــــــــــــای پــــــــــــای رفتن توستــــــــــــــــــ
خدایـــا آلودگــــی آدمهـــــا از حـــد گذشتـــه
دنیـــــا رو چنـــد روز تعطیـــل نــمی کنــــی؟
یــــاد آور سوره ی توبـــــــــه ای برایم !
بی بســــم الله آمدی
و به توبـــــــه کردنم انداختــــــــــــــی
هیزم شکن
همیشه دلش با درختهاست.
پرنده
از کف آسفالت دانه میچیند
پرنده چرخ اتوبوس را نمیبیند.
نمی دونم چی باید بخونم
اشکام پایین میاد رو گونم
شاید سرنوشت ما همین بود
بی تو من ، تنها بمونم
یه نگاه گرم و عاشقانه
من و تو ، تو اون هوای برفی
گذر ثانیه های آخر
یه سکوت ، نه صحبتی ، نه حرفی
دلم گرفته
بازم یاد روزهای گذشته ، دارم می افتم
دوست دارم هایی که من به تو می گفتم
دلم گرفته
دیگه نمی تونم من این جا آروم بشینم
تویی برام عزیزترینم
چیزی نگفتی
بعد از این هم نگو
دلم را تکانده ام
آن احساس را ریختم دور...
با این حال وقتی تو نباشی ٬ دل من می گیرد ...
قلبمـــــ می ایستد
بعد
آرام آرام
دراز می کشـــد . .
تا از
روی آن رد شــــوی . .
این روزها
تمام نام های شبیه دروغ را
دور ریخته ام
تمام بودهای معطل میان نام های دیروز ...
شاید هم فردا
اين ماه عادتم شده در وا نمی کنم
از پشت شيشه برف تماشا نمی کنم
از ترس زرد بودنشان پشت پنجره ـ
يک لحظه هم نگاه به گلها نمی کنم
آوازهای راديو مستم نميکنند
اخبار صلح وجنگ ، تماشا نمی کنم
اين روزها از آينه ها طفره ميروم
با حرفهای راست مدارا نمی کنم
بيرون از اين اتاق مکرر نرفته ام
پرواز از اين قفس به تماشا نمی کنم
در کفشهام شوق سفر خاک می خورد
پای سفر ندارم اگر پا نمی کنم
چنديست نامه هام پر از بی نشانيند
يعنی خودم خودم را پيدا نمی کنم
اين ماه ، باورم شده در خانه نيستم
گيرم که زنگ هم بزنی...
وانمی کنم
افتاده اگر به خاک دیدی از شاخه جدا شقایقی را
یا در دل موج سهمناگین توفان بشکسته قایقی را
ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور
در صبح بهار جای شبنم در گونه گل تگرگ دیدی
یا صید به خون کشیده ای افتاده به دام مرگ دیدی
ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور
چون من به نگاه دلفریبی گر عاشق و بی قرار گشتی
در دشت جنون بی ترانه سرگشته تر از غبار گشتی
یا پیر شدی چو من دریغا از آینه شرمسار گشتی
گفتی که همیشه یاد من باش من یاد تو بوده ام همیشه
من هر غزل و ترانه ام را بهر تو سروده ام همیشه
هر صبح پس از نیایش من از ته دل دعات کردم
در قصر بلور آسمونها فریاد زنان صدات کردم
ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور
شاعر رو نمیدونم کیه
پشت تنهایی این پنجره ها
چه به صف آمده غمهای دلم
یک نفر نیست مگر پنجره را باز کند
قصه دیدنم آغاز کند؟
دلم از پرده به جان آمد و از شیشه شکست
چشم من خیره به راه ز دلم می پرسد
آخه باید ز کجا تا به کجا
تا به کی تکیه به دیوار در این چله نشست؟
در دلم پنجره ای رنگ سکوت است
سکوت
مهر کردند در خاطراتم آنگه که بیگاه شدمby strolleR
خبر از عزیزم بدادند و بیمار شدم
من و غرش سهمگین بلا
یا رب این چه مصیبت بود گرفتار شدم
یار و یاوری نیست همه گریانند
با اشک و دیده خونین دمساز شدم
یادت که هست
انگار
همین دیروز بود
گفتی
چشمانم از روی تو
سیر شد...
باورش سخت بود
اما همین بود
گفتی نمی مانی
کاش در خواب بود
اما فریاد زدی
که بیدارم
گفتی
تو را به خاطره ها می سپارم
فقط همین...
براستی
چه زود
دیر شد
خـــــانه ام یک کلیــــد بیش نداشتـــــــ
به تــــــــو دادم
و سرگردان خیــــــــابان ها شدم
"شهاب مقربین"
از سیـــــــاره ای
دور
دور
دور
با تــــــــــــــو حرف می زنمــــــــــ
کجا بردی
این دل بی صـــــــــــاحب مـــــــــــرا
"شهاب مقربین"
گفتم شايد نديدنت از خاطرت دورم کنه
ديدم نديدنت فقط مي تونه که کورم کنه
گفتم صداتو نشنوم شايد که از يادم بري
ديدم تو گوشام جز صدات نيستش صداي ديگري
نديدنو نشنيدنت، عشقت رو از دلم نبرد
فقط دونستم بي تو دل، پر پر شدو گم شدو مرد
بعد از تو باغ لحظه هام حتي يه غنچه گل نداد
همش مي گفتم با خودم نکنه بميرمو نياد
اين روزا محتاج توام ..من نميگم دلم گرفت
فردا اگه مردم نياي ..چه فايده نوشدارو ديگه
ما را کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است
بامت بلند باد که دلتنگیت مرا
از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها هجری و شمسی
همه
بی خورشیدند...
در زمینی که زمان کاشت مرا
گل زیباش بجزء خار نبود
پستی و هرزگی و هرزه دری
حسرتها بهر کسی عار نبود
زارو بدبخت و گرفتار کسی
که به این عار گرفتار نبود
خوب است فراموشی هست
و می تواند مرا در بر بگیرد
که آرامم کند
تا یادم نیاید این نبودنِ حتی " مـــا " ی بی حوصله
از نباریدن کدام ابر سیاه است...
از اینجا و هیچ جا
تا حیرت می روم...
در آسمان زمینم
این چشمها، مال من نیستند
نه چیزی دارند پر كنند
نه خالی...
چشم ها را میبندم
شبیه هیچ...
تا هر كجا
باز آغاز كنند...
روزی سر بر خواهم آورد
از لابه لای ابرهای سر درگم و بی نشان
و اوج را حس خواهم کرد
اوج وجود
اوج هستی و...
من یک زمینی ام
پاهایم گرما و سرما را حس کرده اند
گاه خارهای زمین پاهایم را آزرده اند و
گاه گاهی سبزه با طراوتش
آرامش را برایم به ارمغان آورده است
همیشه آسمان را در آغوش گرفته ام
و هماره او را در آغوش می فشارم
تا اینکه روزی برسد که با او یکی شوم.
ببار بـارانــــــ
مـن سـفــــــر کـردهـــــ ای دارم
کـه یـادم رفـتـــــــ ..
آبـــــــ پـشت پـایـش بـریــــــزم ..
حــالا من ماندهـــــ ام و
پنجـــــره ای خالی
و فنجان قهـــــوه ای كه
از حرفــــــهای نگفته "پشیمــان استــــــ " . . .!
شبا فکر و خیال تو چرا خوابم نمی گیره
نه تنها لحظه هام حتی تموم خونه دلگیره
حالا که شب به شب رفت و توام تنهایی سر کردی
توی تنهایی می پوسم نمی ذارم که برگردی
ميان ابرها سير ميكنم
هر كدام را به شكلي ميبينم
كه دوست دارم
ميگردم و دلخواهم را پيدا ميكنم
ميان آدمها اما
كاري از دست من ساخته نيست
خودشان شكل عوض ميكنند
بـراي اتـفـاق هـايي كه نـمي افـتـد ...
بـراي دستـي كـه نـگـرفـتم
بـراي اشكـي كـه پـاك نـكـردم
بـراي بـوسـه اي كـه نـبــود
بـراي دوسـتـت دارمـي كـه مـرده بـه دنـيـا آمــد
بــراي مـن كـه وجـودم نـبـودن اسـت
مــرا بـبـخـش ...
---------- Post added at 05:22 PM ---------- Previous post was at 05:21 PM ----------
به هـمـان سـادگـي
كـه كـلاغ ِ سـالـخـورده
بـا نـخـستـين سـوت ِ قـطـار
سقـف واگـن مـتـروك را
تـرك مي گـويــد
دل ،
ديـگــــر
در جـاي خـود نيـسـت
بـه همـيـن ســادگـي !
تـــو مثـل مــن عاشـق نبـــودی :
ببین اول حرفـــ اسمت تو گردنم آویـــزه
گور بابای بهـار هــادی عاشق پاییزه
مــــــــــــــرا به آغوشتـــــــــــــ کشیدی
به صلیـــبی که سرنوشتمــــــــــ بــــــــــــود
"شهاب مقربین"
تـــــــو در آمدی
گل هـــــا در آمدند
این شـــــعر امــــا
هنوز در نیامده استـــــــ
"شهاب مقربین"
من برآنـــم کهـــــ سزاوار قـــدم های تو باشـــمــــــ
کـــــه بیایی شایــد ..
تو بر آنی ..
کهـــــ قدم هاتــــــ به کوی منـــــ بیچاره نیفتـــد
به غلــــــط ..
"مهـــدیه لـطیفـی"
یكی بـــــود ، یكی . .
مــــن میروم قصّـــــه باید آغـــــــاز شود . . .!
زندگی بافتن یک قالیست
نه همان نقش ونگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده
تو در این بین فقط می بافی
نقشه را خوب ببین
نکند آخر کار قالی زندگی ات را نخرند
یکی هست تو قلبم که هرشب واسه اون مینویسم و اون خوابه
نمیخوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بی تابه
یه کاغذ یه خودکار دویاره شده همدم این دل دیوونه
یه نامه که خیسه پر از اشکه و کسی بازم اونو نمی خونه
یه روز همینجا توی اتاقم یه دفعه گفت داره میره
چیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره
گریه میکردم درو که میبست میدونستم که میمیرم
اون عزیزم بود نمی تونستم جلویه راشو بگیرم
میترسم یه روزی برسه که اونو نبینم بمیرم تنها
خدایا کمک کن نمیخوام بدونه دارم جون میکنم اینجا
سکوت اتاقو داره میشکنه تیک تاکه ساعت رو دیوار
دوباره نمیخوام بشه باور من که دیگه نمیاد انگار...
مرتضی پاشایی
به شیشه ی عیـــــــنکم گل می مالم
تا جنگنده های نـــــاامیدی
مردمک چشــــمانم را
هدف نگیـــــرند
میلاد تهرانــی
کوچک که بوديم چه دل هاي بزرگي داشتيم
اکنون که بزرگيم چه دلتنگيم
کاش همان کودکي بوديم که حرفهايش را
از نگاهش مي توان خواند
اما اکنون اگر فرياد هم بزنيم کسي نمي فهمد
و دل خوش کرده ايم که سکوت کرده ايم
سکوت پر بهتر از فرياد تو خاليست
دنيا را ببين... بچه بوديم از آسمان باران مي آمد
بزرگ شده ايم از چشمهايمان مي آيد!!
بچه بوديم دل درد ها را به هزار ناله مي گفتيم همه مي فهميدند
بزرگ شده ايم درد دل را به صد زبان به كسي مي گوييم ...هيچ كس نمي فهمه
---------- Post added at 10:57 PM ---------- Previous post was at 10:53 PM ----------
نمی بخشمت .... بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی .... بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .... نمی بخشمت .... بخاطر دلی که برایم شکستی .... .. بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی ..... نمی بخشمت .... بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی ..... بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی .... و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی
. . . صدای ســوت قـــطار . . .
بعضی ها گوششان را می گــــیرند
بعضی ها قلبشــــان را . .