یاد میآرم که در دستان من
روزگاری شعله میزد خون شعر
خاک میخواند مرا هردم به خویش
میرسند از ره که در خاکم نهند
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل به روی گور غمناکم نهند
Printable View
یاد میآرم که در دستان من
روزگاری شعله میزد خون شعر
خاک میخواند مرا هردم به خویش
میرسند از ره که در خاکم نهند
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل به روی گور غمناکم نهند
در وهم مینگنجد کاندر تصور عقل
آيد به هيچ معنی زين خوبتر مثالی
شد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما را
هرگز به عمر روزی روزی شود وصالی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يكرنگي كودكانه مي خواهم
اي مرگ از ان لبان خاموشت
يك بوسه ي جاودانه ميخواهم
مرا بخوان مه آلود برای آخرین بار
تو ای مسافر شب ای از ترانه سرشار
من با صدای سبزت از عشق می نوشتم
اما زمستون نشست تو باغ سرنوشتم
من یک غروب دلگیر سکوت خیس بندر
یه قایق شکسته بی بادبان و لنگر
مثل نسیم رو آب مسافری همیشه
من بغض یک غروبم که مونده روی شیشه
سفر بخیر مسافر سفر بخیر بهارم
ای که بدون یادت من قلب شوره زارم
در ساحل جدایی مرا بخوان مه آلود
نگو بریدن از هم تقدیر ما چنین بود
از اوج مسافری تو من بسته ی زمینم
کوهی شکسته در خویش ای یار من همینم
من به درماندگي صخره و سنگ
من به آوارگي ابر ونسيم
من به سرگشتگي آهوي دشت
من به تنهايي خود مي مانم
مفلسانيم و هوای می و مطرب داريم
آه اگر خرقه پشمين به گرو نستانند
وصل خورشيد به شبپره اعمی نرسد
که در آن آينه صاحب نظران حيرانند
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
...
در مورد پست بالا:
سايه جان تكراري بيد [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يه نگاه به پست شماره 1382 بنداز [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من كويرم من كويرم
دشت تب كرده پيرم
نفسم مرده توسينه
عطشم كرده اسيرم
من كويره خشك وپيرم
كه طراوت نپذيرم
توي روياها مي بينم
روزميلادبهارم
مثل يك جنگل سبزم
عطرپاك سبزه زارم
امااين مثل يه خوابه
تن من تشنه آبه
بوته ها خشك وزردم
زيرتيغ آفتابه
نقش روياي بهاران
درنگاه من نشسته
توي رگ هاي تن من
حسرت بارون نشسته
فرهنگ قاسمي
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از ياد من آن سرو خرامان نرود