به نظرم از فیلم "شرط اول" هم خوشش اومده بود!نقل قول:
دیشب می گفت: واقعاً بعضی از فیلمها رو که می بینم، کهیر می زنم :31: مثل این فیلمای مبتذلِ .... که جیرانی حرفشو قطع کرد.
در کل، به شخصه، با شخصیتش خیلی حال می کنم!
Printable View
به نظرم از فیلم "شرط اول" هم خوشش اومده بود!نقل قول:
دیشب می گفت: واقعاً بعضی از فیلمها رو که می بینم، کهیر می زنم :31: مثل این فیلمای مبتذلِ .... که جیرانی حرفشو قطع کرد.
در کل، به شخصه، با شخصیتش خیلی حال می کنم!
من موندم اين واسه چي هي عينك عوض ميكه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خیلی از سن بالا های عینکی 2 تا عینک دارن.نقل قول:
یکیش برای خوندن یکیش برای حالت معمولی
اونی که برای خوندن هست خیلی درشت می کنه و برای حالت عادی وحشتناک میشه اگه از تو یک آدم ببینی.
نقل قول:
يعني اين بنده خدا اينقدر چشاش ضعيفه.
دلم براش سوخت.:41:
امشب برنامه 7 پخش میشه؟
به دلیل شهادت این هفته پخش نمیشه :46:نقل قول:
من نمیدونم آخه چه ربطی داره ! انگار جیرانی بنده خدا اون وسط میزنه میرقصه !نقل قول:
جیرانی قیافش طنزه از وقتیم که خنده بازار نشون می ده من قیافه فراستی و جیرانیو تو ذهنم قاطی می کنم با بازیگرهای خنده بازارنقل قول:
شاید به خاطر اون باشه
در ضمن شما می دونستید تو اوایل این برنامه هنرمندها از این برنامه انتقاد کردن....به خاطر اینکه مجریش جیرانیه
رسول صدر عاملی در تازه ترین مصاحبه خود گفته است به برنامه هفت نمی رود.
آقای صدر عاملی در پاسخ به سوالی که شما برنامه هفت هم مي رويد؟گفته : نرفتم و نمي روم. به نظرم خوب نيست. با اينكه ممكن است براي فيلم تاثير خوب هم داشته باشد. صدا و سيما يك فرصت بسيار خوب را در اختيار مجري و تهيه كننده اين برنامه گذاشته كه اين فرصت مناسب دارد از دست مي رود. مشكل من با دوست سابقم جيراني و اين برنامه اين است كه او هر هفته دارد آدرس غلط به مخاطب مي دهد. مشكلات سينما چيزهاي مهم تري است تا مسائل دم دستي و پيش پاافتاده يي كه برنامه هفت به آن مي پردازد. تو يك جايي بايد پاي اصولت بايستي و خيلي به فروش فكر نكني.
منبع: پارس توریسم
حالا اين رسول جان با كلاس هم نياد به برنامه لطمه اي نميخوره.
اگه آقاي جيراني به مخاطب آدرس غلط ميده شما برو برا مخاطب كروكي بكش كه يه وقت با اين آدرس غلط ها گم نشه......
:39::39::39:
این اقا شوخیش گرفته
خوب باید در مورد چی حرف بزنن
نباید فیلمها رو نقد کنن
جناب صدرعاملی از بزرگان سینمای ما هستن دوست من، و توهین بهشون درست نیست... صحبتی هم که کردن جای فکر داره...نقل قول:
به ایشون تهین نکرد که منظورش حرفی بود که این اقا در اون لحظه زد اینم کلی فرق می کنه با تهین به شخص
نقل قول:
من توهيني به ايشون نكردم.
ايشون رو چشاي بنده جا دارن....
خب بعضيا با برنامه مخالفن بعضيا هم موافق هر كي نظر خودشو ميگه.
گفتگوی مفصل با مسعود فراستی پیرامون نقد فیلم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مسعود فراستی معتقد است مردم با تماشای برنامه «هفت» تمرین نقدپذیری میکنند و این اتفاقی خوشایند است.
فراستی که این روزها به واسطه حضورش در برنامه تلویزیونی «هفت» و شیوه خاص نقدها و اظهارنظرش در مورد فیلمسازان و آثارشان مورد توجه و یا انتقاد طیفهای مختلف قرار میگیرد، اعتقاد دارد همین نقدها زمینه ایجاد نگاه متفاوت را در افراد به وجود میآورد.
این منتقد از نگاه خود به سینما تا فیلمسازان مختلف ایرانی و برنامه «هفت» سخن گفت.
از چند فیلمساز خوب ایرانی اسم ببرید
الان نمیتوانم اسم ببرم. در یکی از این برنامهها کارگردان گفت یک پلان خوب بگو. فکر کردم و دیدم چیزی به یادم نمیآید.
خب انتخاب یک پلان خوب خیلی سخت است، اما وقتی بگویند از پنج شش فیلمساز نام ببرید فکر نکنم خیلی سخت باشد.
میتوانم پنج سال اخیر را فراموش کنم و اسم چند نفر را بیاورم، اما الان دیگر نمیتوانم از کسی اسم ببرم.
خب، من چند اسم میگویم شما نظرتان را بگویید.
بله این خوبه.
ناصر تقوایی؟
ناصر تقوایی فیلمساز خوبی بود، اما الان را نمیدانم.
خب، او اخیرا فیلم نساخته که بتوانیم درباره آن حرف بزنیم. مجموع برآیند کارنامه این فیلمساز را میگوییم. لازم نیست همه فیلمهای یک فیلمساز خوب باشد، ممکن است به دلیل تعدادی کار خوب در ذهن شما نشسته باشد.
ناصر تقوایی دیگر در ذهن من ننشسته. او «آرامش در حضور دیگران»، «داییجان ناپلئون» و «ناخدا خورشید» دارد.
اینها کافی نیست تا به کسی بگوییم فیلمساز خوب؟
نه، من فیلمساز خوب به کسی میگویم که مماس با زمان جلو برود.
داریوش مهرجویی؟
فیلمساز بدی است.
یعنی او همین تعداد فیلم خوب هم در کارنامه ندارد؟
داریوش مهرجویی اصلا فیلم خوب ندارد. فقط یک نصفه «اجارهنشینها» دارد.
«پستچی» چطور؟
نه، بیشتر وامدار نمایشنامه و تئاتر است و کلا مهرجویی فیلمساز خوبی نیست و «گاو» هم فیلم خوبی نیست.
بیضایی؟
بیضایی «باشو غریبه کوچک» را دارد و... نمیآید دیگر... البته از جنبه فیلمسازی او.
اگر این طوری نگاه کنیم ابراهیم حاتمیکیا باید فیلمساز بهتری باشد.
حتما چون دو فیلم خوب «دیدهبان» و «مهاجر» را دارد. مجیدی هم دو فیلم خوب دارد، «بچههای آسمان» و یک نصفه «رنگ خدا». باز هم پیدا میکنیم.
اصغر فرهادی؟
فرهادی اصلا فیلمساز خوبی نیست. او بیخودی اسیر است و نمیداند چه میگوید و در خودش فرو میرود و چیز تازهای نمیگوید. بیشتر شعبدهبازی میکند تا فیلمسازی.
کیمیایی هم از نگاه شما احتمالا دو سه فیلم خوب دارد...
او «قیصر» و «گوزنها» را دارد و یک نصفه هم «داش آکل».
من این سئوال را پرسیدم چون فکر میکردم میتوانم از مسعود فراستی اتهام خوب نبودن با فیلمسازان ایرانی را بردارم. با چه مقیاسی فیلمسازان ایرانی و آثارشان را میسنجید؟ آیا آنان را با سینماگران و فیلمهای مطرح جهانی میسنجید یا در قیاس با خودمان به این نتایج رسیدهاید؟
در قیاس با همین آدمهایی که اسم بردیم. مثلا وقتی میگویم کیمیایی و تقوایی و دو تا و نصفی فیلم خوب دارند یا بعد از انقلاب مجیدی و حاتمیکیا و میرکریمی دو فیلم خوب دارند، با همینها مقایسه میکنم. وقتی با همین حد که حدی چندان جدی نیست مقایسه میکنم میبینم خیلی عقبتریم.
من چقدر باید مترم را پایین بیاورم. اصلا کاری به فیلمسازان کلاسیک دنیا و یا آثاری که از آنان میپسندم ندارم. در دو سال اخیر فقط «طلا و مس» را دوست دارم و هیچ امیدی به آینده کارگردانش ندارم، چون اوضاع نشان نمیدهد این فیلمسازان میتوانند بیش از یکی دو فیلم خوب داشته باشند.
اوضاع شامل چه چیزهایی است؟ شرایط جامعه یا خود فیلمسازان؟
اول خود آدمها هستند و بعد فضاست. فکر نمیکنم فضا مهمتر از آدمهاست. هر فضایی بدتر از فضای روسیهای که نمیشد در آن نفس کشید که نیست؛ از همان فضا چهار تا آدم مهم فیلمساز و نویسنده در میآید. آدمها صرفا محصول فضا نیستند. این ادعایی که میکنند هنر هنر و من هم نمیفهمم یعنی چی بر همین تاکید دارد که هنر نباید متاثر از فضا باشد تا بتواند اوضاع را عوض کند.
در کشور ما نه تنها موفق به تغییر اوضاع نمیشود، بلکه کاملا تابع اوضاع است و حتی نیمقدم جلوتر نمیرود تا دنیایی ارائه دهد که هرچند روی هوا نیست، اما عقل و مزهای از همین اوضاع درش هست. علاوه براینکه از روزمرگی فاصله میگیرد. تا لحظهای که پدیدهای رابه طور جدی نداریم این پدیده بین اوضاع و دل در حرکت است. در مورد اوضاع گفتیم؛ دل هم این است که وقتی هنرمندی به چیزی اعتقادی جدی دارد، اثرش در میآید.
در شرایط کنونی ما این ویژگی را نداریم و تا وقتی چنین است میبینم اثر فیلمساز اگر دیگر آن کار دلی نباشد با تکنیک 20 سال قبل ساخته میشود. مثلا «دیدهبان» مال سال 68 است و الان سال 90 هستیم. جدا از اینکه حرف «گزارش یک جشن» چیست و من آن را قبول دارم یا نه، این سئوال مطرح میشود که چرا این فیلم به لحاظ تکنیکی عقب است؟ این نشان میدهد که بین 68 تا 90، این آدم (ابراهیم حاتمیکیا) که به نظرم یکی از دو سه نفری است که سینمای 30 سال اخیر را نمایندگی میکند، سینما ندارد و در مصاحبهاش در برنامه «راز» میگوید اصلا سینما مهم نیست و اگر من به حرف ملتهبی برسم حرفم را میزنم.
آخر در چه مدیومی این حرف را میزنی؟ اگر حرفت جدی است باید فرم پیدا کند، تا وقتی که حرفی فرم پیدا نمیکند اصلا آن حرف را نداریم. تا زمانی که فرم پیدا نشده اصلا حرفی برای گفتن نیست. به همین دلیل فکر میکنم ما سینمایی نداریم که در آن حرف بزنیم. اگر در دو سه سال من از دو سه فیلم خوشم بیاید به معنای داشتن سینما نیست، معنای آن این است که این دو سه فیلم در آمدهاند. در کل این 30 سال فقط میتوان از 10 فیلم نام برد که به سینما نزدیک هستند و حرف آنان قابل درک است و باقی را نمیفهمم. یعنی ما صاحب سینمای ملی اینجایی که بتواند حرف امروز را بزند نیستیم. حالا اسم این بدبینی است...
نه ما میخواهیم به این نتیجه برسیم که چرا چنین است؟ براساس گفته شما تعدادی از فیلمسازان ما دو سه فیلم خوب دارند و دیگر کار قابل قبولی ارائه نمیکنند. این یعنی انسان ایرانی دچار اشکالی است که نمیتواند ادامه دهد. شما به چنین چیزی اعتقاد دارید؟
دقیقا. به نظر میرسد عالم این دوستان ما اولا عالم نیست بلکه یک تجربه جدی در گذشته داشتند که براساس آن فیلم میسازند. به نظر من مهمترین تجربه بعد از انقلاب تجربه جنگ بوده است. آنها یک تجربه جنگ پشت سر داشتند و با این تمرین جدی صاحب یکی دو فیلم شدند و به همان اندازه هم موضوع را درک کردند. مرحوم رسول ملاقلیپور که برایش به شدت احترام قائلم یک «سفر به چزابه» دارد که همه درکش را از موضوع شامل میشود و خیلی هم زیبا و موثر است و هنوز برای من زنده است. به نظر میرسد آن تجربه با همان یک فیلم تمام میشود.
یعنی پتانسیل آن تجربه همین قدر بوده است؟
دقیقا. این تجربه پی گرفته نشده است.
آن تجربه نیاز به چه چیزی دارد که تبدیل به چیزی مستمر و دائمی شود؟
این سئوالی بسیار اساسی است. از کجا ایدههای خوب و اثر در ذهن فیلمساز شکل میگیرد؟ قطعا از دو جا. یکی از جهانی که درش زندگی میکنم و یکی از درونی است که با آن کار کردهام؛ درونی که تبدیل به عالم کوچکی متعلق به من شده است. این درون کوچک مستقل از بیرون نیست، اما چیزهایی در آن مربوط به نگاه من است که در اثر خواندن، زندگی درونی و نقب زدن به خودم به وجود میآید. پروسه دیگر در بیرون است که با واقعیت و عقلم این دنیا معقولم را باید محسوس کنم و به حس برسانم و حس را به فرم تبدیل کنم و به واسطه فرم احساسم را منتقل کنم.
چنین پروسهای در سینمای بعد از انقلاب ما چندان رخ نمیدهد. تمام فیلمهای خوب بعد از انقلاب ما اساسا مربوط به بحث و موضوع جنگ هستند؛ از حاتمیکیا تا ملاقلیپور که همهاش از این تجربه جدی ما سرچشمه میگیرد که تا حدودی درونی شده و نتیجه آن را میبینیم. این دنیای درونی شده و تجربه شده دوستان ما تمام شده، دنیای دیگری هم جایگزین آن نشده است. آنان خودشان را در معرض جهان قرار ندادند. فکر کردند هرچقدر که الان معروف شدند باید فاصلهشان را با واقعیت و جهان پیرامون و مردم به جای کمتر کردن بیشتر کنند.
این فاصله از مردم بیشتر شده و نوع زیست هم که از مردم جدا شده، دیگر فرصتی برای کار نیست. زیرا ارتباط با مردم جای مهم و اساسی برای ایدههاست. وقتی میگویند تحقیق کردیم بیشتر شبیه شوخی است. تو با کدامیک از آدمهایی که بحث فیلمت هستند صحبت کردی و به آنان نزدیک شدهای و مسئله کدامیک مسئله تو است؟ نیست و نمیتواند باشد، زیرا نوع زندگیات نشان میدهد که نمیتواند باشد. پس پیوند ما با اینها همواره گسسته و نیاز آن را هم دوستان احساس نکردند، این یکی.
دو، آنان سواد پیدا نکردند؛ یعنی دوستان به دنبال این نرفتند که سینما را از نظر فرم یاد بگیرند. آنان حرفی ندارند بزنند که دنبال آموختن شیوه بیان آن بروند. به نظر میرسد سینماگران ما نه مسئله سنت دارند نه مسئله مدرن و نه به طور واقعی با این مسائل درگیرند. کار هنری درگیری شخصی است. این نیست که تو در لانگشات بایستی و نگاه کنی و بعد آن را وارد فیلمت کنی؛ اینکه آدمها در خیابان ایستادهاند و شعار میدهند و تو آن را در فیلمت نشان دهی؛ این که دیگر درگیری تو نمیشود.
این حکم یعنی این قدر عام است؟ یعنی هیچ سینماگر ایرانی مسئله ندارد؟
دوستان ما همه ماقبل مسئله هستند. فیلمفازسی قبل از انقلاب مسئله دارد. مسئله آن همان مزخرفاتی است که به تو ارائه میدهد؛ دو تا نصفی از آن قابل تحمل میشود و 200 تا هم غیرقابل تحمل.
این طوری خب هر فیلمسازی میتواند بگوید من مسئله خودم را دارم. مثلا کیمیایی بگوید مسئله من رفاقت و خیانت است و تا 100 سال دیگر به آن میپردازم.
اولین مسئله به نظر من مسئله داشتن است. من با زندگی خصوصی آدمها کاری ندارم. آثار آنان نشان میدهد مسئلهای ندارند.
مسعود کیمیایی مسئله دارد. مثلا در «جرم» زندگی آدمی را روایت میکند که دستمایه گروههای سیاسی شده، آدم میکشد و بعد به خود میآید و علیه آنها اقدام میکند. این مسئله نیست؟
این چیزی که شما تعریف میکنید مسئله است، اما آنچه من دیدم مسئله نداشت. با هم به این نتیجه رسیدیم که وقتی حرفی از طریق فرم به نتیجه نرسیده و درست مطرح نشده نشان میدهد که مسئله نبوده است. آنچه من در اثر میبینم شامل این مسئله نیست، نوع روایت شما این دغدغه و مسئله را منتقل میکند. فیلمساز این مسئله را ندارد و به همین دلیل آن لغت «استمنا» را به کار بردم. این نه انتقامجویی بود نه چیز دیگری. حس من این بود که او با مسئله نداشتهاش حال میکند.
قبل از فیلم «جرم» به نوعی این موضوعات را مطرح میکرد و هذیانی میگفت، اما به هر حال ردپای یک درصدی از این مسئله در آن میدیدم. همواره میگفتم رئیسجان مسئلهات، مسئله تبدیل شده به امروز نیست، اما چون چیزی نداری که آن را تبدیل به مسئله کنی دکان خود را با آن جلو میبری. امروز فکر میکنم که رئیس میداند اثرش نمیگوید که او این مسئله را دارد. اثرش میگوید او با این پسرش حال میکند و ما را هم سر کار میگذارد و سیاه و سفید میکند و چهار تا کد هم به ما میدهد، اما اینها برای من پذیرفتنی نیست.
قبل از جلسه با خودم قرار گذاشته بودم وارد بحث کیمیایی نشوم. چون فیلمساز را براساس استدلالهایی که در ذهن دارم، دوست دارم. میدانم شما از انسان بیموضع خوشتان نمیآید، بر همین اساس کیمیایی سینماگری است که از ابتدای انقلاب در هر اثرش موضع داشته است. از «سفر سنگ» گرفته تا «تیغ و ابریشم». اولین فیلمسازی است که پیش از هرکسی در فیلمهایش به تبعات جنگ پرداخت.
او در «گروهبان» و «دندان مار» به این تبعات میپردازد و بعد در «ضیافت» راجع به نوسازی و مسائل روز موضع میگیرد. بعدها او از اولین کسانی بود که بحث گروههای فشار را در آثارش مطرح کرد و حتی در «محاکمه در خیابان» که نتوانست هیچ کاری بکند در تیتراژ پایانی چند نگاتیو گذاشت که بگوید من کدام طرف قضیه ایستادهام. اگر موضعگیری و مسئله داشتن را در اولویت بگذاریم، مسعود کیمیایی بعد از انقلاب مهمترین فیلمسازی است که پا به پای جامعه جلو آمده است. اینکه او گاه لکنت داشته و یا حرفش را قبول نداریم بحث دیگری است.
اصلا مهم نیست که من حرف کسی را قبول داشته باشم یا نه. من میخواهم ببینم طرف حرفی دارد یا نه. معتقدم کیمیایی از این زاویهای که بیان کردی مهمترین فیلمساز ایران است به این ترتیب که او فیلمساز دارای جهانک است یا دقیقتر بگویم، جهانکی داشته. تقوایی، مهرجویی، کیارستمی و حتی حاتمی این طور نیستد، ولی در کیمیایی هست. اگر بخواهیم تماتیک حرف بزنیم میتوانیم بگوییم این آدم یک جهان برای خودش ترسیم کرده و آن را با آثارش به من ارائه میدهد. بنابراین او از این زوایه بحث شاخصترین فیلمساز قبل از انقلاب است.
بعد از انقلاب این کمی جلو میآید، هرچه جلوتر میآییم وضعیت تغییر میکند. «دندان مار» فیلمی است که میتوان در آن مسئلهای را مشاهده کرد، اما مسئله کوپن و رابطه بین بچهها هنوز در لانگشات است و جلو نمیآید و مسئله جدی طرف نیست. به «محاکمه در خیایان» اشاره کردی، او در این فیلم به تو نمیگوید که همچنان برای این آدم چیزی از قبل مانده، اثر تا قبل از تیتراژ پایانی به نظر من یک اثر پرت و پلاست که اصلا نمیفهمم مسله آن چیست. نه حامد بهدادش را میشناسم نه پولادش را. هیچ کدام از این آدمها را نمیتوانم شناسایی کنم.
یک تیتراژ پایانی می آید که یکدفعه در این تیتراژ مسئله روز مطرح میشود. این به نظر من کلاهبرداری میشود زیرا به هیچ بخش از اثر نمیخورد. به نظر من اینجا با من بازی میکند و میگوید من هم با توام، من هم این تظاهرات را دیدم و من هم این آدمها را دیدم و نسبت به آنان نوعی سمپاتی دارم. این سمپاتی در شعر و آن تصاویر سولاریزه وجود دارد.
فروتن این فیلم را هم نمیشناسید؟
فروتنش واقعا مفلوک گذشته است. نمایی که از فروتن ارائه میدهد به این ترتیب است؛ ابتدا نمایی بسته با آن کلاه روی سرش که یادآور کدهای قبل است با آن آرامش و تنهایی، دود و بخاری هم در آن فضا هست که به آن فضا حالت میدهد. وقتی نما از کلوزآپ به مدیوم میآید میبینیم یک کتری روی چراغ است که بخار میکند و این برای دکور و ایجاد بخار آنجا قرار گرفته است. این را فقط میتوان یک شوخی از این معرفی دانست؛ معرفی آدمی که قرار است من را به کیمیایی معرفی کند، خیلی مفلوک و پوسیده و غیرمماس با زمان است.
حتی قصه این را هم به من نمیگوید. من این آدم را نمیشناسم. این میزان لکنت در بیان، لکنت در داشتن مسئله یا در اصل نداشتن مسئله است. ادای مسئله بودن را در میآورد. با آن نمای آخر و تیتراژ مسئله ایجاد نمیشود و کلاه سر من نمیرود. تو که رئیس، این آدمها را نمیتوانی بگویی، این پولاد اصلا آدم تو نیست، او یک آدم بیست و خوردهای سالست که پسر توست، او باید تبدیل به آدم تو شود که نه در این فیلم میشود نه در فیلم بعدی. پس تو با دنیای گذشته خود خودارضایی میکنی.
در فیلم بعدی وضعیت بدتر است، که من این لغت را به کار بردم. این لغت نه فحش بود نه چیز دیگری، فقط یک تحلیل دردمند فردی و اجتماعی بود که رئیس عزیز من هرکسی که به جای تو باشد وقتی خودش را از جامعه و خودش دور میکند، حرفهای دیروزش مطلقا امروزی نمیشود.
باید این را بپذیریم که کیمیایی در «جرم» قصد داشت داستانی امروزی روایت کند که محدودیتها او را مجبور به تغییر زمان فیلم کرد.
تصور میکنید در سینمای دنیا همه در شرایطی ایدهآل کار میکنند؟ هیچکاک همه فضای لازم را برای بیان دیدگاهش داشت؟ تهیهکننده به او میگفت این بازیگر و این ماجرا نه و او همه این تحمیلها را در بافت اثر میآورد. هنرمند یعنی این. هنرمند دنیایی دارد و به مدیوم خود هم تسلط دارد. یا جان فورد؛ وقتی تهیهکننده 15 صفحه از فیلمنامه را حذف میکند، او به گونهای فیلم را میسازد که این حذفها وارد بافت اثر شود.
آنجا دعوای سرمایه است و اینجا دعوای سیاسی ...
فکر میکنی آنجا دعوای سیاسی نبوده، جان فورد جزو کسانی است که علیه مککارتی بوده و نامش در لیست سیاه است، اما در همان دوران جوری فیلم میسازد که اصلا متوجه این فشارها نمیشویم. ما الان در دوران مککارتی نیستیم. در دوران بلبشویی هستیم که میشود به راحتی سر آقایان را کلاه گذاشت. ما اصلا صاحب دستگاهی نیستیم که اجازه ندهد سینماگران فیلم بسازند، مگر اینکه فیلمساز از دستگاه کوچکتر باشد که من این فکر را میکنم. آقایان کوچکتر از سیاستگذاران هستند و خیلی عقب مردم راه میروند.
این دو فاکتور موجب رسیدن به محصولات کنونی سینما میشود. برگمان در 77 سالگی آخرین فیلمش را براساس فیلمی میسازد که 30 سال قبل آن را ساخته بود؛ «شش صحنه از زندگی زناشویی». در 77 سالگی برگمان زمانی که زنش رفته و در یک جزیره تنها زندگی میکند، نسخه بهتر آن فیلم را میسازد. این یعنی او آن مسئله را دارد و عمیقتر هم شده است. او را سر صحنه فیلمبرداری دسبند میزنند و از کشور اخراج میکنند. این نیست که در خارج از کشور همه را باد میزنند و اینجا اسلحه روی شقیقه فیلمساز گذاشتهاند که کار نکن.
ما اینجا لوس بار آمدیم. من از حاکمیت دفاع نمیکنم، اما میخواهم وضعیتمان را درک کنیم. پول فیلمسازی ما که متعلق به دولت است، سر ممیزی را هم به راحتی میتوان کلاه گذاشت، پس دیگر چه میخواهیم. باید در پر قو باشیم؟ ماشین آخرین سیستم زیر پایمان باشد؟ دفترهای یکی از این آقایان به حدی اولترا مدرن است که نمیتوانیم باور کنیم. تازه این یکی از دفترهای او است. من مخالف رفاه نیستم، اما دو چیز با هم جمع نمیشود؛ وقتی این رفاه از حدی بگذرد دیگر چیزهایی را در خود حل میکند، وقتی کسی رفاه را انتخاب میکند و حرف من را میزند دیگر نمیتوانم بپذیرم.
اگر تو اهل این داستانی خسارت بپرداز، هیچچیزی مجانی داده نمیشود. آقایان خسارتی نمیپردازند و تاوانی برای آنچه که ادعا میکنند نمیدهند و حتی برعکس هزار جور میخورند و حالا جلوی دوربین میآیند و حرف دیگری میزنند. مردم این نکات را به راحتی میفهمند.
گناه من چیست که میگویم من امروز فیلمسازی را نمیشناسم که از یکی دو فیلمی که با آن آشنایی داشتم به من اثری ارائه کنند. سینما میتواند حرفه فیلمساز باشد، اما دکانش نباید باشد، کمی هم بابت آن تاوان بده. من هر روز بابت صحبتهایی که در مورد سینما میکنم تاوان میدهم. هر روز میگویم این آخرین باری است که این حرفها را میزنم. این زبان دراز مال تاوان پس دادن است. نمیشود هم دلار فروش بود هم بحث هنری کرد، هم اولترا مدرن بود و هم در مورد مسائل اجتماعی صحبت کرد. ادا درنیار، چون اثرت خودش را لو میدهد.
صاحب مسئله شدن ذاتی است یا اکتسابی؟
بخشی از ابتدا با فیلمساز است و بخش دیگر باید از بیرون بیاید، یعنی آنقدر باید شاخکها تیز شود که مسئله بیرون مسئلهات شود. بچههایی که قبلا در جبهه بودند الان مسئله جنگ ندارند، عیب ندارد نداشته باشند، اما چه مسئلهای جای آن آمده؟ واقعیت این است که مسئله رفاه، مسئله زن، مسئلهشان شده و نمیروند پای اینکه این مسئله را عمیق کنند و از آن نکاتی دربیاورند که قصه شخصیشان شود و این همه فرافکنی نکنند.
اصلا نه به بعد از جنگ حساسیم و نه به خیلی چیزهای دیگر. تنها حساسیت این است که از شهرتی که کسب کردهایم و از پولی که در این سینمای مریض دولتی وجود دارد، بهتر زندگی کنیم و پزمان را هم داشته باشیم؛ غافل از اینکه این پز به زندگیمان نمیخورد. این زندگی مرفهی که هیچ چیزی از آن در نمیآید تبدیل به اصل مسئله شده است. فیلمها نشان میدهد این آقایان فیلم نمیبینند و دنبال مسئلهای که دغدغه آن را دارند نمیروند.
کاربران از شما پرسیدهاند کارگردان و بازیگری در سینمای ایران وجود دارد که با او مخالف نباشید؟
نمیدانم منظور از این مخالف نبودن چیست، اما از نگار جواهریان در «طلا و مس» خوشم آمد و حامد بهداد را در «کافه ستاره» دوست داشتم. پرویز پرستویی یکی دو کار خوب دارد، اما در «سیزده 59» بازی فاجعه است و مفلوکانه خود را تکرار میکند. علت این تکرار آن است که آنچه در کار او اتفاق میافتد باز هم برتر از چیزی است که به صورت معمول دیده میشود.
من از آدمهایی که عنوان بزرگی دارند انتظاری ندارم، اما میتوان نکاتی امیدوارکننده در کارهای سینماگران جوان دید. مثلا در جشنواره گذشته فیلم «چیزهایی هست که نمیدانی» به نظرم یک فیلم کوچک و خوب بود، اما مشخص نیست فردا چه بسازد؟ امیدوارم همینطور فیلمهایی بسازد که در آن حرفهای کوچکی بزند و حرف دهنش رو بفهمد و طوری بگوید که من هم بتوانم بفهمم.
کاربران میخواهند نظر شما را در مورد علی حاتمی و به طور خاص دو فیلم «کمالالملک» و «دلشدگان» بدانند.
هر دوی اینها فیلمهای بدی هستند. بعد از انقلاب بهترین فیلم حاتمی «مادر» است که متن مفصلی درباره آن نوشتم. قبل از انقلاب «خواستگار»، «طوقی» و نصفه «سوتهدلان» را دارد.
با وجود همه این سختگیری که شما در مورد فیلمسازان و آثارشان دارید، یک نقطه تاریک در کارنامهتان دیده میشود و آن دفاع از «اخراجیها» است.
وقتی «اخراجیها» را دیدم هیچ توقعی از آن آدمی که میدانستم کیست نداشتم. سیستم نگاه من به فیلمها توام با توقع نیست و هنوز هم منتظرم از آدمی که شاید از او خوشم نیاید اثری ببینم که بپسندم. وقتی فیلم آخر آقای کیارستمی را دیدم با اینکه جزو مخالفهای او هستم از اینکه میخواهد قصه بگوید خوشحال شدم. چه خوب بالاخره میخواهد قصهای بگوید. من این آمادگی را داشتم که به آقای کیارستمی بگویم خوشحالم از اینکه مسیر را عوض کردی و فیلم قصهگو میسازی.
من با صاحب «اخراجیها» نه آشنایی زیادی داشتم و نه آبمان در یک جوی میرفت. لکنتهای فیلم را دیدم، توشاتهای غلط، اما فیلم مرا جلو برد تا به یک صحنه رسیدم، یک نمای طولانی کافیه در آن لحظهای که من دفاع کردم؛ آن نمایش بشین و پاشوی معروف که دوربین بالا میرود.
اینکه این دوربین چقدر آگاهانه بالا رفته نمیدانم، اما رفته بالا. آن سایهها، آن صحنه و آن حرکت دوربین را دیدم و آن صحنه جمعبندی عالی است که یعنی آقایان همگی خراب کردید، همه بشینید و پاشید. این حرف با فرم در آن نما مطرح شده است و باقی فیلم هیچ. اینکه میتواند با برخی تابوها شوخی کند و در سینمای جنگ بگوید افراد دیگری هم حضور دارند برای من مهم است.
البته فکر میکنم دفاع شما بیشتر از اینکه به فیلم برگردد فرامتنی است؛ اینکه این آدم که قبلا طور دیگهای رفتار میکرد و طوری حرف میزد که خوشایند نبوده و الان با ابزار سینما حرف میزند این شما را سر ذوق آورده است.
واقعا این نیست. اگر هم این باشد بخش کمی است. خود آن پلان روی من اثر گذاشته و نکته دوم فرق شوخی و ریاکاری و اینکه من را هم جزو اخراجیها بداند و اینکه تو چقدر آگاهانه میدانی اخراجی هستی یک همذاتپنداری اجتماعی را ایجاد کرد که ما همه اخراجی هستیم الان. من اخراجیام، احساس میکنم با این اخراجیها همسرنوشت هستم. این شاید مهمترین دلیل فروش فیلم است، در «اخراجیها 2» هم تا حدی هست و در «اخراجیها 3» دیگر فاجعه است که این را اعلام کردم.
اول به صورت خصوصی به خودش گفتم و بعد در جمع گفتم. در «دارا و ندار» هم گفتم فاجعه است، حرف دهنت را نمیفهمی و بازی در میآوری. پس گرفتم. چی را پس گرفتم؟ اینکه روشن کنم من از این آدم دفاع نکردم، از این اثر دفاع کردم که پی آن را به تنم مالیدم و حرفش را هم خوردم و زاویه دفاعم را میگویم.
اما در برنامه «هفت» خیلی در مورد «اخراجیها 3» موضع نگرفتید. به نظر رسید در برنامه «هفت» مظلومکشی میکنید.
دو برنامه «هفت» به «اخراجیها» اختصاص داشت. در یکی از این برنامهها من و دهنمکی روبروی هم بودیم... دیگر باید اینجا به این نکته اشاره کنم. برنامه «هفت» مثل کتابی که من درآوردهام نیست. در این کتاب هرکاری که دوست داشته باشم میتوانم انجام دهم. هیچ متن من تا حالا ویرایش و سانسور نشده است. «هفت» برنامه من نیست و برنامه آدم دیگری است. من عادت ندارم نان کسی را آجر کنم، دوم اینکه در برنامه هفت آزادی قلم و کاغد و تبدیل آن را به یک اثر ندارم. این مدیومی است که تا حدی من را تحمل میکند.
یعنی معذوریت دارید؟
حتما. جلوی دوربین چند میلیون آدم نشستهام و برنامه زنده است که در دو سه مورد به من توصیههایی شد. اینها مربوط به «نفوذی»، «ملک سلیمان»، «اخراجیها 3» و «پایاننامه» بود. سر «نفوذی» با فیلم معاونت سینمایی مواجه بودیم، همانطور که در «پایاننامه» اتفاق افتاد. در مورد «نفوذی» به من گفتند نظرت در مورد کار چیست و گفتم فیلم فاجعه است. به آنان گفتم من در سینما بیشتر از شما میفهمم و این فیلمی مربوط به جنگی که از آن دفاع میکنم نیست و در عین حال فیلم بدی است و بیان کردم که اینها را در مورد کار خواهم گفت.
از من خواستند به خاطر اینکه فیلم برای معاونت سینمایی است تا حدی خودم را کنترل کنم. برنامه هست و همه دیدند. قرار بود ته برنامه من 20 دقیقه وقت داشته باشم که یکدفعه فریدون گفت دو دقیقه مانده است. فریدون علیه من کودتا نکرد و در این دو دقیقه گفتم فیلم بدی است و «نیستم» و این حرفت هم ربطی به جان فورد ندارد و کلا برنامه هدر شد. تنها برنامه هدر شده در هفت از نظر من «نفوذی» است، من باید هوشم را بهتر به کار میبردم، برای اینکه در همان زمانی که وقت تلف میکنم باید اعلام موضع دقیق میکردم.
سر «ملک سلیمان» این کار را نکردم. آن هم فیلمی بود که خیلیها نسبت به آن حساسیت داشتند و به من گفته شد که آقای فراستی نظر شما را میدانیم و میدانیم که نمیتوان روی نظر شما چیز دیگری خواست، ولی خواهشاً لحنت را کنترل کن. اینجا جزو معدود جاهایی بود که لحنم را کنترل کردم. بحثی جدی به وجود آمد و عمده حرفم را در مورد فیلم گفتم، ولی نه با لحن همیشگی مسعود فراستی. این حق آنان است که این را از من بخواهند و خیلی هم توقع دور از انتظاری ندارند.
«اخراجیها 3» چطور؟
آنجا هم کمی شبیه همین. باز چیزی که مردم دیدند این بود که فراستی گفت فیلم چیست و جاهایی هم ساکت شد و گاه متین بود و جایی هم در مقابل حمله طرف کوتاه آمد.
اگر کسی دیگر به شما میگفت «برو خودت را به دکتر نشان بده اگر فیلم را نمیفهمی» واقعا همانقدر تحمل میکردید؟
نمیدانم احساس میکنم تحمل من جاهایی زیاد شده است. مثلا داستان فرحبخش که گفت منتقد پوشیدنی و خوردنی ... است را تحمل کردم. دیگر در این برنامهها چیزی به شخص من بر نمیخورد. خیلیها میگویند تحملت زیاد شده.
یعنی آنجا شخص خاصی را تحمل نکردید، فرد دیگری هم می گفت تحمل میکردید؟
مسئله من این است که آدمهایی که میبینند درک کنند فراستی اینجا را کوتاه آمد یا اینجا را ادامه میدهد؛ مهم این است که بحث ادامه پیدا میکند. اگر بخواهم اسیر حرفهای اینها شوم که دیگر نقد از بین میرود. در برنامه دوم «اخراجیها 3» به طور واقعی بعد از 60 برنامه به مدت سه دقیقه عصبانی شدم. چون او داشت انگ سیاسی میزد.
انتقادی که خیلی مطرح میکنند این است که چرا یک برنامه سینمایی تلویزیونی باید منتقدی ثابت داشته باشد؟
واقعا دلیلش را نمیدانم.
فکر میکنید به چه دلیل دوست دارند شما در آن برنامه باشید و ادامه دهید؟
من هیچوقت اصلا نمیپرسم کی میآید و فقط میدانم قرار است چه فیلمی نقد شود. هر آن هم حاضر هستم بگویند قرار است منتقدی هم به عنوان موافق فیلم در برنامه حاضر شود. آخرین باری که در مورد کیمیایی حرف زدیم، جیرانی به من گفت چند روزی نیا و من هم گفتم روی حرفم میایستم و نمیآیم. گفتند توصیه میشود بگویی لغتی که استفاده کردی لغت مناسبی برای مدیوم تلویزیون نبود. من مصاحبه کردم و گفتم لغت مناسبی بود. حرف من بود زدم و درست هم زدم. فقط روانشناسی نبود، فقهی و اخلاقی هم هست این را هم اضافه کردم. بعد دوباره به من گفتند برگرد و من هم برگشتم.
اگر خودتان از قاب تلویزیون برنامه را تماشا میکردید و میدیدید یک نفر منتقد ثابت برنامه است، این را میپسندیدید؟
در فرهنگ این قابل تحمل و قابل پذیرفتن است، اینکه این برنامه مال این آدم است. این برنامه میگوید که منتقد ما فلانی است و تا کی معلوم نیست. قطعا این آدم چیزهایی برایشان دارد. این یک رابطه دو طرفه است؛ اینکه من اصلا جیب معنوی برای این برنامه ندوختم و هر دفعه که حاضر میشوم پیش خودم میگویم این آخرین بار است.
سر برنامه «پایاننامه» به شدت اضطراب حاکم بود؛ این فیلمی است که معاونت سینمایی پشتش هست و از «نفوذی» و سایر برنامهها هم سختتر است. من گفتم اصلا سخت نیست و آرام باشید. 10 دقیقه برنامه را کنترل کردم و گفتم این یک پلان خوب هم ندارد و مرعوب اینکه فیلم نظام است نشدم. گفتم اینکه پشت کار فکر شما بوده حتما بوده، اما این تبدیل به اثر نشده است و من در مورد اثری صحبت میکنم که آن را میبینم. این یک اثر اکشن درپیت است و کارگردانش هم عقبتر از فیلم ضعیف قبلی است. اینجا دیگر اشتباه «نفوذی» را نکردم. برنامه تمام شد، من راضی بودم و مجری هم راضی بود.
آقای فراستی شما که از بین این همه هنرمند سرشناس فقط یکی دو فیلم را از هرکدام میپسنیدید، اصلا منتقد مناسبی برای نقد اغلب فیلمهایی که در سینمای ایران اکران میشود، هستید؟
من فکر میکنم یکی از دلایلی که سینمای ما وضع اسفبار امروز را دارد، نبودن نقد است. اینجا ما تمرین نقد میکنیم و این مستقل از اینکه چی گفته میشود، به نفع جامعه است و وقتی به نفع جامعه است به نفع سینما هم هست. روزی زن مسن متشخصی جلوی من را در خیابان گرفت و گفت آقای فراستی ما با این برنامه و نظرات تو نگاه را تمرین میکنیم و این برای من کافی است.
من جزو دلسوزترین آدمهای این سینما هستم، برای اینکه نقدش میکنم. نقد میکنم و عقیده خودم را میگویم و آماده تصحیح عقیدهام هم هستم. در فلان برنامه هم با من شوخی میکنند و به آنان میگویم کند است، تندش کنید. من نسبت به خودم هم تندی میخواهم. پس من به عنوان مخاطب برنامه «هفت» هم میتوانم بفهمم حرفهای این آدم علیه سینما نیست. من نیامدم بزنم و آمدم نقد کنم و در عین حال تعارف ندارم. من میخواهم برای اولین بار بعد از 30 سال فضای دیالوگ در تلویزیون بماند.
در ادامه همین سئوالها در مورد «هفت» یکی از کاربران این نظر را داده که حضور مدام شما در این برنامه به نوعی رانتخواری است.
من بابت این برنامه جلسهای 250 هزار تومان میگیرم. فکر میکنم رقم از این خندهدارتر نداریم. شنیده بودم یکی میگفت من برای هر برنامه سه میلیون تومان میگیرم. از نظر معنوی باید به این مسئله تاکید کنم که من از تریبونی که در اختیارم قرار گرفته سوء استفاده نمیکنم. من نه به خودم نامردی میکنم نه به کسی که مهمانش هستم. گناه من چیست؟ باید غیرقابل تحمل شوم تا فید شوم؟ این خیلی راحت است، اما بودن و حرف حسابی زدن خیلی سخت است.
کاربران پرسیدند شما در مورد منتقدهایی که روبرویتان مینشینند اظهار نظر میکنید؟
مطلقا در این مورد نه از من نظر خواسته میشود و نه من اظهار نظر میکنم.
سئوال دیگری به این برمیگردد که گویا شما بدون دیدن فیلمها آنها را نقد میکنید و به همین دلیل است که اسم بازیگران فیلمها را در جریان برنامه از آقای جیرانی میپرسید. چنین چیزی تاکنون اتفاق افتاده؟
متاسفانه نه. برای این میگویم متاسفانه که اگر قرار نبود من این فیلمها را برای «هفت» نقد نکنم آنها را نمیدیدم و همان سه دقیقه دیدن برایم کفایت میکرد، اما برای «هفت» کامل میبینم. علت پرسیدن اسم بازیگران هم این است که اسم آنان یادم نمیماند این اسامی را در ذهنم پس میزنم. این عیبم هست یا نه نمیدانم. از میان بازیگران جمشید مشایخی در یادم هست و عزتالله انتظامی و پرویز پرستویی و 10 نفر دیگر.
در پرسش دیگری این مسئله مطرح شده که چرا از چند کلمه مشترک مثل «قصه نمیگه»، «مبتذله»، «شخصیت نداره» و «فیلمنامه مشکل داره» در نقدهایتان استفاده میکنید؟
این الفبای نقد است. این کلمات من است و واژههای نقد هم هست. «پرتوپلا» و «درنیامده» واژه نقد است.
این پرسش عنوان شده که دفاع شما از «ورود آقایان ممنوع» به ارتباط شما و رامبد جوان بازمیگردد؟
من با هیچ فرد سینمایی هیچ رابطهای ندارم. فرزاد موتمن را در سینماییها به لحاظ شخصیت و سواد دوست دارم، اما هیچ رابطه و رفت و آمدی با ایشان ندارم. «پوپک و مشماشالله» به نظر من فیلم بسیار بدی است و «شبهای روشن» فیلم بسیار خوبی است. زمان «دیدهبان» و «مهاجر» با حاتمیکیا ارتباط داشتم و یکبار خانهاش رفتم و با او مصاحبه گرفتم. با مجیدی هم تا «رنگ خدا» چنین رابطه کاری داشتیم و با هم بحث میکردیم و بعد از اینکه «باران» را ساخت و گفتم فیلم بدی است دیگر رابطهمان از بین رفت.
یادم هست یک تجربه فیلمنامهنویسی هم داشتید؟
فیلمنامه «عشق گمشده» را نوشتم که جزو لکههای ننگ کارنامه من است. آن را با سعید اسدی نوشتم که الان فیلمفارسیساز است. او «ایبرو خشک میشود» را نوشته بود که دوست داشتم و از طریق آن فیلم آشنا شدیم و قصهای برایم تعریف کرد که پیرنگ «عشق گمشده» بود. او خواست با هم فیلمنامه بنویسیم که این کار را کردیم و وقتی نوشتن تمام شد احساس کردم کار متوسط قابل قبولی است.
فیلم را در جشنواره فجر در سینمای مطبوعات دیدم و بعد دوربین تلویزیون سراغ من آمد و گفتم فیلم بد بود. یکبار هم تجربه مشاوره فیلمنامه با فرزاد موتمن سر «جعبه موسیقی» داشتم. این فیلم در جشنواره چهار سال قبل به نمایش درآمد. من هم این فیلم را دوست ندارم و به نظرم فیلمنامه درنیامد. به فرزاد گفتم این فیلم اساسا کاپرایی است، اما نتیجه کاپرایی درنیامد، اما حاصل جمعبندی من این است که دیگر این کار را نکنم. در کل گفتم که با کسی مناسباتی ندارم.
«ورود آقایان ممنوع» فیلم کمدی قابل تحملی است که به آن نیم ستاره دادم و به اندازه یک ستاره از آن دفاع کردم. علت اینکه کمی بیشتر دفاع کردم این بود که در کارگردانی حرف زیادی نزده. اینکه فیلمنامه تلویزیونی است را هم گفتم.
بعضی کاربران این را مطرح کرد شما فیلم بسازید تا میزان کارگردان بودن شما مشخص شود.
این چیزی که برای خیلی از دوستان مسئله است، این است که مدیوم من فیلمسازی نیست و نقد است. نقد اساسا مدیوم خودآگاهی است و هنر مدیوم ناخودآگاهی است. من شاید کوششهایی برای نوشتن فیلمنامه کرده باشم، اما هر چهار خط که مینویسم آن را نقد میکنم و این اجازه نمیدهد بتوانم راحت کار کنم. اصلا دغدغه من فیلمسازی نیست.
از شما خواسته شده در مورد آشناییتان با شهید آوینی بگویید.
من نقدی با عنوان «ناقوس آئینهها» در مجله سروش نوشتم که مرتضی این را خواند و در مجله سوره نقدی نوشت و پاورقی چاپ کرد و از من دفاع کرد. این به گوش من رسید. سوره را نمیخواندم و علیه آن موضع داشتم. نقد دیگری درباره «هامون» نوشتم. مجله سروش این نقد را چاپ نکرد. از سروش بیرون آمدم و نقد روی دستم مانده بود. در جشنوارهای در مورد این نقد حرف میزدم و یک سورهای آنجا بود و گفت قرار میگذارد تا من آقای آوینی را ببینم.
قبل از این قرار، «مشق شب» عباس کیارستمی در سالن حوزه پخش میشد و دو سه ردیف جلوتر از جایی که من نشسته بودم یکی همزمان با من به فیلم فحش میداد و متوجه شدم مرتضی آوینی بود. فیلم تمام شد و با هم روبرو شدیم. بعد سر قرار رفتیم و من به او دافعه داشتم و او نسبت به من نداشت.
نقدم را در مورد «هامون» همانجا خواند و گفت عالیست و چاپ میکنیم. نقدم در آمد و سروصدا کرد و مرتضی زنگ زد و برای شماره جدید مطلب از من خواست و در این فاصله با هم آشنا شدیم و دیدم که آبمان با هم در یک جوی میرود. آخر سر هم که میخواست برود، یک روز قبل از رفتن قرار بود من هم با او فکه بروم. او به اتاق آمد و مطلبش را در مورد حاتمیکیا خواند و بعد گفتم کی میرویم و گفت من فردا میروم. گفتم مگه قرار نبود با هم برویم. گفت بالاخره یکی باید اینجا باشد و کارها را انجام دهد. گفتم وصیت میکنی؟ حرفم را با آگاهی نزدم. حرف را عوض کرد و ما ماندیم و او رفت. خوش به حال او ...
نقل قول:
داریوش مهرجویی؟
فیلمساز بدی است.
اصلا حرفای فراستی رو درباره این 2 تا قبول ندارم ( و کلا خیلی حرفای این آدمو قبول ندارم ! )نقل قول:
اصغر فرهادی؟
فرهادی اصلا فیلمساز خوبی نیست
اتفاقا حرف حق رو باید از دهن فراستی شنید نامصب از هیچی نمی ترسه ایول بابا:27::21:نقل قول:
بحث ترس نیست ! از نظر من و خیلیای دیگه این جوریه شاید یه عده باهاش موافق هم باشننقل قول:
اتفاقا حرف حق رو باید از دهن فراستی شنید نامصب از هیچی نمی ترسه ایول بابا
نقل قول:
ببينيد دوست عزيز به نظرم ايشون بيشتر از من و شما از سينما سر در بيارن حالا چون حرفي زدند كه باب ميل شما
نيست نميشه ازش ايراد گرفت كه چيزي بلد نيستند يا اين حرفشون درست نيست!!!!:46:
تازه كل مطلبو يه بار ديگه با دقت بخونيد متوجه درستي حرفاش ميشيد....
شما ميدونيد اين آدم چند ساله داره تو سينما نقد ميكنه!!!!!!!!!!
بحث نقد و انتقاد چیزیه که هیچ وقت نمیشه در موردش واژهی درست بودن رو به کار برد !نقل قول:
نقد حاصل برداشت شخصی منتقده، یه سری این برداشت رو دوست دارن و به برداشت شخصی خودشون نزدیکه، یه سری هم نه !
واسه همینه که شاید بیش از صد تا منتقد تراز اول و درجه یک تو این کشور دارن نقد میکنن ! اگه قرار بود نقد یه چیز مطلق باشه، یه منتقد واسه کل این سینما کافی بود !!
اینکه مسعود فراستی میاد میگه داریوش مهرجویی یا اصغر فرهادی فیلمساز نیستن یا کارگردانای بدی ان، برداشت شخصی ایشونه، هر کس حق داره نظرش رو بیان کنه ! صرف سابقهی انتقاد، دلیل بر درستی اون نیست .. :11:
نقل قول:
حرف شما درست ولي شما حساب تجربه رو كلا گذاشتي كنار!!!!
بلاخره تجربه تو يه كار چيزهايي به انسان ياد ميده كه اونو از ديگران متمايز ميكنه!!!
تازه تجربه به كنار استعداد منتقد بودن هم جايي در اين بحث داره.....
ببین دوست عزیز من اصلا نگفتم ایشون چیزی بلد نیست ، گفتم ایشون یه سری حرفا میزنه که یه گروه زیادی باهاش مخالفن مثل همون 2 تا جمله ای که تو پست قبلیم گفتمنقل قول:
حالا شما با حرفاش موافقین قابل احترامه برام ولی خب خیلیا مثل شما فکر نمیکنن !
دقیقا ....نقل قول:
میدونی شما یکی از طرفداراش هستی و فکر میکنی هر چی میگه درسته !نقل قول:
فقط ایشون تجربه داره ؟ فقط ایشون از سینما میدونه ؟
این همه آدم که به نظرشون اصغر فرهادی یکی از کارگردان های بزرگه الانه اشتباه میکنن فقط جناب فراستی درست میگه !؟
به قول اون دوستمون این آقا فقط نظر شخصیشو میگه ولی همیشه جوری حرف میزنه انگار فقط خودش سینما بلده ، پس هر چیزیم که گفت درسته !
دوست عزیز دوست قبلیمون کی گفت فراستی چیزی بلد نیست گفتند حرفهای ایشون رو راجب این مسئله قبول ندارننقل قول:
همونجور که کوروش جان گفت نقد اصلا چیز مطلقی نیست که بگیم این منتقد درست میگه یا اون منتقد نقد نظر شخصی هرکسی از برداشت هاشه
مثلا همونجور که فراستی میگه درباره الی فیلم خوبی نیست دیوید بوردول که از بزرگترین منتقدان و نظریهپردازان سینمای جهان که دیگه بزرگتر از بوردول تو منتقدهای حال حاضر سینمای جهان فکر کنم نداشته باشیم وقتی همین فیلم درباره الی رو دید گفت یک شاهکار و بهترین فیلم سال جهان ....
پس میبینیم نقد برداشت شخصی و نباید اون رو ملاک صد در صدی قرار بدیم که بگیم فلانی بد یا خوبه....
همونطور که همه ما نظرات و برداشت های گوناگونی از هر مسئله داریم.
موفق باشید:11:
نقل قول:
دوستان...خواهشا اين بحث نذاريد آخرش برسه به اصغر فرهادي و فيلماش!!
من تو فروم نميتونم نظرمو راجع بهش بگم!!!! تو اون يكي تاپيك سر بحث اصغر فرهادي به خاطر اظهار نظر بنده كه
نظر شخصيم بود و از اونجا كه نظر هر كسي محترمه همكار محترم انجمن ( از سر بي طرفي) اخطار دادند اگه
پست بزنم و نظرمو بگم پستمو حذف ميكنن.:41::41::41::41::41::41:
حالا بگذريم اينجا سر حرفمون با فراستي و نقداشه.: به من بگين كيا با نظر ايشون مخالفن و دليلشون چيه؟؟؟
ميدونيد واسه چي من دوستش دارم به دليل اينكه منتقديه كه سفارشي كار نميكنه حتي تو برنامه اي رو آنتنه و
چندين هزار بيننده داره با اين همه فشار از بالا....و حقيقتا اگه كلاهمونو قاضي كنيم ميبينيم نقداش خيلي
سازندست و جوري نقد ميكنه كه به سينما خيلي كمك ميكنه.
راستي شما به من بگين چند تا منتقد خوب ما تو ايران داريم؟؟؟؟ تازه ميدونيد ما چند تا منتقد سفارشي كار داريم:46:
شما يه توجه بكن به اين منتقدين محترمي كه زنگ ميزنن به برنامه هفت درباره يه فيلمي ( فيلمهاي خاص) از
طرفداري ميكنن ببين چقدر تابلو ازش طرفداري ميكنن:46:
در آخر چرا خودمونو گول بزنيم خب ما فيلم خوب خيلي خيلي خيلي كم داريم حالا چرا هي بعضيا اصرار دارن ما
فيلم خوب زياد داريم من دليلشو نميدونم....
نقل قول:
آقاي ديويد بوردول كجا درباره الي رو ديده؟
اگه هركس با نظر ايشون مخالفه بايد دليلشو هم بيان كنه...همينطوري نميشه چيزيرو قبول كرد؟؟؟؟
:46:
دوست عزیزنقل قول:
حالا بگذريم اينجا سر حرفمون با فراستي و نقداشه.: به من بگين كيا با نظر ايشون مخالفن و دليلشون چيه؟؟؟
ميدونيد واسه چي من دوستش دارم به دليل اينكه منتقديه كه سفارشي كار نميكنه حتي تو برنامه اي رو آنتنه و
چندين هزار بيننده داره با اين همه فشار از بالا....و حقيقتا اگه كلاهمونو قاضي كنيم ميبينيم نقداش خيلي
سازندست و جوري نقد ميكنه كه به سينما خيلي كمك ميكنه.
راستي شما به من بگين چند تا منتقد خوب ما تو ايران داريم؟؟؟؟ تازه ميدونيد ما چند تا منتقد سفارشي كار داريم
مگه علی معلم و امیر قادری و رضا درستکار و امیر پوریا و هوشنگ گلمگانی و خیلی های دیگه سفارشی نقد میکنن؟!!
و فقط فراستی سفارشی نقد نمیکنه؟!
من به شخصه بعضی از نقدای فراستی رو خیلی قبول دارم و خیلی از نقدها و نظرهاش رو قبول ندارم....
و همه این ها بر میگرده باز به همون حرفهای گذشته امون که هرکس برداشت خودش رو داره...
میتونی به صفحه ویکی پدیا فیلم درباره الی مراجعه کنی....نقل قول:
آقاي ديويد بوردول كجا درباره الي رو ديده؟
آدمی که بیاد این نمره ها رو بده به نظر من اصلا منتقد خوبی نیست ( اینم نظر شخصیه منه )نقل قول:
به من بگين كيا با نظر ايشون مخالفن و دليلشون چيه؟؟؟
من نمیدونم مثلا این آقا هیچ ایرادی به ورود آقایان ممنوع تو برنامه 7 نگرفت و همش گفت فیلم خوبیه ( منم نمیگم فیلم بدیه میگم فراستی نقداش جالبه که میاد به ورود آقایان ممنوع 0.5 میده به جدایی نادر از سیمین 0 !نقل قول:
توی شماره ی مرداد مجله ی همشهری 24، فراستی از 4 ستاره، به جدایی نادر از سیمین و اینجا بدون من و جرم و آقایوسف و خیابان بیست و چهارم و قصه پریا و برف روی شیروانی داغ و... 0 داده! به ورود آقایان ممنوع و مرهم، 0.5 داده و به شرط اول، 1. واعجبا!
نقل قول:
من فقط ميگم فراستي سفارشي كار نميكنه به بقيه كاري ندارم هر چند ميدونم اوضاع بقيه چه جوريه ولي سر صحبت ما با فراستيه.
من رفتم ويكيپديا ولي نفهميدم ديويد بوردول كجا فيلمو ديده و براي چي؟
این پیج دربارهی الی ...نقل قول:
اینم لینک یادداشت دیوید بوردول بر این فیلمکد:http://fa.wikipedia.org/wiki/درباره_الی
کد:http://www.davidbordwell.net/blog/?p=4071
دوستان فکر میکنم بهتر باشه دیگه این بحث رو ادامه ندیم و نقل قول نگیریم، به اندازهی کافی صحبت شد در موردش، هر کس سلیقهی خودش رو داره ...
موسی به کیش خود، عیسی هم به کیش خود :11:
دیشب صحبت های شهریار بحرانی و فراستی خیلی جالب بود.
بحرانی چقدر قشنگ حرف زد، فراستی هم خیلی زیاد باهاش موافق بود.
ریشه مشکلات فرهنگی فعلی و سینما رو دوری از اخلاق گرایی و مصرف زدگی می دونستن.
فراستی هم طبق معمول با فیلم "زندگی با چشمان بسته" مخالف بود که به نظرم حق هم داشت!
به نظرم اون جملات فراستی که میگفت کارگردان حتما باید اعتقاد محکمی داشته باشه تا بتونه فیلم خوب بسازه، بی معنی بودش
کارگردانان خوب دنیا همه این طوریند؟
نقل قول:
ديشب عجب تيكه ي باحالي جيراني به صدر عاملي انداخت به اين صورت:
به منتقد ميگفت ما سعي ميكنيم تحليل كنيم و تحليلمون هم درست باشه و بتونيم آدرس درست به مخاطب بديم........
ایشون که همش آقا آقا میکرد ... !نقل قول:
دیشب صحبت های شهریار بحرانی و فراستی خیلی جالب بود.
بحرانی چقدر قشنگ حرف زد
اینجا یه سری قسمتهای هفت رو میشه دانلود کرد
کد:http://www.rasekhoon.net/song/subject-1366.aspx
---------- Post added at 10:19 PM ---------- Previous post was at 10:18 PM ----------
خو معلومهنقل قول:
کارگردان باید به چیزی که میسازه حرفی که میزنه اعتقاد داشته باشه
آنچه از دل برآید بر دل نشیند..
اونجا که فراستی گفت من رسول صدر عاملی رو نمی شناسم منظورش چی بود؟
یعنی میخواست بگه عددی نیست؟
نهنقل قول:
منظورش این نبود
صدرعاملی این چند وقت فراستی رو کوبونده بود
فراستی این جمله رو گفت تا مثلا بگه من بدون پیش داوری و بدون توجه به حرف ها فقط میخوام فیلم رو نقد کنم
یه بار هم به دهنمکی گفته بود که اصلا تو سینما اسم مهم نیست و فقط فیلم مهمه.اصلا فرض بر اینکه هیچ کسی تو رو نمیشناسه و مردم هم از ماجرای انتخابات 88 و بعدش خبر ندارند.تو باید تو فیلمت همه چیز رو باز کنی و این فیلمه که با مردم حرف میزنه نه خواسته ها و باورهات
صرفنظر از آقا آقا گفتنش، حرف و در اصل، مفهومی که در موردش صحبت می کرد خوب بود دیگه؛ نبود؟نقل قول:
حالا می خواد اونو آقا گفته باشه یا خانوووم :31:
خود حرف، حرف خوبی بود.
فراستی می گفت که کارگردان باید از روی اعتقاد فیلم بسازه نه از روی تقلید و تخیل و با ادا و اطوار.
حالا می خواد هر موضوعی داشته باشه: جنگی، اجتماعی، سیاسی و یا حتی عشقی!
(البته در مورد جنگی، کاملاً روی صحبتش با حاتمی کیا بود)
آقا اگه عشقی هم می سازی، یه چیز تاثیرگذار بساز. نه اینکه طرف توی دکه روزنامه فروشی و نونوایی یکی رو بیینه و جیک ثانیه عاشق بشه و بقیه ماجرا...
اگه دقت کرده باشید، الان موضوع بیشتر فیلم های به اصطلاح اجتماعی و سریال ها روی محوریت خیانت می چرخه. اگه توی جامعه هم این مشکلات وجود داشته باشه که وجود هم داره، آیا تلویزیون و سینما هم باید به اون دامن بزنه یا اینکه حداقل اگه نمی تونه یه الگوی خوب برای زندگی رو در قالب فیلم نشون بده، یه راه حل برای این مشکل ارائه بده و فقط به فکر بیان و تشدیدش نباشه و اینکه صرفاً برای گیشه نباشه. (البته با در نظر گرفتن ممیزی ها و خط قرمزهایی که وزارت ارشاد تحمیل می کنه)
بحرانی هم می گفت که تقلید نکنیم و با توجه به فرهنگ خودمون و اعتقاداتی که براش ارزش قائلیم فیلم بسازیم.
بالاخره آسمون بریم زمین بیایم، ما توی ایران به دنیا اومدیم و فرهنگمون با یک سری ارزش ها گره خورده.
صد البته کارگردان ها و فیلم های بسیار با ارزش خارجی داریم که خیلی از فیلم های خوب ما به گرد اونا هم نمی رسن، ولی لُب مطلبش این بود که مفاهیم نامناسب بعضی از فیلم ها مثل خشونت و ... رو وارد فرهنگ خودمون نکنیم و اخلاق گرایی و ادب رو جایگزین زیراب زنی و تخریب همدیگه بکنیم.
از فراستی هم واقعاً خوشم اومد، اعتقادش بر اینه که فضاسازی و شخصیت پردازی و از همه مهم تر، روایتگری
فیلم باید اینقدر کامل و گویا باشه که خود فیلم، هدفش رو منعکس کنه صرفنظر از کارگردان و سابقه ذهنی بیننده نسبت به اون.
ولی هم چنان با نظرش در مورد اصغر فرهادی کاملاً مخالفم، چون فیلم هاش واقعاً شاهکارن: چه شهر زیبا، چه چهارشنبه سوری،چه درباره ی الی... اخیراً هم جدایی نادر از سیمین رو دیدم که عالی بود، ولی به شخصه "درباره الی..." رو با ارزش تر می دونم و گل سر سبد کارهاش هست به نظرم و یه نقطه عطف در سینمای ایران!
بنده مدتها پیش بود که گفتم 99 درصد فیلمهای ایرانی اعم از جدی ، کمدی، مبتذل! و ... عنوان "اجتماعی" رو یدک میکشن اما از این لحاظ ارزشی و سودی که ندارند هیچ بلکه ضرر هم دارند!نقل قول:
یه راه حل برای این مشکل ارائه بده و فقط به فکر بیان و تشدیدش نباشه و اینکه صرفاً برای گیشه نباشه.
اینها فکر میکنن نشون دادن مشکلات میشه فیلم اجتماعی. نشون دادن فقر اعتیاد طلاق یا جوانهایی که با خانواده مشکل دارند.. فکر میکنن صرف نشون دادن اینها فیلم رو اجتماعی میکنه
خوشم اومد از کارگردان اینجا بدون من که با وجود اینکه فقر و اینا توفیلم بود اما گفته بود فیلم من اجتماعی نیست
و خوشم میاد که فراستی هم میگه این فیلمها اسماً اجتماعی اند..
خداییش چندتا منتقد تیزبین مثل فراستی داریم؟
کدوم منتقدی به این نکته اشاره کرده تا حالا، اون هم به این صورت صریح؟
---------- Post added at 03:30 PM ---------- Previous post was at 03:28 PM ----------
اینم یکی از چیزهاییست که توی ایران خیلی زیاده و به شخصه فکر میکنم یکی علل گرایش برخی فیلمهای ایران به نداشتن هدف مشخص و صرفا فرمگرا بودن یا قصه گویی بدون تعلق همینهنقل قول:
یه بار هم به دهنمکی گفته بود که اصلا تو سینما اسم مهم نیست و فقط فیلم مهمه.اصلا فرض بر اینکه هیچ کسی تو رو نمیشناسه و مردم هم از ماجرای انتخابات 88 و بعدش خبر ندارند.تو باید تو فیلمت همه چیز رو باز کنی و این فیلمه که با مردم حرف میزنه نه خواسته ها و باورهات
بجای اینکه فیلم حرف بزنه سازنده حرف میزنه (حالا چه در قالب دیالوگ ها و صحنه هایی تابلو و رو ، چه حتی در قالب صحبتهای خود سازنده در رسانه ها)
به جایی میرسیم که دیگه خسته میشیم از پیام احتماعی سیاسی اخلاقی و ...
واسه این که بسیاری این فیلمها فقط ژستی برای خودشون میگیرن که مثلا حرفی دارند اما در واقع حرفی برای گفتن ندارن
اونهایی هم که حرفی میخوان بزنن - جدای از درستی و غلطیش- بلد نیستن..
مسعود فراستي در گفت و گويي مفصل از لحن و نگاهش به سينماي ايران دفاع كرد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نقد يعني نظر يك منتقد نسبت به اثري كه ديده است. قطعا هر نقدي كه ميكنم سليقه شخصيام است و سليقه هم جزئي از نقد است. لحني هم كه به كار ميبرم بخشي از نقد من است و علاقهاي هم ندارم كه آن را تغيير دهم. بيادبي و با ادبي به اين معني كه بعضي از دوستان ميگويند را نميفهمم. بعضي از واژهها كه به نظر بعضيها كه ادعاي ادب ميكنند ولي يك ادب قلابي و كاذب دارند را هم قبول ندارم. من در سينماي ايران هميشه به فيلم كار دارم نه به صاحب فيلم. هنوز ما به سينمايي نرسيديم كه بتوان از آثار به صاحبان اثر برس
شايد مسعود فراستي به عنوان يك منتقد تا قبل از برنامه هفت بيشتر براي علاقه مندان به سينما شناخته شده بود تا مردم عادي اما اتفاقاتي كه در اين چند ماهه اخير در برنامه هفت افتاده است نام او را خيلي بيشتر از گذشته بر سر زبانها انداخته است. او زبان تند و تيزي دارد. ركوروراست است. چه حرفهايش درست باشد و چه غلط معمولا حرف خود را ميزند. با اين پيش زمينه به سراغ او رفتيم تا مصاحبهاي ركوروراست در مورد هر آن چه تا به حال در چند ماه اخير در موردش گفته شده صحبت كنيم. البته او قبل از آغاز مصاحبه گفت من دفاعي در مورد حرفهايي كه تا به حال زدم ندارم چون هيچ كدام را اشتباه نميدانم. به هر حال مصاحبه ما با او خيلي صريحتر از آن چيزي شد كه فكر ميكرديم هر چند به دليل بعضي ملاحظات كه از سوي خود فراستي صورت پذيرفت و ما هم به آن احترام ميگذاريم بعضي از صحبتها تعديل شد. متن كامل اين گفتوگو را در ادامه بخوانيد. حالا قبل از اينكه فردا شب پاي برنامه ديگري از سري مجموعههاي هفت بنشينيد گفتوگويي كه به قول خودش اصلا محافظه كارانه نبود.
خيليها شما را متهم ميكنند كه به جاي يك نقد صريح و تند گاهي اوقات به بيادبي متوسل ميشويد. چه تفاوتي بين بيادبي و نقد تند در نظر شما وجود دارد؟
به نظر من نقد تند و كند نداريم. نقد، نقد است. نسيه نيست. نقد يعني نظر يك منتقد نسبت به اثري كه ديده است. قطعا هر نقدي كه ميكنم سليقه شخصيام است و سليقه هم جزئي از نقد است. لحني هم كه به كار ميبرم بخشي از نقد من است و علاقهاي هم ندارم كه آن را تغيير دهم. بيادبي و با ادبي به اين معني كه بعضي از دوستان ميگويند را نميفهمم. بعضي از واژهها كه به نظر بعضيها كه ادعاي ادب ميكنند ولي يك ادب قلابي و كاذب دارند را هم قبول ندارم. افرادي كه روي بعضي حرفهاي من برچسب بيادبي ميزنند خودشان بدترين بيادبيها را در كارهايشان به كار ميبرند. مثلا در همين فيلم جرم كه حرف من در موردش جنجال بيمورد درست كرد، بدترين الفاظ و فحش كوچه بازاري به كار گرفته شده و هيچ كس هم صدايش در نيامد. اين بيادبي نبود. فقط شايد استفاده از اين واژه در تلويزيون و از يك برنامه زنده مناسب نبود.
پس شما قبول داريد كه به كار بردن اين لفظ در تلويزيون و در برابر مردمي كه در عرف آنها اين كلمه كاملا مفهوم بدي دارد اشتباه بوده است؟
نه بحث اشتباه بودن نيست. چون اين كلمه ممكن است در تلويزيون ما و از زبان وعاظ گوناگوني بيان شود و به هيچ كس هم بر نخورد، چون بحث فقهي قضيه را مطرح ميكنند. من با به كار بردن اين لفظ قصد توهين نداشتم و جالب است كساني شروع به جنجالسازي كردند كه از قبل هم با من و با نقد مسئله داشتند.
خيلي وقتها احساس ميشود كه شما قبل از اينكه برنامه هفت شروع شود با قصد تخريب يك فيلم و كارگردان آن وارد برنامه ميشويد و اصلا دوست داريد كه به هر قيمتي مخالف باشيد.
قطعا من با فيلم بد مخالفت ميكنم و به هيچ عنوان شوخي هم ندارم. فيلم بد از قبل خودش را تخريب كرده و من وظيفه دارم اين تخريب را كامل كنم. وقتي فيلمي بد ساخته شده و توهين به شعور و سليقه و زيبايي شناسي مخاطب است چرا من بايد به آن لبخند بزنم؟ بايد به شدت فيلمهاي مستهجن تخريب شوند تا شايد كمتر شاهد ساخته شدن اين گونه فيلمها در سينما باشيم.
ولي گاهي مشاهده ميشود كه موضع شما نسبت به بعضي فيلمها تبعيض آميز است. يعني در برابر بعضي فيلمها با كارگردانهايي خاص خيلي نرمتر برخورد ميكنيد. به همين دليل نقدها گاهي بوي شخصي شدن ميگيرد.
من در سينماي ايران هميشه به فيلم كار دارم نه به صاحب فيلم. هنوز ما به سينمايي نرسيديم كه بتوان از آثار به صاحبان اثر برسيم. در اين مورد هم كه شما ميگوييد به سه موردي كه ميدانم منظور شماست اشاره ميكنم. در مورد اخراجيها 3 و مسعود ده نمكي هر آن چيزي كه لازم بود بگويم را در برنامه هفت عنوان كردم با اينكه لحنم لحن هميشگي مسعود فراستي نبود. به نظرم اخراجيها 3 فيلم خوبي نيست. ده نمكي قبل از اين فيلم دو فيلم قابل تحمل دارد ولي اين فيلم اصلا در حد و اندازههاي اخراجيها 1و 2 نبود. اين دقيقا همان نظري است كه در مورد مجيد مجيدي دارم. معتقدم كه بچههاي آسمان فيلم بسيار خوبي است و اين فيلمهاي آخر فيلمهاي خيلي بدي هستند. خوبي و بدي اثر است كه لحن من را مشخص ميكند و...
اما اين حرفي كه ميزنيد با حرف قبلي شما متناقض است. اگر اخراجيها 3 فيلم بدي است پس چرا اين قدر نرمتر از بقيه با آن برخورد كرديد؟
در اخراجيها 3 مجموعه اتفاقات فرهنگي و سياسي جامعه تا حدودي بر لحن من اثر گذاشت. خارج از متن فيلم حاشيههاي فراواني وجود داشت. خيليها اين فيلم را بايكوت كردند وخيليها دست به تحريم فيلم زدند. بدون اينكه ملاحظهاي براي اين فيلم بكنم. فقط لحن كمي تعديل شد.
خب اصلا چرا اين اتفاق بايد بيفتد وقتي شما داعيه بيتعارفي با هر فيلم و اثري را داريد؟
برنامه هفت زنده است و ممكن بود هر حرفي كه در مورد اين فيلم زده ميشد به سرعت جنبه سياسي پيدا ميكرد. من با اين كارم سعي كردم كه حساسيتهاي بيرون از متن فيلم را وارد مباحث سينمايي نكنم. من نميتوانم ادعا كنم كه بدون توجه به حساسيتهاي سياسي و فرهنگي و التهابهاي جامعه ميتوانم رفتار كنم. اين مسئله فقط در مورد من صدق نميكند. خيلي از مواقع وجود يكسري شرايط خاص باعث ميشود كه هر آدمي نخواهد خودش را وارد مسائلي كند كه به حيطه كارياش مربوط نميشود. در فيلم نفوذي هم تقسيم وقت به درستي تقسيم نشد. و من به خوبي فرصت نداشتم حرف هايم را بزنم و متاسفانه با اينكه معتقد بودم با فيلم بسيار بدي مواجه هستم ولي نتوانستم با آن وضعيت ( كه شامل خيلي مسائل ميشد) به مخاطب بگويم اين فيلم كه داعيه جانبداري از دفاع مقدس را هم دارد كه اصلا اينگونه نيست فيلم بسيار بدي است. مورد سوم هم فيلم ملك سليمان بود. من در جشنواره فيلم فجر دو سال پيش كه فيلم اكران شد نقد تندي براي اين فيلم نوشتم ولي در لحن تلويزيونيام بسيار مودبانه برخورد كردم. معني اين قضيه اين نيست كه من رعايت صاحب فيلم را ميكنم بلكه اين مسئله حاصل مسائلي است كه در جامعه وجود دارد و من با درك اين فشارها بايد بتوانم فيلم را در برنامه زنده هفت به صورتي نقد كنم كه بعدها هم برنامه بتواند كارش را انجام دهد. اما من حرف اساسي خودم را در مورد اينگونه فيلمها ميزنم ولي با لحني كه لحن واقعي خود من نيست.
پس شما با يك ديد شخصي مبني بر اينكه نقد صريح يك فيلم ممكن است با شرايط جامعه همخواني نداشته باشد لحن خود را تغيير ميدهيد؟
بله. سعي ميكنم لحنم را كنترل كنم و خيلي راحت و رك به قضيه نپردازم. ببينيد سازش روي اصول نبايد انجام شود. براي سازش نكردن روي اصول بايد ياد بگيريم در صورت لزوم روي فروع سازش كنيم. كسي كه اين را نفهمد حتما روي اصول سازش ميكند.
بازخوردهاي مردم از ديدن يك فيلم تا چه حد بر نقدي كه ميكنيد تاثير گذار است؟
سعي كردهام در نقدهايم هم موضع مخاطب عمومي سينماي ايران باشم و اين مسئله دغدغه است. اما به جز موارد خاصي كه متاسفانه از دستم در رفته است خيلي جاها موضع مخاطب عام را فرموله ميكنم و سعي ميكنم كه در كنارش مخاطب خاص را هم در نظر بگيرم. ضمن اينكه خيلي جاها به دليل محدوديتهاي زماني و ساير مسائل كه قبلا گفتم نظر من در حد اعلام موضع گفته شده و نتوانستهام موضع خودم را كامل و شفاف بيان كنم ولي در هر صورت چه در زماني كه اعلام موضع ميكنم و چه در زماني كه حرفم را كامل ميزنم بازخوردهاي مردم در نوع نقد من تاثير گذار است.
به نظر خودتان نقدي كه شما انجام ميدهيد چه فرقي با ديگر منتقدان سينمايي دارد؟
اكثر منقدان ما خيلي با فيلمها تعارف دارند و نظر خود را در مورد يك فيلم شفاف بيان نميكنند. اگر يك فيلم بد است خب با دلايل درست آن را نقد كنيد. تعارف و ملاحظه كاري يا به اصطلاح يكي به نعل زدن يكي به ميخ عادت من نيست. اصلا شخصيتم اجازه چنين كاري را به من نميدهد. در ضمن روابط عمومي هيچ فيلمي نبودهام و نخواهم بود.
انتقاد مهمي كه به شما وارد ميشود اين است كه شما روي فيلمي كه نقد ميكنيد تسلط نداريد ياخيلي از صحنههاي فيلم را نديده ايد. حتي گاهي گفته ميشود كه شما در بعضي از اين فيلمهاي كمدي اصلا فيلم را نميبينيد. در حالي كه يك منتقد براي نقد يك فيلم حداقل بايد دو يا سه بار آن را ببيند.
به نظرم فيلمهاي ايراني در حد و اندازهاي نيستند كه با يك بار ديدن نتوانيم همه آن چيزي كه قرار است در نقد باشد را بگوييم. من خيلي اوقات 10 دقيقه از يك فيلم گذشته و من آن را ميبينم ولي هيچ چيز مهمي از دست ندادهام. فيلمهايي كه به راحتي و با چند دقيقه ديدن دقيقا ميشود فهميد كه كل ماجرا و داستان تا به انتها چيست. مطمئن باشيد اگر قرار نبود كه در يك برنامه زنده تلويزيوني اين فيلمها را نقد كنم قطعا نميتوانستم ديدن هيچ كدام از آنها را تحمل كنم. مثلا فيلم خانم ميلاني غيرقابل تحمل بود ولي من نشستم و يك ساعت و نيم فيلم را ديدم. فيلمي كه نه افت و خيز دارد، نه درامي در آن شكل ميگيرد و نه شخصيت پردازي درستي دارد. ديدن پنج دقيقه ابتدايي اين فيلم براي من كافي بود ولي متاسفانه باز هم تحمل كردم و تا انتهاي فيلم را ديدم. البته اين مسئله را رد نميكنم من بارها شده كه سه دقيقه از يك فيلم را ديدهام و از سينما بيرون آمدهام و بعد هم گفتهام كه فيلم بدي است. اما اين مسئله در مورد فيلمهايي كه قرار است در برنامه هفت نقد شوند صدق نميكند. من بدترين فيلمهايي كه يك منتقد ميتواند در زندگياش ببيند را به خاطر برنامه هفت تا آخر ديده ام. بعضي را هم كه كامل نديده ام،در جشنواره اصلا نقد نكرده ام.
برنامه هفت تنها برنامه نقد جدي فيلمهاي سينماي ايران در تلويزيون است و شما خواسته يا ناخواسته به جايگاهي در تلويزيون رسيده ايد كه ممكن است نظر شما در خوب يا بد بودن يك فيلم بر تعداد مخاطب آن تاثير بگذارد. با توجه به اينكه ما كلا 50 تا 60 فيلم در سينماها اكران ميكنيم. اين نقدهاي تند شما ممكن است تاثير منفي بر سينما رفتن مردم بگذارد. فكر نميكنيد اين مسئله براي سينما خوب نيست؟
سوال بسيار خوبي است. اين دغدغه دست اندركاران برنامه هفت هم هست. به عنوان يك مخاطب جدي سينما يا منتقد خيلي خوشحالم كه نظرم ممكن است حتي ذرهاي بر فروش يك فيلم اثر گذار باشد. دست اندركاران فيلم طلا و مس معتقدند كه بعد از نقد من فروش فيلمشان تا حدودي افزايش پيدا كرده است و اين براي من امتياز بزرگي است. خب اين خيلي خوب است كه يك منتقد بتواند فروش يك فيلم خوب را بيشتر كند و صورت ديگر قضيه هم به همين صورت است. اگر نقد تند من براي يكسري فيلم مستهجن و مبتذل مثل همين بهاصطلاح كمديهاي بيارزش مخاطبان آن را كمتر ميكند باز هم يك اتفاق بسيار خوب براي سينماي ايران است.
اگر مردم با يك نقد تند به ديدن فيلمهاي بيهويت، توهين آميز و ضد سينما نروند نشانگر اين است كه آرام آرام سطح شعور مخاطبان ما در حال افزايش است و در اين حالت مطمئنا ديگر كسي نميتواند هر آشغالي را به خورد مردم بدهد. خوشحالم كه برنامه هفت توانسته تا حدي مرگ اين فيلمهاي مبتذل و شبه سينمايي را جلو بيندازد. كساني كه يك فيلم به اصطلاح كمدي را در 19 روز جمع ميكنند و كنار شانههاي تخم مرغ به مردم ميدهند بايد سطح خود را بالا ببرند وگرنه به زودي به بن بست بسيار بدي ميخورند. اين بن بست به نفع سينماي ايران است.
براي مخاطبان عام ايراني معمولا كساني كه از موضع مخالفت در مسائل مختلف وارد ميشوند خيلي جذاب ترند و دقت بيشتري هم به حرفهاي چنين شخصيتهايي ميكنند. گاهي احساس ميشود شما دوست داريد با نقدهاي تند و بيپروا و يكسري حركتهايي كه شبيه شومنهاي تلويزيوني است نظر مخاطب عام را به خود جلب كنيد.
در اين زمينه كه چقدر از حرفها و حركات من شومني است و چقدر واقعي، دفاع خاصي ندارم. اما براي كساني كه اين مسئله دغدغه آنهاست پيشنهاد ميكنم كه بروند و نقدهاي من در دهه شصت و هفتاد را بخوانند. رد پاي مدل نقدهاي امروز من در آن سالها به خوبي ديده ميشود. حتي در خيلي از مواقع من بسيار تندتر از امروز بوده ام. نقدهايم در مورد مخملباف، كيارستمي، كيميايي، هامون و حتي فيلم مادر علي حاتمي در آن سالها را بخوانيد، آن نقدها خيلي تندند. لحن من هم جزيي از شخصيت من است. خارج از برنامه هفت، در خانه، پيش دوستانم و حتي در كلاس هايم هم همين هستم. هيچ وقت دوست نداشتم ژستي را بگيرم كه مال خودم نيست يا حرفي را بزنم كه به آن اعتقاد ندارم. اداي كسي را درنمي آورم و تمام آن چيزي كه شما در صفحه تلويزيون ميبينيد حس واقعي و در لحظه من است.
شما معتقديد كه حس و حرف هايتان در هفت حس همان لحظه است. برنامه هفت هم برنامه زندهاي است كه فقط همان حس لحظه شما را بدون هيچ كم و زيادي منتقل ميكند. فكر نميكنيد بعضي مواقع با توجه به همان حس لحظهاي حرف اشتباهي زده ايد يا موضع اشتباهي در مورد يك فيلم گرفته ايد؟
من تا اين لحظه از هيچ كدام از نقدهايم پشيمان نيستم و معتقدم حتي به كار بردن تندترين كلمات و جملات كه قبلا هم به آنها اشاره كردهام هيچ اشتباهي نكردهام كه الان بخواهم از آن پشيمان باشم. تنها چيزي كه از ان پشيمانم اين است كه در دو سه مورد متاسفانه مجبور شدم ملاحظه كاري كتم كه دلايل آن را هم توضيح دادم.
فكر ميكنيد دليل اينكه خيلي از منتقدان سينما موضع منفي به رويه شما گرفتهاند چيست؟
فكر ميكنم مسئله روشن است. بگذريم. البته بعضي از منتقديني كه از دوستان خوب من هستند فقط در زمينه بعضي موضع گيري هايم با من اختلاف نظر دارند و اين طبيعي است ولي در مورد بقيه برخوردهايي كه ميبينم بدون شك اساسش چيز ديگري است. چون من دارم كارم را بهدرستي انجام ميدهم و خوب نقد ميكنم.
به چه دليل اينقدر مطمئن هستيد كه خوب نقد ميكنيد؟
چون به خودم اعتماد دارم. از سواد لازم براي كاري كه انجام ميدهم برخوردارم. بيشتر از خيليها نسبت به سينماي كشورم دلسوزم و از همه مهمتر قدرت و جسارت بيان نقدهايم را دارم و پاي آنها ميايستم.
به نظر شما اگر برنامه هفت زنده نباشد چه اتفاقي برايش ميافتد؟
كل خاصيتش را از دست ميدهد.
در ايام عيد برنامه طنزي پخش شد كه بعضي از مجريان تلويزيوني را به صورت كمدي نشان ميداد. يكي از شخصيتهايي كه مردم به شدت از آن استقبال كردند آقاي سفارتي بود كه به نوعي كاريكاتور شما محسوب ميشد. برخوردتان با اين برنامه چگونه بود؟
تندي برنامه كم بود. بايد خيلي تندتر از اينها من را ميزد. حركات فيزيكياش تا حدودي شبيه به من شده بود. مثلا «سلام، مخالفم» خوب بود. عينك بازياش خوب بود اما متن قوي در كار نبود. از همه مهمتر نسبت به نقد من محافظه كار بود، من از محافظه كاري خوشم نميآيد. خلاصه بايد نقد را تاب آورد و در كنارش طنز را.
حاشیههای برنامه "هفت" دیشب
به گزارش مهر، برنامه سینمایی "هفت" شب گذشته ۱۵ مهرماه اختصاص به نقد و بررسی فیلم سینمایی "زنان ونوسی مردان مریخی" با حضور کاظم راست گفتار کارگردان فیلم داشت. همچنین به دلیل سپری شدن دو سال از فعالیت جواد شمقدری در سمت معاونت امور سینمایی، وی شب گذشته مهمان برنامه بود و توضیحاتی درباره عملکرد و فعالیتهایش در طول این دو سال داد.
ابتدای برنامه اختصاص به معرفی فیلمهای کلاسیک "سقوط امپراطوری رم" به کارگردانی آنتونی مان و "راه بزرگ آبی" به کارگردانی جیلو پنته کرووو داشت. همچنین نظرسنجی برنامه به طرح این سئوال اختصاص داشت که از میان برنامههای" تشکیل شورای عالی سینما با حضور رئیس جمهور"، "ایجاد شرایط افزایش تولید فیلمها" و"رفع مشکل فیلمهای توقیف شده" که توسط شمقدری اجرا شده کدام یک موفق تر بوده است؟ در پایان رفع مشکل فیلمهای توقیف شده بیشترین رای را به دست آورد.
هفت روز هفته، از پیش تولید تا پس از تولید که اختصاص به فیلمهای "کلاس هنرپیشگی" به کارگردانی علیرضا داوودنژاد، "روئیدن درباد" رهبر قنبری و"غیر مجاز" مصطفی کیایی داشت و هفت ضلعی که به موضوع صدابرداری در سینما همراه با گفتگوهایی با حسن زاهدی، محمود سماک باشی و جهانگیر میرشکاری میپرداخت از دیگر بخشهای برنامه شب گذشته بودند.
شمقدری مهمان اول برنامه بود که بعد از صحبتهای کوتاهی درباره جوانی و نوجوانیاش در شهر مشهد و اینکه در آن زمان بیشتر خانوادههای مذهبی تلویزیون نداشتند و به فرزندانشان اجازه نمیدادند به دیدن فیلم فارسیها بروند وارد بحث اصلی شد.
وی گفت: بحث چیستی و چرایی سینمای ما جزء اهداف مقام معظم رهبری و نظام جمهوری اسلامی ایران بوده است. چرایی سینما بسیار مهمتر است. در طول این ۳۰ سال درباره چرایی بیشتر با مشکل روبرو بودهایم چون معمولاً سلیقهای برگزار شده است.
وی ادامه داد: در طول این دوسال که از فعالیت من در معاونت سینمایی میگذرد ما جهشهایی را آغاز کردهایم. در مصوبات شورای عالی سینما همه این زیرساختها لحاظ شده است. ساختارهایی نیز وجود دارد که باید تغییر کند و بازنگری در مورد آنها صورت گیرد. در این مسیر ما هم از تجربیات ۳۰ سال گذشته استفاده کردیم و هم از حضور افرادی چون آقایان کلهر و مرحوم حجتالاسلام اسکندری بهره بردیم.
وی خاطرنشان کرد: این برنامهها از زمانی که من مشاور هنری بودم آغاز شدهاند. برخی دوستان در مقطعی با تشکیل سازمان سینمایی مخالفت کردند، اما در طول این سالها من دست همکاری به سوی همه دراز کردم اما برخی حاضر نشدند با ما همکاری کنند چون دیدگاه من را قبول نداشتند.
شمقدری نیز در پاسخ به این سئوال که اهداف شورای عالی سینما برای همه مبهم است گفت: در سازمان سینمایی به دنبال این مسئله هستم که تفکر جدیدی در یک نهاد سینمایی شکل بگیرد تا همه اجزا به گونهای هدفمند حرکت کنند. شورای عالی سینما قرار است مثل هیئت دولت عمل کند و تحت نظارت رئیس جمهور فعالیت داشته باشد. در حال حاضر هفت نفر سینمایی و شش نفر از افرادی که در ارتباط با سینما هستند مثل رئیس سازمان صدا و سیما با ما در این سازمان همکاری میکنند.
وی بیان کرد: ساختار سازمان سینمایی باید تغییر کند. در این سازمان ما حداکثر سه معاون و ۱۵ مدیر کل داریم. یک معاون مباحث اجرایی و امور مالی و پشتیبانی را بر عهده دارد، معاون دیگر امور آثار و محصولات سینمایی اعم از همه فیلمهایی سینمایی، مستند و انیمیشن را بر عهده دارد و معاونت سوم امور برنامهها، موسسات و مجامع سینمایی را انجام میدهد.
معاون امور سینمایی خاطرنشان کرد: این معاونتها چند مدیر کل دارند که برنامهها را اعمال میکنند. همچنین دفتری هم تحت عنوان دفتر توسعه، مهارت و پژوهشهای سینمایی راهآندازی میشود که در خدمت نیازهای سینمای ایران فعالیت میکند.
در خلال این گفتگو صحبتهای سید ضیاء هاشمی، منوچهر محمدی، فرشته طائرپور و همایون اسعدیان پخش شد که سئوالاتی از شمقدری داشتند و بیشتر به طرح بحث معافیت مالیاتی سینماگران و اختلافاتی که بین صنوف مختلف پیش آمده، پرداختند.
شمقدری درباره قانون معافیت مالیاتی هنرمندان گفت: اگر اشکالی در قانون معافیت مالیاتی وجود دارد مربوط به دولت گذشته بوده است. چرا این دوستان آن زمان و در سال ۸۲ متوجه این کوتاهی نشدند. این قانون برای تغییر با مشکلاتی رو به رو است و شرایط سختی دارد. اما من معتقدم این قانون اشتباه نیست و درست تنظیم شده است.
وی ادامه داد: راهکاری که ما برای این مشکل ارائه کردیم این است که نام افرادی که از نظر ما سینماگر تلقی میشوند به اداره مالیات ارائه شود تا پرداخت این پنج درصد مالیات خودبه خود برایشان حذف شود و نیازی به مراجعه برای امور رفع پرداخت مالیات نباشد.
نقد فیلم سینمایی"زنان ونوسی مردان مریخی" با حضور کاظم راست گفتار کارگردان فیلم و مسعود فراستی بخش پایانی برنامه شب گذشته "هفت" بود