آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کرد
خلق را از طرهات آشفتهتر خواهیم کرد
اول از عشق جهانسوزت مدد خواهیم خواست
پس جهانی را ز شوقت پر شرر خواهیم کرد
محمد تقی بهار
Printable View
آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کرد
خلق را از طرهات آشفتهتر خواهیم کرد
اول از عشق جهانسوزت مدد خواهیم خواست
پس جهانی را ز شوقت پر شرر خواهیم کرد
محمد تقی بهار
دل شادی روز وصلت ای شمع طراز
با صد شب هجر بیش گفتست به راز
تا خود پس از این زان همه شبهای دراز
با روز وصال بیغمی گوید باز
انوری
ز چرخ سفله چه باید مرا که نام بلند
ز حسن مخبر و فرهنگ نامدار خودست
چرا بیاری هر کس توقعم باشد
که هر که هست درین روزگار یار خودست
خواجوی کرمانی
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا
سعدی
امروز که مرغان چمن در طیرانند
مرغ دل من بی پر و بالست و بالست
نون شد قد همچون الفم بیتو ولیکن
برحال پریشانی من زلف تودالست
خواجوی کرمانی
تا سخن آوازه دل در نداد
جان، تن آزاده به گل در نداد
چون قلم آمد شدن آغاز کرد
چشم جهان را به سخن باز کرد
نظامی گنجوی
دو شناور ز دور بر لب آب
بهر کاری همی شدند شتاب
چشمشان ناگهان فتاد بر آن
از تحیر شدند خیره در آن
جامی
نام نیکو گر بماند ز آدمی
به کزو ماند سرای زرنگار
سال دیگر را که می داند حساب
یا کجا رفت آنکه با ما بود پار
سعدی
نام نیکو گر بماند ز آدمی
به کزو ماند سرای زرنگار
سال دیگر را که می داند حساب
یا کجا رفت آنکه با ما بود پار
سعدی
رفتیم
- بی هیچ پرسشی و جوابی -
وقتی سکوت بود
بُعد زمان چه فاصله ای داشت.
دیدم کهجام جان افق پر شراب بود ،
و من
در آن غروب سرد
مغموم
با واژه سکوت،
خواندم سرود زندگی ام را .
حمید مصدق
از دست و زبان که بر آید
کز عهده ی شکرش به در آید
سعدی
در دهر یکی چو من و آن هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود
ابن سینا
دانستن ذات واجب امکان تو نیست
چون آیت فضل و علم علم درشأن تو نیست
مسموع نگردد بر من حجت تو
تا پیش من از سی و دو برهان تو نیست
عمادالدّین نسیمی
ترا چاره از ظلم برگشتنست
نه بیچاره بیگنه کشتنست
سعدی
توانگر شد آنکس که خرسند گشت
از او آز و تیمار در بند گشت
به آموختن چون فروتن شوی
سخنهای دانندگان بشنوی
فردوسی
یارین گئرک مهری دخی دلپذیر اولا
تا حسن خلق ایچینده جهاندا امیر اولا
هر کیم کی قیلمایا نظر اول حسن صورته
یوقدور بصیرت آندا،گر اهل بصیر اولا
شهید سید علی عمادالدین نسیمی شاماخی
آمد شب و از خواب مرا رنج و عذابست
اي دوست بيار آنچه مرا داروي خوابست
چه مرده و چه خفته که بيدار نباشي
آن را چه دليل آري و اين را چه جوابست
منوچهری
تو دریای من بودی آغوش وا کن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
مهدی حمیدی
دلم اي دوست تو داني که هواي تو کند
لب من خدمت خاک کف پاي تو کند
تا زيم، جهد کنم من که هواي تو کنم
بخورد بر ز تو آنکس که هواي تو کند
منوچهری
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
وندر اینکار دل خویش به دریا فکنم
وز دل تنگ گنه کار برآرم آهی
کاتش اندر گنه آدم و حوا فکنم
حافظ
من اگر روزه بگيرم رطب آيد سر بازار
تا دهن بستهام از نوش لبان مي برم آزار
تا بهار است دري از قفس من نگشايد
وقتي اين در بگشايد که گلي نيست به گلزار
شهریار
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
هرکه جز ماهی زآبش سیر شد
هر که بی روزیست روزش دیر شد
مولانا
دل دیوانه ام دیوانه تر شی
خرابه خانه ام ویرانه تر شی
قدم دایم ز بار غصه خم بی
چو مو خونین دلی در دهر کم بی
بابا طاهر
یکی گربه در خانه زال بود
که برگشته ایام و بدحال بود
دوان شد به مهمانسرای امیر
غلامان سلطان زدندش به تیر
سعدی
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود
نمی دونم!
دردا که بود خاصيت اين چشم ترم را
کز گريه ز روي تو ببندد نظرم را
دل بستگيم تازه به دام تو شد اکنون
کز سنگ جفا ريختهاي بال و پرم را
هاتف
ای من همه بد کرده و دیده ز تو نیک
بد گفته همه عمر و شنیده ز تو نیک
حد بدی و غایت نیکی این است
کز من به تو بد به من رسیده ز تو نیک
سیف
کس از دور فلک دستي نبرد از بدبياران پرس
قمار عاشقان بردي ندارد از نداران پرس
جوانيها رجزخواني و پيريها پشيماني است
شب بدمستي و صبح خمار از ميگساران پرس
شهریار
ساقی سیمین برم جام شراب آورده است
آب گلگون چهره ی آتش نقاب آورده است
چشم خونبارم مدام از شوق یاقوت لبش
همچو ساغر در نظر لعل مذاب آورده است
نسیمی
تا کي چو باد سربدواني به واديم
اي کعبهي مراد ببين نامراديم
دلتنگ شامگاه و به چشم ستاره بار
گويي چراغ کوکبه بامداديم
شهریار
من دوستار روی خوش و موی دلکشم
مدهوش چشم مست و می صاف بی غشم
در عاشقی گریز نباشد ز ساز و سوز
استاده ام چو شمع ، مترسان ز آتشم...
حضرت حافظ
:11:
هفته سوم از پست 393 شروع تا پست 536
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
طبق قوانین موجود در پست 1 :
کاربر فعال : t.s.m.t
کاربـر برتر : t.s.m.t
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] هفته چهارم از پست 537 آغاز شده است .
>اطلاعات کامل تر را در پست 2 ببینید<
من می نه ز بهر تنگدستی نخورم
یا از غم رسوایی و مستی نخورم
من می ز برای خوشدلی میخوردم
اکنون که تو بر دلم نشستی نخورم
خیام
موی گردد پس از سیاهی بور
نیست بعد از سپیدی الا گور
سعدی
رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی
بی تو در ظلمتم ای دیده ی نورانی من
اعتصامی
نگار من چو اندر من نظر کرد
همه احوال من بر من دگر کرد
به پرسش درد جانم را دوا داد
به خنده زهر عيشم را شکر کرد
سیف فرغانی
در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
مولانا
من نقش و خیال و خط و خالم
من حرف لسان،لسان منم من
من بحر محیط و هم کرانم
من صحن جنان،جنان منم من
نسیمی
خوش حالم ميبينم اين تاپيك انقدر پيشترفت كرده
از ask_bl و t.s.m.t عزيز هم تشكر ميكنيم
ن فادي الضعيف يحمل وزرا**انما قصتي کوازرة کلفها
جور ظالم وزر اخري**عيل صبري علي حديث غرام
سعدي
تذكر به كاربران :
iman_abi
foboki
timsar jackson
قبل از ارسال قوانين رو بخوانيد.. حد اقل 2بيت و حداكثر 4بيت ارسال نمايييد