بگذار تا تمام وجودت تسلیم شدگی را با نفرت بیامیزد ، زیرا که نفرت ، بی ریاترین پیام آور درماندگی است .
بار دیگر شهری که دوست می داشتم
Printable View
بگذار تا تمام وجودت تسلیم شدگی را با نفرت بیامیزد ، زیرا که نفرت ، بی ریاترین پیام آور درماندگی است .
بار دیگر شهری که دوست می داشتم
در آن طلا که محک طلب کند شک است .
بار دیگر شهری که دوست می داشتم
مهر آن متاعی نیست که بشود آزمود و پس از آن ، ضربه یک آزمایش به حقارت آلوده اش نسازد . عشق جمع اعداد و ارقام نیست تا بتوان آن را به آزمایش گذاشت ، باز آنها را زیر هم نوشت و باز آنها را جمع کرد .
بار دیگر شهری که دوست می داشتم
به یاد داشته باش که یک مرد عشق را پاس می دارد ، یک مرد هر چه را که می تواند به قربانگاه عشق می آورد ، آنچه فدا کردنی است فدا می کند ، آنچه شکستنی ست می شکند و آنچه را که تحمل سوز است تحمل می کند ، اما هرگز به منزلگاه دوست داشتن به گدایی نمی رود .
بار دیگر شهری که دوست می داشتم
ما هرگز از آنچه نمی دانستیم و از کسانی که نمی شناختیم ترسی نداشتیم . ترس سوغات آشنایی هاست .
بار دیگر شهری که دوست می داشتم
آه هلیا ..... چیزی خوفناک تر از تکیه گاه نیست . ذلت ، رایگان ترین هدیه ی هر پناهی ست که می توان جست .
بار دیگر شهری که دوست می داشتم
فرصتی برای بخشیدن ، فرصتی برای از یاد بردن .
پدر! این مهلتی ست که تو از دست خواهی داد .
بار دیگر شهری که دوست می داشتم
زمان ، جاودان بودن همه چیز را نفی می کند .
بار دیگر شهری که دوست می داشتم
تحمل تنهایی از گدایی دوست داشتن آسان تر است . تحمل اندوه از گدایی همه شادی ها آسان تر است . سهل است که انسان بمیرد تا انکه بخواهد به تکدی حیات برخیزد .
بار دیگر شهری که دوست می داشتم
آنچه هر جدایی را تحمل پذیر می کند اندیشه پایان ان جدایی ست .
بار دیگر شهری که دوست می داشتم
من هرگز نخواستم که از عشق ، افسانه یی بیافرینم .
باور کن .
من می خواستم که با دوست داشتن زندگی کنم – کودکانه و ساده و روستایی .
بار دیگر شهری که دوست می داشتم
در پایدارترین شادی ها نیز غمی نهفته است و در پاک ترین اعمال ، قطره ای از ناپاکی .
بار دیگر شهری که دوست می داشتم
مرا بشنوی یا نه ، مرا جستجو کنی یا نکنی ، من مرد خداحافظی همیشگی نیستم .
باز می گردم ، همیشه باز می گردم .
هلیا! خشم زمان من بر من مرا منهدم نمی کند . من روح جاری این خاکم .
من روان دائم یک دوست داشتن هستم .
بار دیگر شهری که دوست می داشتم
احساس رقابت احساس حقارت است . بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند . من از آن که دو انگشت بر او باشد انگشت بر می دارم . رقیب یک آزمایشگر حقیر بیشتر نیست . بگذار آنچه از دست رفتنی ست از دست برود .
بار دیگر شهری که دوست می داشتم
از همین می ترسم . آدم به کسی یا چیزی عادت کند و ان وقت آن کس یا ان چیز قالش بگذارد . می فهمی چه می خواهم بگویم ؟
خداحافظ گاری کوپر
لنی من قول می دهم که اول تو مرا ترک کنی. تویی که مرا قال می گذاری.
قول می دهی ؟
با تمام قلبم.
خداحافظ گاری کوپر
هیچ کس تا به حال دو مرتبه در عمرش عاشق نشده، عشق دوم ، عشق سوم ، اینها بی معنی است . فقط رفت و امد است . افت و خیز است . معاشرت می کنند و اسمش را می گذارند عشق.
خداحافظ گاری کوپر
میلیون ها و میلیاردها آدم توی این دنیا هستند و همه شان می توانند بی تو زندگی کنند ، آخر من بدبخت چرا نمی توانم ؟
خداحافظ گاری کوپر
اگر دفعه اول آدم شکست بخورد تازه می فهمد که بعدها با مردهای دیگری خواهد بود و این خیلی بد است .
خداحافظ گاری کوپر
اغلب خیال می کنند که مرغ های دریایی غم بزرگی در دل دارند و حال انکه این خیالی پوچ است . اشکالات روانی خود ادم است که این احساس را به وجود می اورد . ادم همه جا چیزهایی می بیند که وجود ندارند . این چیزها در درون خود ادم است . همه به یک درونگو مبدل می شویم که همه چیز را به زبان می اورد . مرغ های دریایی ، آسمان ، باد ، همه چیز . صدای عرعر خری را می شنوید . خری است و بسیار هم خوشبخت است . آنقدر خوشبخت که فقط برای یک خر ممکن است ولی آدم با خودش می گوید : خدایا چه قدر غمناک است!!!!!
خداحافظ گاری کوپر
هر قدر عقاید کسی احمقانه تر باشد باید کمتر با او مخالفت کرد .
خداحافظ گاری کوپر
انجا که اندیشه آغاز می گردد هنر باز می ایستد
دلهره هستی
سرنوشتی نیست که آدمی به یاری تحقیر بر آن چیره نشود
دلهره هستی
شیرجه های نرفته گاهی کوفتگی های عجیبی به جا می گذارند .
سقوط
مردم از انگیزه های شما و صداقت شما و اهمیت رنج هایتان جز با مرگ شما متقاعد نمی شوند .
سقوط
ما به ندرت برای کسلنی که از ما بهترند راز دل می گوییم . حتی از محضرشان می گریزیم . در مقابل ، بیشتر اوقات اسرار خود را نزد کسانی اعتراف می کنیم که به ما شباهت دارند و در ضعف ها و حقارت هایمان شریکند . بنابراین ما نمی خواهیم خودمان را اصلاح کنیم یا بهتر شویم : زیرا در این صورت ابتدا باید به حکم عجز و قصور خویش گردن نهیم . ما فقط می توانیم که بر حالمان رقت اورند و در راهی که می روند تشویقمان کنند . خلاصه می خواهیم دیگر مقصر نباشیم و در عین حال برای تزکیه نفسمان هم قدمی بر نداریم .
سقوط
باید بخشنده تر میبودم، اما نبودم. خطاهایی که دیگران نسبت به من مرتکب میشدند نبخشیدم. من خطاهارا نبخشیدم، در دلم نگه داشتم و هر روز پروراندمشان.........
(انسانهای بسیار، زندگی های بسیار - برایان ال وایس)
هر بار برای کسی حرف میزنم که از کسان من نیست، می اندیشم در جایی از راه اشتباه آمده ام. زیرا حرف های ما فقط زمانی شنیده می شود که گوش ها آن را دوستانه و مهربانانه بشنوند.
عزیز ما به دنیا میآییم تا روزی در غربت هایمان بمیریم، ولی عشق می تواند مارا در زیباترین مرگ رهایی بخشد. زیرا عاشق مردن ، در عشق مردن است و عشق همهء هستی است.
ما عشق را از بهشت به زمین آورده ایم
هیوا مسیح
تو می دانی من سکوت را خوب میشناسم. معنای سکوت حرف نزدن نیست.سکوت پشت هر واژه به خواب رفته است درست پشت نگاه کردن دو عاشق به یکدیگر.
ما عشق را از بهشت به زمین آورده ایم
هیوا مسیح
هیچ پلی همین که زده شد ، بدون فرو ریختن نمی تواند از پل بودن دست بکشد .
مجموعه داستان های فرانتس کافکا
و تراژدی غم انگیز انسان که "آن چه هست" نباید باشد و "آن چه باید باشد" نیست و همه حرف ها همین است و همه ی دردها همین جا است. و درد روح این است که: "انسان شقایقی است که با داغ زاده است"!
هبوط در کویر - دکتر علی شریعتی
"هر که به دنیا دل نبسته است می تواند عشق به آن چه دنیائی نیست را نگاه دارد."
گفتگو های تنهائی - دکتر علی شریعتی
"و چه بی تسلیت مردی است که چشمانش از دور سراب را باز می شناسد."
هبوط در کویر - دکتر علی شریعتی
دراین زندگی هیچ پیشرفتی ثابت و بی بازگشت نیست
موبی دیک یا وال سفید
اعتراف بدبختی می آورد
مرگ قسطی
مهم این نیست که آدم بداند حق با اوست یا نه..... واقعاً اهمیتی ندارد . چیزی که مهم است این است که کاری کند که هر کسی دلش نخواهد توی کارش دخالت کند ....
مرگ قسطی
زنها می خواهند همه چیز ادم را بدانند!..... به خصوص اگر نخواهی به اشان چیزی بگویی!
مرگ قسطی
جزئیات اهمیتی ندارند !..... همه زندگی آدم را خراب می کنند ! ...... چیزی که مهم است عزم است ! .....
مرگ قسطی
ما بعد از مدت زیادی ماندگار شدن در یک محل ، به همه چیز آن وابسته می شویم .
روزی از روزهای زندگی
صدای وجدان به ما لطف دارد ، اما لطفی که کسی درخواستش را نکرده است .
روزی از روزهای زندگی