لابه لاى شمعدانى ها كسى ست
كنج چشمان قشنگ باغچه،
لابه لاى شمعدانى ها كسى ست
گرچه عطرش در هوا پيچيده است
پشت گل ها صورتش معلوم نيست
*
شاپرك دور سرش پرمى زند،
روى موهايش پر از پروانه است
ميهمان قاصدك ها مى شود،
قلب سبزش گرچه صاحبخانه است
*
برگ ها با خنده نازش مى كنند،
غنچه ها پيراهن او مى شوند
شاپرك هاى قشنگ باغچه،
چين روى دامن او مى شوند
*
روزهايى هم كه سرما مى خورد
با كمى گل روبه راهش مى كنند
من نگاهش را نمى بينم ولى،
شمعدانى ها نگاهش مى كنند
*
خوش به حال شمعدانى هاى باغ،
صورتش را بارها بوسيده اند
چهار فصل سال را گل مى دهند،
رازقى هايى كه او را ديده اند
*
حيف اما راه بين چشم ما،
با تن گلبرگ گل ها بسته است
كاشكى او روزنى پيدا كند،
چشم هاى من كه ديگر خسته است
*
كاش مى شد روزى از اين روزها،
پرده هاى شمعدانى را كشيد
يا براى ديدن چشمان او،
برگ ها را يك به يك از شاخه چيد.