از بهر بوسه ای ز لبش جان همی دهم
اینم نمی ستاند و آنم نمـــــــــی دهد
ادامه با حرف د
Printable View
از بهر بوسه ای ز لبش جان همی دهم
اینم نمی ستاند و آنم نمـــــــــی دهد
ادامه با حرف د
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
جانم بسوخت آخر در کسب این فضائل
ل
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینههای کباب
بنمای رخ که خلقی واله شوند و شیدا
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
در شگفتم که در این مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت
تا پیش بخت باز روم تهنیت کنان
کو مژده ای ز مقدم عید وصال تو
و
وصف رخ چو ماهش در پرده راست ناید
مطرب بزن نوایی ساقی بده شرابی
یا رب کی آن صبا بوزد، کز نسیم او
گردد شمامه ی کرمش کارساز من
يار دلدار من ار قلب قلب بدين سان شكند
ببرد زود به جانداري خود پاداشش