نقل قول:
noun [C]
1. [usually singular] complete control over a situation, organization etc. [+ on]:
اینجا به معنی کنترل (اوضاع و شرایط)
• a four-decade stranglehold on power:
4 دهه کنترل بر روی قدرت و دولت
• It's the story of three young black men who break the stranglehold of the inner city.
داستان 3 مرد سیاه پوست که کنترل درونی اوضاع شهر رو از بین می برند.
2. a strong hold around someone's neck that is meant to stop them from breathing
اینم تو کشتی معنی می شه: گردن گیری
من بهترین اسمی که برای این بازی انتخاب می کنم "حراست" هستش به معنای کنترل و مراقبت.
به هر حال خودم هم چيزي به ذهنم نمي رسه جز معني سر راست كلمه : " ضربه خفه كننده " .