-
تولد یلدا
آخرین دختر پاییز رنگین
یک شبه قدی کشید تا فلک
که همه مبهوتند...إ
گیسوانش پر نگین
به بلندای تنش
مِشکین ِمِشکین
ولی افسوس که باید برود
همرهِ مادر خویش
با کوله باری سنگین
تو که امشب دوری از من
ای همیشه در یاد من
از سرخی ِانار، قلب یلدا
فرا گیر عشق را
و بیاموز به من
تپشش
شاید که قلب مرده ام زنده کند
آذرش
-----------
ممد دادا اینجوری حرف نزن دلم می گیره..
اااااااااااااا
هرجا می خواهی بری و هرکاری می خواهی بکنی دلتو به خدا...
-
شعر می گویم برای تو
تا کلمات کیف کنند
مست شوند
بمیرند ...
-
دامن کشان همیشد در شرب زرکشيده
صد ماه رو ز رشکش جيب قصب دريده
از تاب آتش می بر گرد عارضش خوی
چون قطرههای شبنم بر برگ گل چکيده****
فعلا مثل اینکه افتادیم تو سایه خدا هم مارو نمیبینه
قدر زندگی رو بدونید.شما ها دیگه بیخودی حرف رفتن نزندی؟میگن مرغ امین همیشه تو راهه.دیگه بعدا سخت میشه جبران
-
و بدانجا که رسید
همه چیز رسوا شد...
قالبی ازهزار رنگ پاییز
قالبی پُر ز تهی
سرد و بسته
چون پیله های سخت
و چه تلخ بود
که درآن سکوت سنگین
گُل رویاهایش
درعطش عشق
در غم ِمرگِ پاکی و صداقت
پرپر شد...
--------
جلال جان واقعا قشنگ بود این چندخط
بسیار قشنگ و لطیف
دوست داشم
ماییم که لطف و حضورشو نمی بینم..ممد دلتو بده به خدا
-
دلا راهت پر از خار و خسک بي گذرگاه تو بر اوج فلک بي
شب تار و بيابان دور منزل خوشا آنکس که بارش کمترک بي
***
مژگان نظرم داره بر میگرده.هیچ توقع اینجاهش رو نداشتم؟
-
من به گريه التماس میکنم
يا گريه به من؟
و تو انگار کن از آغاز بودهای
مثل خدا
و مرا آفريدهای
مثل نگاهت
يا خندههات ...
خوشحالم که خوشتون اومد
محمد کجا میخوای بری؟
-
توقف کنم،چرا؟
پرنده ها به ستوی جانب آبی رفته اند
افق عمودی است
افق عمودی است و حرکت : فواره وار
و در حدود بینش
سیاره های نورانی میچرخند
زمین در ارتفاع به تکرار میرسد
و چاههای هوایی
به نقب های رابطه تبدیل میشوند
و روز وسعتی است
که در مخیله ی تنگ کرم روزنامه نمیگنجد
چرا توقف کنم؟
راه از میان مویرگ های حیات می گذرد
کیفیت محیط کشتی زهدان ماه
سلول های فاسد را خواهد کشت
و در فضای شیمیایی بعد از طلوع
تنها صداست
صدا که ذوب ذره های زمان خواهد شد .
چرا توقف کنم؟
----
جلال جون همین بغلا زیاد دور نیست
-
مجهول مرو با غول مرو
زنهار سفر با قافله کن
ای مطرب دل زان نغمه خوش
این مغز مرا پرمشغله کن
ای زهره و مه زان شعله رو
دو چشم مرا دو مشعله کن
ای موسی جان شبان شدهای
بر طور برو ترک گله کن
خوبه. تماستو با من قطع نکن!
-
نميدانم پس از مرگم چه خواهد شد
نميخواهم بدانم
کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد
ساخت
ولي بسيار مشتاقم
که از خاک گلويم سوتکي سازد
گلويم سوتکي باشد
بر دست کودکي گستاخ و بازيگوش
و او
يکريز و پي در پي
دم گرم خودش را در گلويم سخت
بفشارد
بدين سان بشکند
دائم سکوت مرگ بارم را
//*/
اون بستگی به شرایط داره.یا مثل یچه ادم برمیگردیم دوبراه هی پست میدیدم هی ادیت میکنیم یا...
-
آنجا که حسن دست به تیغ کرشمه برد
اول جفا کشان وفادار میکشد
وحشی چنین کشنده بلایی که هجر اوست
ما را هزار بار نه یک بار میکشد
خب مثل اینکه اوضات بحرانیه!
انشا الله حل میشه و همیشه ادیت میکنی!
شب همه خوش