تاوان بده ز لعل که گوهر شکستهاي
خاقانيا نشيمن شروان نه جاي توست
بر پر سوي عراق نه شهپر شکستهاي
رو کز کمان گروهة خاطر به مهرهاي
Printable View
تاوان بده ز لعل که گوهر شکستهاي
خاقانيا نشيمن شروان نه جاي توست
بر پر سوي عراق نه شهپر شکستهاي
رو کز کمان گروهة خاطر به مهرهاي
فكر كنم يكم دير شد...
نقل قول:
یک دم ای سرو ز غمهای تو آزاد که بود
یک شب ای ماه ز بیداد تو بیداد که بود
مردم از ذوق چودی تیغ کشیدی بر من
کامشب از درد درین کوی به فریاد که بود
دور از بزم تو ماندم که ز میشستم دست
ورنه آن کس که مرا توبه ز می داد که بود
دهقان قضا بسي چو ما کشت و درود غم خوردن بيهوده نمیدارد سود
پر کن قدح می به کفم درنه زود تا باز خورم که بودنيها همه بود
***
[سلام جلالی چرا ما رو جواب ندادی؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در کفه فرهاد تیغه من نهادم من
من بریدم بیستون را میشناسیدم؟
مسخ کرده چهره ام را گر چه در این ایام
با همین دیدار حتی میشناسیدم
من همانم آشنای سالهای دور
رفته ام از یادتان یا میشناسیدم؟
سلام محمد
آخه من عکسی ندیدم. بجاش یه ضربدر بود!! (احتمالا ف ی ل ت ر ه )
بازم تکراری!!!نقل قول:
من به تن دردم نیستنقل قول:
در کفه فرهاد تیغه من نهادم من
من بریدم بیستون را میشناسیدم؟
مسخ کرده چهره ام را گر چه در این ایام
با همین دیدار حتی میشناسیدم
من همانم آشنای سالهای دور
رفته ام از یادتان یا میشناسیدم؟
یک تب سرکش، تنها پکرم ساخته و دانم این را که چرا
و چرا هر رگ من از تن من سفت و سقط شلاقی ست
که فرود آمده سوزان
دم به دم در تن من.
تن من یا تن مردم، همه را با تن من ساخته اند
و به یک جور و صفت می دانم
که در این معرکه انداخته اند.
...
بنگر ز صبا دامن گل چاک شده بلبل ز جمال گل طربناک شده
در سايه گل نشين که بسيار اين گل در خاک فرو ريزد و ما خاک شده
***
سایه خانوم کم کم دارم احساس پوچی میکنما [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هنوز با منی آن لحظه ای که می گفتی :
" تو بسته ی من و ، ما هر دو بسته ی تقدیر "
کدام آینه جز دیدگان عاشق من
تو را چنان که تویی ، می نماید ، ای تصویر !
دلی نه جزء دل من لایق محبت توست
ستاره ی تو کجا ، وان کرانه های حقیر ؟
همین نه دیر رسیدم به تو که صدها بار
ز ره رسیده ام اما همیشه با تاخیر
پس از تو شاعر تو ، دیگر آن توانش نیست
که باز با غم عشقی دگر شود درگیر
روي رنگين را به هر كس مي نمايد همچو گل
ور بگويم باز پوشان باز پوشاند زمن