-
امروز ديگه نسبت به تو حسي ندارم
بخواي ميگم دوستت دارم اما ندارم
در بهار زندگي احساس پيري ميكنم
با همه آزادگي فكر اسيري ميكنم
من آني نيم كه حلال از حرام نشناسم
شراب با تو حلال است آب بي تو حرام
در دايره وجود موجود علي است
اندر دو جهان مقصد و مقصود علي است
گر خانه ي اعتقاد ويران نشديم
من فاش بگفتمي كه معبود علي است
ما دل به غم تو بسته داريم اي دوست
درد تو به جان بسته داريم اي دوست
گفتي كه به دل شكستگان نزديكم
ما نيز دل شكسته ايم اي دوست
افسوس كه آنچه برده ام باختني است
بشناخته ها تمام نشناختني است
برداشته ام هر آنچه بايد بگذشت
بگذاشته ام هر آنچه برداشتني است
حال دنيا را چو پرسيدم از فرزانه اي
گفت يا ابريست يا برقيست يا افسانه اي
گفتم آنهايي كه دل بر او نهند گو باز چيست
گفت يا كورند يا كرند يا ديوانه اي
-
صفحه های خالی دل با تو پر از راز شد
با نگاه مهربانت لحظه های خوب عمر آغاز شد
این کدامین دست تقدیر مبارک بود که
خلوت تنهایی من با خیالت همدم وهمساز شد
-
امید وارم خوشتون بیاد
خداحافظ شميم نوبهارم
خداحافظ همه دار و ندارم
از اينجا مى روم اما دلم را
به رسم يادبودى مى گذارم...
................
به لبخندي مرا از غم رها کن
مرا از بي کسي هايم جدا کن
اگر مردن سزاي عاشقان است
براي مردنم هر شب دعا کن.
.................
کاش مي شد اشک را تهديد کرد
فرصت لبخند را تمديد کرد
کاش مي شد در غروب لحظه ها
لحظه ديدار را تکثير کرد
-
طبال بزن بزن كه نابود شدم
بر تار غروب زندگي پود شدم
عمرم همه رفت خفته در كوره مرگ
آتش نگرفته سوختم و دود شدم
-
مشنو اي دوست كه غير از تو مرا ياري هست
يا شب و روز بجز فكر تو ام كاري هست
گر بگويم كه مرا با تو سرو كاري نيست
در و ديوار گواهي دهم كاري هست
-
تو را ز کنگره عرش می زنند سفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
-
خاطره مثل يه پيچك مي پيچه رو تن خستم
ديگه حرفي كه ندارم دل به خلوت تو بستم
-
يا رب بر خلق تكيه گاهم نكني
محتاج گدا و پادشاهم نكني
موي سيهمم سپيد كردي به كرم
با موي سپيد روسياهم نكني
-
سرگشته چو پرگار همه عمر دويديم
آخر به همان نقطه كه بوديم رسيديم
در خانه در بسته فتاديم چو گنجشگ
يكچند پريديم و به كنجي بخزيديم
-
سحرگه به راهي يكي پير ديدم
سوي خاك خم گشته از ناتواني
بگفتم چه گم كرده اي اندرين ره
بگفتا جواني جواني جواني