اگر دل ميبری جانا ، روا باشد که دل داری
ميان دلبران الحق ، به دل بردن سزاواری
دلا ديشب چه ميکردی ، تو در کوی حبيب من
الهی خون شوی ای دل ، تو هم گشتی رقيب من ...
ممنون از لطفتون.
شما چی؟ نمیترسید که؟
Printable View
اگر دل ميبری جانا ، روا باشد که دل داری
ميان دلبران الحق ، به دل بردن سزاواری
دلا ديشب چه ميکردی ، تو در کوی حبيب من
الهی خون شوی ای دل ، تو هم گشتی رقيب من ...
ممنون از لطفتون.
شما چی؟ نمیترسید که؟
نهالتازه و سرو کهن را تاب طوفان نیست
نمی گویم ببر اما ملایم کن کلامت را
نمی خواهند نه ... بنویس می خواهند و نتوانند
و مجبورند بگذارند بی پاسخ سلامت را
-----------
نه اصلا...به نظرم واقعا دلپذیره
مثل شناور بودن روی امواج اب.توی یک شب مهتابی ..زیر اسمون پر ستاره است
افسوس که بر باد شد و رفت
افسوس که با نگاهی بر باد رفت
افسوس که با کلامی رشته رویا ها پاره شد
افسوس که دست ستمگر باد ریشه هایم را از خاک بر آورد
افسوس که جور زمانه گرد بر چهره ام نگاشت
افسوس ...
چه زیبا و رویایی.
اما بعضی ها تلخ آفریده میشن.
سر سعدي بخواهد رفتن از دست
همان بهتر كه در پاي تو باشد
سلام دوستان حال شما؟
دروود بر باد
دروود بر ابر
دروود بر بلندای جفا ی روزگار
دروود بر امید
من باد را رام خواهم کرد
ابر را در گریه خود غرق خواهم نمود
زندگی را فارغ از هر بندگی خواهم نمود
من بلندی را پست خواهم کرد
من سیاهی را روشن خوام کرد
عشق را زنده خواهم کرد ... عشق را زنده خواهم کرد ...
به به پایان خان.
کجایید شما؟
دین و دل از من تو کافر می بری ؟
شعرای داده صفای باطنم
آبرویم را به ظاهر می بری ؟
ای خدای حال پنهانی من
یک دمم از حال حاضر می بری ؟
راه را تنها تو رهبانی و بس
هم توام آخر به آخر می بری ؟
آخر این مجنون مادرزاد را
شاعر آوردی و شاعر می بری ؟
--------
موافقم برخی خیلی تلخ و سفتن
اما سلاح عشق برنده تر از هرچیزی هست
---
پایان جان چیطوری دادا
کوجا بودی نبودی؟
یاده گریه ابرا دلم رو به گریه انداخت...از بس که گناه کردم دل به آتیش انداخت...
تو آن سخاوت سبزي كه انتظارت را
هميشه پنجره در پنجره پريشانم
به چشم مؤمن مردم گناه من اين است
كه با تمام وجودم تو را مسلمانم
چگونه بي تو دل من نجات خواهد يافت؟
مني كه بينفس تو غريق طوفانم
من نجیب آبادیم ای دل مرا
کی از این شهر مقصر می بری ؟
ای فقیه شهر شاعر می خری ؟ دفترم را پیش ناشر میبری ؟
من غریب این خیابانم مرا
آن طرف از خط عابر می بری ؟
نان الهکم تکاثر می خوری
نام زرتم المقابر می بری ؟
من برای خاطر تو گم شدم
تو مرا راحت ز خاطر میبری ؟
--------
چقدر قشنگ این شعر که گذاشتی جلال جان
يك عمر گشتم از پي آن عمر جاودان
گشت زمانه عمر مرا دم به دم گرفت
نازم بدان نگاه كه او با اشاره اي
نام مرا ز دفتر هستي قلم گرفت
من با كه گويم اين غم بسيار كو مرا
در خيل كشتگان رخش دست كم گرفت
برگرد اي اميد ز كف رفته تا به كي
هر شب فغان كنم كه خدايا دلم گرفت
خوشحالم که خوشتون اومد.