من تنگ دلم يا که جهان تنگ شده
تيره بصرم يا افقي رنگ شده
گوش من بي حوصله بد مي شنود بد ميشنود
يا ساز طبيعت خشن آهنگ شده
Printable View
من تنگ دلم يا که جهان تنگ شده
تيره بصرم يا افقي رنگ شده
گوش من بي حوصله بد مي شنود بد ميشنود
يا ساز طبيعت خشن آهنگ شده
هرچند که بيکام گذشتیم ز هم
چون طعم طرب هنوز در کام منی
آغاز تو بودی ام خوشا آن آغاز
شادا به تو چون غم که سرانجام منی
چون چهره تو هنوز در تاریکی است
ای عشق تو بانوی سیه فام منی
ياران ره عشق منزل ندارد
كين بحر مواج ساحل ندارد
سلام دوستان خوب هستيد؟
بدون من خوش ميگذره؟
فعلا تا احتمالا هفته بعد
در غم فردايم و غافل كه كشت
امشبم انديشه فرداي من
خاكم و دورم ز سر كوي تو
آه كه خاليست ز من جاي من
آن به زيان شهره متاعم كه نيست
هيچ كسي را سر سوداي من
با چو مني دشمني انصاف نيست
دشمن من بس دل تنهاي من
آينهام راز درون مرا
نيك توان ديد ز سيماي من
خار زبون را شرري دوزخ است
كيفرمن بس غم دنياي من
سلام اقا پایان کم پیدا
نیزار خفته خامش و یك مرغ ناشناس
هر دم ز عمق تیره آن ضجه می كشد
مهتاب می دود كه ببیند در این میان
مرغك میان پنجه وحشت چه می كشد
در عرصه انديشه من با كه توان گفت
سرگشته چه فريادي و خونين چه نبردى ست
غمخوار به جز درد و وفادار به جز درد
جز درد كه دانست كه اين مرد چه مردي است
تو آمدی ز دورها و دورها
زسرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
زعاجها زابرها بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها...
امشب غزل! مرا به هوایی دگر ببر
تا هر کجا که می بردت بال و پر ببر
تا ناکجا ببر که هنوزم نبرده ای
این بارم از زمین و زمان دورتر ببر
رفتي حالا به کي بگم خيلي دلم تنگه برات؟؟؟؟
مي خوام يه بار ببينمت سر بذارم رو شونه هات
دوست داشتم با گلاي سرخ مي اومدم به ديدنت
نه اينکه با رخت سياه ،چشماي سرخ ببينمت
گل و پرپر مي کنم سر مزارت
تا ابد بارونيه چشماي يارت
رفتي و افسوس و نموند تو در دل خاک
از تو يادگاريه چشماي نمناک
پاييز غريب و بي رحم اون همه برگ مگه کم بود؟؟؟
گل من رو چرا چيدي؟؟؟ گل من دنياي من بود
گلمو ازم گرفتي تک و تنهام زير بارون
حالا که نيستي کنارم مي ذارم سر به بيابون
هنوزم بارون مي باره تو مياي انگار که من
خودتم بهتر مي دوني مثل بارونم مي بارم
پاييز غريب و بي رحم اون همه برگ مگه کم بود؟؟؟
گل من رو چرا چيدي؟؟؟ گل من دنياي من بود
. در این سکوت سنگین سایه ها
. روحم در کوچکی جسمم گشته اسیر
. این طپش های قلب من
. بسته پایم را در هر مسیر
. من صدای ناله هایم را می شنوم
. که به تکرار وخمو
. ........